از سر نوشت :: حسین غفاری

روایت‌های بی‌گاهِ یک پیام‌برِ پاره‌وقتِ دوره‌گرد

فهرست
x
x
خرده ادراکات
  • ۱۳ مهر ۰۱

    ▪️سالروز شهادت حضرت ابی‌محمد، حسن بن علی بن محمد، ابن‌الرضا (علیه و علی آبائه السلام) بر شما تسلیت باد.

    ♨️در سال‌های اخیر تلاش‌های پراکنده‌ای برای بصری کردن وقایع تاریخی مقدس، با هدف ملموس ساختن موضوعات کهن برای نسل جوان و نوجوان رخ داده است. این تلاش‌ها که در شکل سنتی به ترسیم شمایل معصومان یا پرده‌نگاری‌های عاشورایی محدود می‌شد، با خلاقیت هنرمندان معاصر برای عبور از احتیاطات شرعی، به قله‌هایی همچون آثار حسن روح‌الامین ختم شده که کیفیت آثار، حس و حال اجرا و زاویه دید و روایت خاص او از وقایع، در این سال‌ها بسیار بازتاب یافته است.

    ⚠️مثل هر کار تازه‌ای، در کنار فرصت‌های این تصویرسازی‌ها، باید مراقب آسیب‌های احتمالی آن هم باشیم. مثلاً جانشین‌سازی یک تصور واحد از صحنه‌ای تاریخی به‌جای توسعه درک‌های متعدد از آن واقعه نزد مخاطبان با سطوح معرفتی مختلف؛ یا بسنده کردن به زاویه و عمق دید هنرمند در شناخت آن صحنه یا واقعه تاریخی. همچنین اگر در این میان خطایی هم در تصور یا تصویر هنرمند رخ بدهد، بعداً به سختی می‌توان آن را از ذهن مخاطب پاک کرد.

    🎨برای نمونه نگاهی به آخرین نقاشی دیجیتال 🖌️هنرمند وارسته و نازک‌خیال حسن روح‌الامین بیندازیم که به مناسبت هشتم ربیع‌الاول، صحنه‌ی نماز حضرت حجت ابن الحسن (عج) بر پیکر پدرشان امام حسن عسکری (ع) را در این روز ترسیم کرده است. طبق نقل تاریخی امام مهدی (عج) که در این هنگام کودکی پنج ساله بودند، عموی خود، جعفر بن علی (که بعدها به جعفر کذاب معروف شد) از اقامه نماز بر پیکر پدر کنار زدند و خود برای ایشان نماز اقامه کردند.

    🔍با دقت به این نقاشی نگاه کنید. جعفر بن علی در این نقاشی چند ساله به تصویر کشیده شده است؟
    ❓۵۰؟ ۶۰؟ ۷۰؟!
    💡این در حالی است که می‌دانیم امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۶۰ ق. در ۲۸ سالگی به شهادت رسیده‌اند و جعفر اختلاف سنی جدی با ایشان نداشته و به احتمال قریب به یقین کوچکتر از امام بوده است.

    🤔در اینجا یک بی‌دقتی کوچک هنرمند نقاش، تصور مخاطب را از واقعیت تاریخی دگرگون می‌کند و فهم او را در این نقطه متوقف نگه می‌دارد. اینکه جعفر کذاب یک جوان بیست و چند ساله‌ی خام خیال و در سودای غصب زعامت شیعیان باشد فرق دارد با آن‌که او را پیرمردی مسن بدانیم که بر سنت عربی به عزای برادر ایستاده و در ظاهر میراث‌دار او بوده است.

    🚦فرایند «تصویری شدن» تاریخ مقدس، اگر از اساس قابل تردید نباشد، این قدر هست که باید با الزامات معرفتی فراوانی همراه شود تا رهزن نباشد.

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْد

  • ۷ مرداد ۰۰

    نامه اعتراضی جمعی از شترداران و بازرگانان بغداد به جناب موسی بن جعفر، بزرگ طایفه علویان

    ای پسر پیغمبر خدا؛
    در میان بزرگان شهر بعد از انتشار شایعاتی درباره فرموده‌ی شما به جناب «صفوان بن مهران» آشوب و تشویشی در گرفته است.
    چنین روایت کرده‌اند که حضرتتان از مراوده اقتصادی جناب صفوان با خلیفه بزرگ و کدخدای مشرق زمین، جناب هارون الرشید ناخرسندید.
    آیا بغیر این است که زنده نگه داشتن دین جد شما به آباد بودن مملکت اسلامی و پایداری مناسک و شعائر الهی میسر است؟
    آیا در این دوران طلایی حکومت بنی‌عباس که از چین و هند تا دروازه‌های بیزانس تحت سلطه‌ی خلافت اسلامی قرار دارد، حرکت یکتا امپراطور مقتدر مسلمانان به قصد انجام اعمال حج، چیزی بجز مجد و عظمت اسلام را نوید می‌دهد؟
    آیا به این فکر کرده‌اید که اگر عملی خداپسندانه مثل «کمک به یک مسلمان برای انجام حج» را تعبیر به «مشارکت در بقای ظالم» بفرمایید، آن وقت تکلیف این همه تاجر و بازرگان و کاسب خرده‌پا که هر روز امیدوار به مراوده تجاری با دستگاه ثروتمند و باشکوه خلافت هستند چه می‌شود؟ آیا شما جواب زن و بچه‌های مظلوم آن‌ها را می‌دهید اگر با امتناع از داد و ستد با دربار شب‌ها سر گرسنه بر بالین بگذارند؟
    شما که پسر پیغمبر و محترم در میان مردمان هستید آیا نترسیدید که اگر جناب صفوان، که از شترداران خوش‌نام و مشهور هستند، از همکاری با خلیفه امتناع کنند چه بر سرشان می‌آید؟
    از حضرتتان انتظار زمان‌شناسی بیشتری داشتیم تا در این ایام که سپاهیان اسلام در مرزهای روم با کفار در حال مبارزه هستند، چنین تزلزلی در پشت جبهه‌ها ایجاد نفرمایید.
    در هر صورت صنف شترداران و بازرگانان بغداد که جمع کثیری از مردم و کسبه محترم را نمایندگی می‌کند از عمل به این توصیه جنابعالی معذور است و امیدواریم که بدبینی به خلیفه بزرگ را کنار بگذارید و اتحاد مسلمانان را خدشه دار نفرمایید.

    والسلام
    مردادماه۱۴۰۰

    پ.ن:
    داستان مشهور «صفوان جمال»

  • ۱۱ فروردين ۰۰

    متأسفانه در جدل غیرخردمندانه و کاملاً سیاسی این روزها، وظیفه مستقیم دولت در آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای نادیده انگاشته می‌شود.
    هر چند که این نکته قابل تأیید است که آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای حتما باید هسته خانواده را هدف قرار بدهد؛ اما برای اعمال صحیح تربیت رسانه‌ای، خانواده به سه چیز نیاز دارد: آموزش، ابزار و پشتیبانی؛ که هر سه هم موکول به اراده‌ی جدی دولت است.

    دولت جمهوری اسلامی چه وظایفی در تربیت رسانه‌ای دارد؟

    الف) آموزش: شامل طیف گسترده‌ای از آموزش‌ها از سطح دانش تا بینش و گرایش و کنش
    ب) ابزار: مثل اینترنت سما، درگاه‌های ویژه کودک و نوجوان، سامانه‌های هدایت مصرف رسانه و ...
    ج) پشتیبانی: مقررات‌گذاری به نفع تربیت (مثل همان ماجرای اینترنت شبانه و ...)

    البته با فرض زندگی در دوران طاغوت،‌ و بدون محقق شدن هیچ یک از موارد سه گانه بالا، هرگز مسئولیت تربیت از گرده خانواده رفع نمی‌شود. فقط ما به ازای ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندان، بر شدت درجه آتش جهنم بر طاغوت و طاغوتیان افزوده خواهد شد!

  • ۲۸ مهر ۹۹

    از «مومو» خوشم آمد.
    حربه‌ی مفید و مؤثری برای ترساندن بچه‌ها و خانواده‌ها از واتساپ! مثل همان «لولو» که مادربزرگ‌ها ما را از آن می‌ترساندند که سراغ خوراکی‌های ته انباری نرویم!

    مقابله با آن هم ساده است. اگر خانواده‌ها آموزه‌های تربیتی را در سطح قصه شنگول و منگول در خانه پیاده کنند، «مومو» راه به جایی نمی‌برد:
    در را به روی غریبه باز نکنید؛
    شماره غریبه را مسدود کنید؛
    پیام غریبه را جواب ندهید.

    سخت است؟

x
x
دسته‌بندی نوشته‌ها
کنجکاوی‌های من برای کشف تناقضات تاریخی در پیام‌های رسانه‌ای معمولاً دردسرساز است و خودم و دیگران را به زحمت می‌اندازد. نمونه‌اش همین ماجرایی که در ادامه می‌خوانید:
یکی از مطالبی که سال‌هاست در رسانه‌های اجتماعی -از گروه‌های ایمیلی گرفته تا گروه‌های تلگرامی- دست‌به‌دست می‌چرخد و هر بار به بهانه‌ای و مناسبتی داغ می‌شود، داستانی است از دوره‌ی صدارت میرزا تقی‌خان فراهانی، امیرکبیر. این ماجرا که هر بار با آب‌وتاب تازه‌ای نقل می‌شود چیزی شبیه این است که یکی از رفقای قدیم اخیراً در یکی از گروه‌های مجازی فرستاده:
۱۶۸ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ، ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ بعد ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ علمای دینی ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ورود ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ می‌شود! اﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ واکسن ﺁﺑﻠﻪ نزند ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ، ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺨﻦ ملاهای نادان بر ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯿشتر بود، پولدارها ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ آبله‌کوبی ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ دیگران نیز در خانه‌ها پنهان می‌شدند.
پس از مدتی چند نفر را آوردند ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪانشان ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ.
ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ به امیرکبیر ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ نادانی مرده‌اند.
اﻣﯿﺮکبیر ﮔﻔﺖ: ﻣﺴﺌﻮﻝ نادانی‌شان ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ به اندازه کافی ﻣﺪﺭﺳﻪ ساخته بودیم ملاها ﺑﺴﺎﻃﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ کرده بودند.

هرچند که قبلاً هم این داستان مغرضانه را شنیده بودم، اما این بار همت کردم و گفتم باید تکلیف این ماجرا را یک‌بار برای همیشه روشن کنم. با این که پایگاه خوب «شایعات» این مطلب را حلاجی کرده و پاسخ‌های کافی برای رد شبهه‌ی آن داده، اما ابهامات اصلی من در این پژوهک (پژوهش کوچک!) این‌ها بود:
  • با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی دوره‌ی قاجار در ابتدای عهد ناصری و عقب‌ماندگی عمومی جامعه ایران از قطار توسعه‌ی غربی، آیا اصلاً در دوره امیرکبیر آبله‌کوبی در ایران انجام می‌شده است؟
  • آیا چنین روایت و حکایتی منبع قدیمی دارد یا به‌تازگی مورد جعل مغرضانه قرارگرفته است؟
در پایگاه «انستیتو پاستور ایران» چیزی در این مورد نیافتم. با جستجوی عبارت «آبله‌کوبی در ایران» در تعدادی از سایت‌های موجه ایرانی با ماجراهایی شبیه همین ماجرای مرجع برخورد کردم که بدون ذکر منبع اصلی بر انجام آبله‌کوبی در دوره امیرکبیر صحه گذاشته بودند. (برای نمونه جام جم آنلاین را ببینید.) طبق معمول تولیدکنندگان محتوای فارسی اهمیتی به ذکر منبع برای مطالب خود نمی‌دهند و بدون تحقیق کافی فقط از روی هم رونویسی می‌کنند.
وقتی از یافتن سرنخ تاریخی این ماجرا در منابع فارسی‌زبان ناامید شدم سری به ویکی‌پدیای انگلیسی زدم تا بامطالعه‌ی روند آبله‌کوبی در جهان بلکه امکان صحت سنجی ماجرای فوق را بیابم. نتیجه‌ی این مطالعه گیجم کرد. امیرکبیر سی سال قبل از اکتشافات لویی پاستور به قتل رسیده و اولین قانون واکسیناسیون اجباری در آلمان هم اقلاً دو دهه بعد از زمان ادعایی حکایت مذکور برقرار شده.
مجموعه اطلاعات اولیه جمع‌آوری‌شده را به گروه دوستانم فرستادم تا نظرشان را بدانم:
برخی از حقایقی که می‌دانیم:
اولین حرکت جهانی برای آزمودن واکسن آبله > حوالی ۱۸۰۳ میلادی
سال قتل امیرکبیر ۱۲۳۰ شمسی > حدوداً ۱۸۵۰ میلادی
اولین قانون واکسیناسیون اجباری آبله در آلمان > ۱۸۷۴ میلادی
مهم‌ترین اقدامات مرحوم مغفور لویی پاستور > حوالی ۱۸۸۰ میلادی
تأسیس انستیتو پاستور در ایران > ۱۹۲۰ میلادی
گزاره‌های بالا به من می‌گوید که در صحت انجام آبله‌کوبی اجباری در ایران زمان امیرکبیر تردید کن. شما چه نظری دارید؟
چند نفری همان مطالب تکراری سایت‌های فارسی‌زبان را برایم نقل کردند که خب محلی از اعراب نداشت؛ اما در این میان دکتر احسان از اطبای حاذق و فرنگ‌دیده‌ی گروهمان فایل مقاله‌ای را برایم فرستاد که کلید حل این معما شد:
در این مقاله از آبله‌کوبی خانواده عباس میرزا توسط دکتر کورمیک انگلیسی در تبریز تا آبله‌کوبی سراسری به دستور امیرکبیر در سال ۱۸۴۸م. (دو سال قبل از قتل امیر) را شرح داده و منبع این مطلب را چنین نقل کرده:
*Iqbal AA, Ableh K. Smallpox vaccination in Iran [in Persian]. Yadgar Magazine. 1948: 68 – 72*
حالا من با کمک یک مقاله‌ی پزشکی، ردپایی از یک منبع قدیمی ایرانی (حداقل مربوط به ۷۰ سال پیش) در این ماجرا یافته بودم.

با کمی بالا و پایین کردن نورمگز، مجله‌ی یادگار را پیدا کردم و به کمک دوستی دیگر مقاله‌ی «سابقه تمدن جدید در ایران: آبله‌کوبی در ایران» را از شماره ۳۳ یادگار (آبان و آذر ۱۳۲۶ زیر نظر مرحوم عباس اقبال آشتیانی) دانلود کردم. در این مقاله هر آن چه از آبله‌کوبی در ایران نقل‌شده، به روزنامه وقایع اتفاقیه مستند شده و بدینوسیله بالاخره می‌شود اطمینان داشت که اصل ماجرا در زمان امیرکبیر رخ‌داده و در منابع همان زمان هم بازتاب داشته است.
آن چه تا این جا یافته بودم بخشی از تصورم درباره‌ی تاریخ اجتماعی دوره‌ی قاجار را تغییر داد. سرعت گسترش آبله‌کوبی در ایران از خود اروپا هم بیشتر بوده! حالا یا ما را -مثل امریکای جنوبی- موش آزمایشگاهی محسوب کرده بودند یا تاریخچه‌ی درمان آبله از طریق تزریق زیرپوستی مایع آبله در طب سنتی خودمان، زمینه‌ی این همه‌گیری را ایجاد کرده.


اخیراً استاد رسول جعفریان تصاویر جالبی از ترجمه‌ی کتاب‌هایی در عهد عباس میرزا درباره‌ی آبله‌کوبی را منتشر کرده‌اند که گویای اشتیاق ایرانیان به مقابله با این بیماری مهلک همه‌گیر است.
رساله در آبله‌کوبی، شرح این اختراع و رسیدن آن به ایران، رساله به دستور عباس میرزا ترجمه و ناظم باسمه خانه [چاپخانه] تبریز به دستور شاهزاده، در سال 1245 ق چاپ کرد. -نقل از کانال استاد جعفریان-
*
اما داستان «گریه‌ی امیر بر مرگ فرزند بقال و چقال» آخرین بخش مقاله‌ی استاد اقبال است که به نقل از کتاب «آگهی شهان» که کتاب نسبتاً معتبری است آمده:
از حکایات منسوب به امیر است که:
روزی پاره‌دوزی را که طفلش به آبله مرده بود آوردند. به او فرمود: «ما که آبله‌کوب مجانی فرستاده‌ایم.»
گفت: «ندانستم»
فرمود: «پنج تومان جریمه دهد.»
گفت: «ندارم.»
دست در جیب کرد. پول به او داد و فرمود:
«به صندوق جریمه بده. حکم برنمی‌گردد.»
چنان کرد. چند دقیقه‌ی دیگر بقالی را آوردند که طفلش مرده بود. با او نیز همین مقاوله و همان معامله شد. پس از رفتن آن دو فقیر امیر مانند زن جوان مرده زار زار گریست. در آن حال میرزا آقاخان رسید. سبب گریه پرسید. فرمود: «خبر مرگ دو اولادم را آورده‌اند.»
میرزا آقاخان متوحش شد که میرزا احمدخان پسر امیر مرده. ملازمان به او گفتند دو کودک شیرخواره پاره‌دوز و بقالی از آبله مرده. میرزا جسورانه گفت: «این گریه برای دو شیرخوار بقال و چقال است؟»
آن شیرمرد فرمود: «تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من‌اند و من می‌خواهم نسل ایرانی چندان شود که زمین را فرا گیرد. چرا باید جاهل باشند که به اثر آبله نکوبیدن بمیرند؟»
کتاب «آگهی شهان از کار جهان» را میرزا حسن خان جابری اصفهانی از علمای اواخر دوران قاجار و آغاز عصر پهلوی، در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در اصفهان منتشر کرده و در آن از رویدادهای تاریخ ایران و اسلام تا پایان دوره‌ی احمدشاه قاجار سخن گفته است.
با دقت در نثر این حکایت که بیش از ۹۰ سال پیش نوشته‌شده، حلاوت زبانی و ایجاز مثال‌زدنی در صحنه پردازی نویسنده را در می‌یابیم. همچنین دقت در تفاوت‌های ظریف اصل روایت با قصه‌پردازی‌های تلگرامی، درس‌های بسیاری در آموزش «فنون اقناع مخاطب» برای ما دارد.

*
من برای سامان دادن به این پژوهک صرفاً به منابع اینترنتی اتکا کرده‌ام. اگر حال و حوصله‌ی بیشتری داشتم، حتماً اصل کتاب «آگهی شهان» و اصل روزنامه «وقایع اتفاقیه» را پیدا می‌کردم و یا حتی به سراغ کتاب «روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران» می‌رفتم تا از ثمرات پژوهش‌های دقیق دیگران استفاده کنم. اما به نظرم همین قدر کافی است تا به همه‌مان اثبات شود که در دنیای رسانه‌ها به محافظت بیشتری از خودمان نیاز داریم.
  • ۹۶/۰۸/۱۸
  • حسین غفاری

تاریخ

تفکر انتقادی

گفتگوها (۱۵)

  • محمدجوادربیعی
  • سلام 
    خسته نباشید
    دقیقا همین ماجرا در کتاب فارسی یکی از سال های دوره 1 وجود داشت و به همین صورت هم نقل شده بود...
    بابت تلاشتون ممنون
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام

    بذار بررسی کنم ببینم چی میگی!
  • علی علوی
  • عجیبه که بعد از چند سال و با مطرح شدن مجدد این ماجرا، نظرات پای این مطلب آنقدر کمه!

    ممنون از شما و وقتی که گذاشتید تا محتوای دقیق منتشر کنید. 

    بسیار جالب بود

    نتیجه را متوجه نشدم، آخر این داستان وجود داشته یا سخاتگیه؟ 

    پاسخ:
    مایه کوبی آبله حتی از قبل از دوره امیرکبیر انجام می‌شده؛ اما روایت از مقاومت مردم به تحریک علما تحریف آمیز است.
  • غزاله یک باکتری شناس پزشکی
  • سلام. مرسی از تحقیق و بررسی خوبتون. چند تا سوال پرسیده بودین. که یکیشون نیازی به طرح نداشت و گفتم شاید روند فکری شما رو با سختی و سردرگمی مواجه کنه، و اون حلقه لویی پاستور هست. پاستور در روند واکسیناسیون آبله نقشی نداشته، و کاشف این واکسن  ادوارد جنر بوده 🌸

    پاسخ:
    سلام
    من میدانستم کاشف واکسن آبله پاستور نیست. اما این نکته را از شما آموختم که اتصال فعالیت‌های علمی پاستور به سابقه‌ی آبله کوبی ضروری نیست.
    ممنونم از تذکر شما!
  • mohammad reza rezaei
  • اصل این ماجرا در کتاب اگهی شهان از کار جهان  جلد چهارم نگارش شده است. اصل کتاب در چهار جلد است که جلد سه و چهار ان توامان چاپ شده است. کتاب بقلم شیخ جابر انصاری است که گفتار های پدرش را که منشی و میرزا بنویس ظل السلطان بوده و نقل قولهای ظل السلطان از سرگذشت و سرنوشت امیر کبیر را در جلد چهارم ان اورده است .نثر کتاب متکلف و مشکل است و بقول استاد  فقید باستانی پاریزی.باید مدرک دکترای ادبیات داشت تا متن انرا درک نمود. کتاب بصورت جیبی چاپ گردیده است. سال چاپ کتاب بگمانم 1313 یا 1314 هجری شمسی است و من خواندم شخص ناقد این متن. گفته کتاب را گیر میاورم . 50 سال پیش یک نسخه از کتاب را در پستوی کتابفروشی حاجی فشاهی در ناصر خسرو  یافتم و همانطور که گفتم .نثر ان بسیار مشکل است. این کتاب بکلی نایاب و اگر یافت شود .قیمت ان بسیار گران است. بیست و پنج سال قبل . دوره کامل چهار جلدی را کتاب فروشی هنر بمبلغ صدوپنجاه هزار تومان در حضور من فروخت.

    پاسخ:
    سلام
    از اطلاعات دقیق و فنی شما سپاسگزارم.

    بسیار عالی بود تشکر فراوان از زحمات شما 

    سلام

    بسیار عالییییی

    ممنون

  • مجتبی قاسم زاده
  • عالی دستت درد نکنه

  • علیرضا محمودی
  • سپاس از روشنگری شما

    ممنونم از تحقیقی که انجام دادید سپاس فراوان بابت وقتی که میذارید

    اینطور که از نوشته های شما مشخص گردید ، نهایتا شما نیز به این نتیجه رسیدید که در زمان امیرکبیر احتمال آبله کوبی وجود داشته و تنها ایراد شما ، ایراد گرفتن برخی از روحانیون به این قضیه بوده است! .... در حالی که همه میدانیم مطمئنا در آن زمان ایرادهایی به هر پدیده نوآورده میگردیده است و جای تعجب ندارد!

    پاسخ:
    دقیقاً بحث بر سر سوءاستفاده از این روایت تاریخی برای گرفتن یک نتیجه اجتماعی است:
    گام اول: تحریف اصل واقعه
    گام دوم: تسری دادن واقعه تحریف شده به یک روال تاریخی ثابت (مثل حکمی که شما صادر کردید!)
    گام سوم: امتداد دادن آن روال ثابت (ثابت نشده!) تا به امروز

    در شماره سوم روزنامه «وقایع اتفاقیه»، به تاریخ جمعه، ۱۹ ربیع‌الثانی ۱۲۶۷ (اول اردیبهشت‌ماه سال ۱۲۳۰) آمده که امیرکبیر فرمان تولید واکسن داخلی و واکسیناسیون ایرانیان را صادر کرد.

    تاریخ قتل امیر کبیر هم ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی در منابع ذکر شده.

    یعنی از اردیبهشت تا دی ۱۲۳۰ فرصت کافی برای تولید و تزریق با امکانات محدود اون زمان وجود داشته.

    در ضمن واکسیناسیون زمان عباس میرزا فرزند فتحعلی شاه تا زمان امیر کبیر حدود بیست سال فاصله بوده ، یعنی مردم از بیست سال قبل با واکسیناسیون آبله آشنا بودن ، حال سوال اینجاست 

    که آیا ممکنه که دلیل مخالفت مردم در زمان امیر کبیر با واکسیناسیون عوارضی بوده باشه که در بیست سال قبل به عینه روی عزیزانشون مشاهده کردن؟

    (دقیقاً عکس مطالبی که معمولاً در تاریخ سعی میشه مردم نسل های قبل رو بی سواد و خرافه پرست به نسل‌های بعدی معرفی کنن)

    پاسخ:
    راستش رو بخواهید احتمالاً مهمترین عوارض واکسیناسیون آبله، ریشه کن شدن این بیماری بوده است!

    دقت بفرمایید که واکسن آبله در حقیقت همان تاول‌های آبله گاوی و انسانی بوده است که اولین بار به روش کاملا سنتی توسط طبیبان غیرمدرن بازفراوری شده است و با واکسنی که امروز شما می شناسید و در کارخانه با روش های متنوع طبیعی و غیرطبیعی تولید می شود متفاوت است.

    لذا احتمالا از این ماجرا نمیتوانید برای #واکسن_هراسی نمدی تهیه کنید!

    به نظرم علت واکسن هراسی مردم در آن زمان این بوده که به راحتی نمی‌شود «عدم یک چیز» را ثابت کرد. یعنی «آبله نگرفتن» مشاهده‌پذیری بسیار کمی دارد.

    به نظرم جان کلام نه در روایت تاریخ بلکه در جمله ای ست که در پایان داستان به عنوان نتیجه گیری نقل می شود: "مسئول نادانی و جهل مردم هم حکومت ها هستند". نقد و تحلیل نتیجه ی داستان ( البته داشتن مرجع درست و قابل قبول بسیار مهم تست) نباید تحت تاثیر غیر معتبر بودن و غیر مستند بودن آن نادیده گرفته شود

    پاسخ:
    در مورد داستان‌های تخیلی این فرمایش می‌تواند صحیح باشد. 
    اما درباره منسوب کردن وقایع به مشاهیر، بی‌دقتی در نقل و دامن زدن به حاشیه، خلاف است و حتماً نشان‌دهنده سوگیری‌های غیرعلمی راوی است.
  • حمید ۵ارفی پور
  • از این که هنوز افرادی مثل شما استادانه و به عنوان یک معلم همراه    جویای گوهر واقعیت هستند خوشوقتم . بی سوادی رسانه ای ما را به افراد جادو شده ای  تبدیل می کند که برای رسیدن به نتایجی که باب میل جمع فریب خورده ماست،پای بر هر پلکان سستی بگذاریم که به بام سقوط دردناک اجتماعی اقتصادی و... می انجامد .

    پاسخ:
    از توجه شما ممنونم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی