...
و آدم از سر نوشت خود چه میداند؟
دو هفته بعد از فتح خرمشهر در تهران به دنیا آمدم و در این چهل و چند سالی که از خدا عمر گرفتهام حداقل پانزده سال -به دلایل مختلف- در مازندران، اراک، یزد و شهر مقدس قم زندگی کردهام. اخلاقم اما بیشتر از آنکه شهری باشد، روستایی است.
دورهی کارشناسی ارشد «تاریخ تشیع» را در شهر قم به پایان رساندهام. البته در دورهی ماقبل تاریخ هم کارشناسی «مهندسی صنایع» را در یزد گذراندم؛ و بیارتباط با تحصیلاتم در سالهای اخیر به تحقیق و مطالعه در موضوعات مختلف فرهنگ، رسانه و تعلیم و تربیت اشتغال داشتهام.
از قضای روزگار مشاغل متعددی هم تاکنون تجربه کردهام که ذکر دقیق آنها در این صفحه ضرورتی ندارد:
از نویسندگی و سردبیری ماهنامه تا مدیریت سایت و دبیری شوراهای فرهنگی. از تدریس زبان و ادبیات فارسی تا تدریس آمار و رایانه و تاریخ و این اواخر سواد رسانهای. از فیلمنامهنویسی و تدوین و مستندسازی تا سردبیری و اجرا و کارشناسی رادیویی و تلویزیونی. از تولید نرمافزارهای آموزشی تا برگزاری دورههای سواد رسانهای.
در یک کلمه -به قول عزیز- : «همهکاره و هیچکاره»
*
در تمام این مدت بیشتر از هر کار دیگری «وبلاگنویسی» کردهام و از ۱۳۸۲ تا امروز حداقل در هشت وبلاگ مختلف به طور منظم نوشتهام. فکر میکنم نوشتن نشانهی خوبی برای زندهبودن و زندگی کردن است و آموختهام که حداقل در فضای مجازی هر بار میتوان از سر نوشت.
با این حال در رسانههای اجتماعی حضور جدی ندارم و تمایلی هم برای ارتباط با مخاطبم در آنجاها ندارم. ترجیح میدهم که در حیاطِ خانهی خلوت خودم پذیرای مهمانان باشم تا وسط خیابان و سر چهار راه شلوغ غریبه.
گفتم که اخلاقم بیش از آنکه شهری باشد، روستاییست.
الحمدلله سال ۱۳۸۵ موفق به ازدواج شدم و به لطف خدا اکنون فرزندانی دارم.
دوستان خوبی هم دارم که کمتر از برادر نیستند. برادر هم خوب است که دوست باشد.
من اگر چه سیب پستم، ز درخت بس بلندم
من اگر خراب و مستم، سخن صواب گویم
.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
تماس با حسین غفاری
معلم و پژوهشگر فرهنگ و رسانه