...
ملا محمد، با همان تبسم پایان ناپذیرش –که انگار آن را بر چهرهی محکم و مهربانش تراشیده بودند- کَمکَمَک به یاد میآوَرَد: اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد. شاید که جنس عشق و اعتقاد، یکی باشد و ما نمی دانیم.
بانو، لحظههایی از دوازده سالِ پیش را، به شیوهی شوی خود، از لابهلای غبار زمان بیرون کشید، دید، و باز کوشید که آن را به غبارِ زمان بسپرد: این حرف را، برای نخستین بار، دوازده سال پیش فرمودید آقا! یادتان هست؟
- بله... آن وقتها، ما تازه تازه در دل شما جایی باز کرده بودیم.
- شما در دلِ ما، یا ما در دلِ شما- آقا؟!
ملاصدرا گفت: راستش، بانو! ما عاقبت ندانستیم که شما عاشقِ ما شدید یا ما عاشقِ شما شدیم؟
بانو جواب داد: دیگر چه فرق میکند؟
ملا خندید: فرق میکند، خیلی هم فرق میکند. آبروی ما باید حفظ شود.
- دردِ آبرومندی را در عاشقشدن میجویید یا نشدن؟
- البته زیباتر و آبرومندانهتر است که شما عاشقِ ما شده باشی.
- پس من شدم.
- البته در سراسرِ محله، شما را میخواستند. خیال میکنید نمیدانم بانو؟
- چرا خیال میکنم که نمیدانید؟ یادم هست که چند خواستگارِ من تَبانی کردند و بر سر شما ریختند تا به قصدِ کُشت، کتکتان بزنند. آنها فکر نمیکردند که مردِ خدایی چون شما –یک مُدرسِ سر به زیرِ مدرسه- اهلِ مرافعه هم باشد؛ اما شما درافتادید – خیلی هم جدی.
- خوب لت و پارشان کردم. نه؟
- البته میبخشید آقا؛ اما آنکه لت و پارشان کرد، همان ملاشمسای گیلانی بود که با آن هیکل عظیم و قد بلندش دوان به میدان آمد و به دادتان رسید و با شجاعت و شهامت واقعاً بینظیرش –که شما پیوسته میکوشید آن را به دست فراموشی بسپارید- تمامشان را تار و مار کرد. یادتان نمیآید؟
- شما، در تمام مدت، ایستاده بودید و نگاه میکردید.
- بله... آن هم با چه حالی! البته ناگفته نماند که شما هم واقعاً غیرتمندانه میجنگیدید.
- اگر شما آنجا نبودید،گمان نبرید که بنده اصلاً تکانی هم به خودم میدادم. شما مثل یک منبعِ نیرو و حرکت، به من توان مبارزه بخشیدید.
- اما ملاشمسا، آن منبع را در درونِ خودش داشت.
- بله... بعد از آن واقعه، دیگر هیچکس مزاحمتی برای شما ایجاد نکرد.
- برای شما البته، آقا، نه برای من. خواستگاری که ایجاد مزاحمت نیست.
...
استاد نادر ابراهیمی
پینوشت در راستای متن بالا و نوشتهی قبلی:
* اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد.
** دردِ آبرومندی را در عاشقشدن میجویید یا نشدن؟
*** آنها فکر نمیکردند که مردِ خدایی چون شما –یک مُدرسِ سر به زیرِ مدرسه- اهلِ مرافعه هم باشد.
**** اگر شما آنجا نبودید،گمان نبرید که بنده اصلاً تکانی هم به خودم میدادم.
***** ملاشمسا، آن منبع را در درونِ خودش داشت.
****** خواستگاری که ایجاد مزاحمت نیست.
یا علیش