این دومین نوشتهی قدیمی است که در «از سر نوشت» از گذشتههای خودم منتشر کردهام.
تابستان
۸۰ یکی از دوستان خوب دوران مدرسهی ما به همراه برادرش که او هم با ما هممدرسهای بود و بعضی دیگر از اعضای خانواده در
تصادف رانندگی به دیار باقی شتافت. شدت حادثه و بزرگی مصیبت برای ما که
پیوندهای مستحکمی از دوران دانشآموزی با هم داشتیم به شدت تکان دهنده بود.
این نوشته را برای مجلس یادبودی خواندم که روز ۱۲ شهریور ۸۰ در مدرسه تشکیل شدهبود. البته حاضرین در مجلس همدورهایهای برادر دوستمان بودند و بعد از من هم آنها مقالهای به یاد محمدرضایشان خواندند.
علت انتشار این نوشتهی به شدت احساسی و غمآلود و نوشتهی قبلی، طلب فاتحهای است برای همهی درگذشتگان و تلنگری و یادی از مرگ که فرمود: فاذکروا ذکر النشور
مهر۹۲