نازنینترین مداحِ مسجدِ ما، قصاب است؛ عاقله مردی چهل - چهل و پنج ساله.
بی هیچ آدابی و ترتیبی، عبا به دوش میاندازد و روی پلهی اولِ منبر مینشیند. با بسمالله شروع میکند و با والسلام تمام.
نه اولش «مجلسگرمی» می کند و نه آخرش «دعا و نفرین». بیحاشیه میآید و بیحاشیه میرود.
آقا باقر، قصاب است. خانهاش در حاشیهی شهر است. تلفنی قربانی میگیرد. موردِ اعتمادِ اهلِ مسجد است.
تلفن میزنند مثلاً فلان هزار تومان نذرِ قربانی داریم؛ نصفش را میخواهیم، یا اصلاً نمیخواهیم. آقا باقر خودش گوسفند را زمین میزند، پاک میکند، تقسیم میکند و میبرد حاشیهی حاشیهی شهر، بین آنها که خودش میداند و میشناسد تقسیم میکند.
اگر صاحبِ نذر قسمتی از گوسفند را خواست (کله و پاچه یا دل و جگر یا ...) آقا باقر پشتِ وانتش میاندازد و درِ خانه تحویل میدهد؛ رایگان.
خیلی وقتها خیال میکنم این چه جور قصابی است که برای قربانی، دستمزد نمیگیرد؟ خودش هم کمیتهی امداد است، هم پیکِ وانتی؟
باز یادم میافتد که نازنینترین قصابِ محلِ ما، مداح است.