[کره: سرزمین نمادپردازی تجاری و کاسبی از فرهنگ و سنت]
هفتهی دوم شهریور ماه ۹۶، به همراه گروهی چهل نفره از فعالان صنایع فرهنگی ایران برای شرکت در نشستی مشترک با برخی فعالان صنایع فرهنگی جمهوری کره، سفری چهار روزه به پایتخت کره جنوبی داشتم. به رسم ادب و به قصد اشتراک تجربیات، برخی مشاهداتم در این سفر را در قالب کوتاهنوشتههای متصل و منفصل برای شما به یادگار میگذارم.
*
در جلسات هماهنگی پیش از سفر یاد گرفتم که پیش از مواجههی مستقیم با یک جامعهی غریبه، غیر از گوگل کردن و خواندن سفرنامه و خاطره و غیره، راههای علمی دیگری هم وجود دارد تا شناخت خوبی از وضعیتی که با آن مواجه میشوی بدست بیاوری.
سادهترین کار مقایسهی آمار و ارقام دو کشور با همدیگر است. مثلاً میشود اطلاعات کلی از وضعیت دو کشور را در ویکیپدیا پیدا کرد. مساحت ایران ۱.۶۴۸.۱۹۵ کیلومترمربع (هفدهمین کشور بزرگ دنیا) است و کره جنوبی فقط ۱۰۰.۲۱۰ کیلومترمربع (صد و هفتمین کشور دنیا) مساحت دارد. یعنی ایران بیش از ۱۶ برابر کره جنوبی وسعت دارد. بعد هم میتوانید هرم جمعیتی ایران و جمهوری کره را از این سایت جالب ببینید:
این دو نمودار نشان میدهد برخلاف ایران که در چهل سال گذشته اتفاقات عجیب و غریبی برای جمعیتش افتاده، کره از ۶۰ سال پیش تا همین ده سال قبل یک وضعیت آرام و باثبات داشته و البته در یک دههی گذشته آمار زاد و ولد کاهش یافته که احتمالاً دلایل فرهنگی اجتماعی میتواند داشته باشد.
یا مثلاً در حوزهی آموزش و پرورش ایران با ۸۰ میلیون جمعیت، حدوداً ۱۳.۵ میلیون دانش آموز، یک میلیون معلم و ۱۰۰ هزار مدرسه دارد. اما کره جنوبی با ۵۰ میلیون جمعیت، ۷ میلیون دانش آموز، ۴۵۰ هزار معلم و فقط ۱۲ هزار مدرسه دارد!
اگر دنبال شناخت عمیقتر از فرهنگ زندگی در دو کشور باشید این آقای گریت هافستد زحمت کشیده و یک مدل شش وجهی (6D) برای شناخت فرهنگهای ملی کشورها طراحی کرده و با اطلاعاتی که از این طرف و آن طرف به دقت جمع کرده، نمودارهای جالبی برای مقایسه فرهنگی کشورها تحویل میدهد. مثلاً مقایسهی فرهنگی دو کشور ایران و کره جنوبی را در این شکل ببینید:
در دو شاخص فاصله قدرت (Power Distance) و مردانگی (Masculinity) فرهنگ دو کشور کاملاً به هم شبیه است. در دو شاخص فردگرایی (Individualism) و دلسوزی (Indulgence) فرهنگ ایران برتری محسوسی به فرهنگ کرهای دارد و در دو شاخص اجتناب از عدم اطمینان (Uncertainty Avoidance) و جهتگیری بلندمدت (Long Term Orientation) فرهنگ کرهای از فرهنگ ایرانی پیش افتاده است. همانطور که از مطلق اعداد نمودار معلوم است بیشترین اختلاف فرهنگی در همین پارامتر آخر تجلی دارد. کرهایها سقف نگاه و برنامهریزی بلندمدت را شکافتهاند و ما به عدد ۱۵ هم نرسیدهایم!
*
همهی ما از ابتدای تولد نقشهی جهان را چیزی شبیه نقشهی شماره یک دیدهایم. اما آنچه توجهم را در کره جلب کرد، تصور کرهایها از همین نقشهی مسطح جهان بود که شبیه نقشهی دوم است:
از نظرگاهِ ما کرهایها بدجوری در گوشهی سمت راست دنیا گیر افتادهاند. اما از نظرگاهِ خودشان آنها در مرکز جهان هستند؛ و به راستی هر جایی، مرکز جهان است.
*
به طور رسمی در نقشه جهان جایی به اسم «کره جنوبی» وجود ندارد. آنچه هست و خودشان به خودشان میگویند «جمهوری کره» است که شبهجزیرهای در منتها الیه شرقی قارهی آسیاست. تنها مرز زمینی این تکهی کوچک از زمین در سمت شمال با کشوری است که به طور رسمی «جمهوری دموکراتیک خلق کره» نام دارد و از سال ۱۹۴۵ م. در امتداد مدار ۳۸ درجهی شمالی با هم همسایه شدهاند. در جریان جنگهای شبه جزیره کره در فاصله ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ م. حدود یک میلیون نفر از سربازان کرهای و آمریکایی و چینی و مردم غیرنظامی کشته شدند و از آن به بعد تا امروز دو کشور کره در حالت نه جنگ، نه صلح قرار دارند.
جمهوری کره از بدو تشکیل تحت حمایت آمریکا بوده است و پیشرفتهای دهههای اخیر این کشور را باید متأثر از این حمایت آشکار و پنهان دانست. کرهایها نیز -آنقدر که من دیدم- آمریکا را دوست دارند و تولیدات صنعتی و حتی فرهنگیشان را به قصد صادرات به ایالات متحده میسازند. اگر یکبار دیگر به نقشهی شمارهی دو نگاه کنید، میبینید که کرهجنوبی به نوعی با آمریکا همسایه است!
*
بر خلاف تصور قبلیام مردم کرهجنوبی با مردم کرهشمالی رابطهی همدلی شدیدی دارند و بسیار بیشتر از آنکه از آنان بترسند، با آنان همدردی میکنند. هر چند که دولت کره جنوبی پیرو سیاستهای آمریکا ناچار به اتخاذ مواضع خصمانه علیه برادر شمالیاش شده است، اما این مردمی که من دیدم اگر یک لحظه امکانش مهیا شود، همدیگر را سخت در آغوش خواهند فشرد.
*
کره برای قرنها جزئی از چین بوده و امروز هم پیوند فرهنگی بین کره و چین قوی و مثبت است. هر چند که از ۵۰۰ سال قبل که خط کرهای از چینی متمایز شده و زبان این مردم هم کمکم تغییر کرده، فرهنگ کرهای را میتوان از چین جدا دانست، اما به همین نسبت کوچکترین رابطهی فرهنگی بین کره و ژاپن وجود ندارد. کرهایها به دلیل اشغالگری و جنایتهای امپراطوری ژاپن در صد و پنجاه سال گذشته، از ژاپنیها خوششان نمیآید و اگر دست خودشان بود احتمالاً جزیرهی ژاپن را توی اقیانوس غرق میکردند!
از این لحاط کرهایها را خیلی شبیه کردها یافتم که با وجود تمایزهای فرهنگی و میل به استقلال، خود را اصالتاً ایرانی میدانند و پیوندهای فرهنگی قوی با ما را حفظ کردهاند و در عوض با عربها لج و لجبازی تاریخی دارند.
*
کرهجنوبی کشوری است که غیر از مواد خام صنعتی (نفت و سنگهای معدنی و ...) تقریباً هیچ چیز دیگری وارد نمیکند و به همین نسبت تقریباً همهچیز صادر میکند. علیرغم نزدیکی جغرافیایی و فرهنگی به چین، در کره به سختی کالای چینی پیدا میکنید و به همین دلیل قیمت سادهترین چیزها به نسبت مشابه وارداتی آن در ایران گرانتر است.
*
از نظر مذهبی، نیمی از مردم کرهجنوبی «خدا ناباور» هستند. ۲۵ درصد بودایی و ۲۵ درصد هم مسیحی. در کره خبر خاصی از اسلام نیست و ابرشهر یازده میلیونی سئول، فقط یک مسجد دارد که آن هم از صدقه سر اندک هندیهای مسلمان مهاجر است. مسیحیت سابقهای بیش از یکی دو قرن در کره ندارد و چنان که معلوم است ردپای مبلغان آمریکایی در معرفی و اشاعهی مسیحیت در کره دیده میشود. تا جایی که اکنون یکی از بزرگترین کلیساهای جهان با ظرفیت حدود ۲۶ هزار نفر در سئول قرار دارد که بسیار هم پر طرفدار و شلوغ است. اکثر دانشگاهها و مدارس مدرن کره، وابسته به نهادهای خیریه مسیحی-آمریکایی هستند و هنوز هم با قواعد ترکیبی مسیحی-سکولار اداره میشوند.
در میان آن نیمهی «خدا ناباور» جمعیت کره، هنوز عدهی زیادی به دین اجداد خود -اشکالی از شمنیسم- باور دارند و شاید باورکردنی نباشد اما در مدرنترین بازارها و فروشگاههای سرزمینی که مهد الجی و سمسانگ و هیوندایی است، دکانهای جادوگری و طالعبینی و پیشگوییهای جن و پری خودنمایی میکند. اینها بخشهای سانسورشدهای از جومونگ و یانگوم و دونگی است که ما هرگز ندیده بودیم.
*
با احتساب بوداییها در زمرهی کفار فقهی، سه چهارم اهالی کره «اهل کتاب» نیستند و لذا رفت و آمد و خورد و خوراک و اقامت و ... مشمول بسیاری از احتیاطها و مرارتهای رسالهای میشود. پیدا کردن غذای حلال سخت و پیدا کردن غذای قابل خوردن بسیار دشوار است. حتی غذاهای دریایی و سبزیجات کرهای -بر خلاف آنچه در فیلمها و سریالهایشان نمایش میدهند- بسیار بدبو و غیرقابل تحمل برای ذائقهی قورمهسبزیخور ایرانی است و هنوز هم بعد چند ماه که در حال نوشتن این یادداشت هستم، بوی مشمئزکنندهی غذای ملی کره -کیمچی- از مشامم بیرون نرفته است.
البته سلیقه و حوصلهشان در آشپزی از لحاظ بصری واقعاً تحسین برانگیز است. مثلاً این تصویر میز ناهار من در یکی از رستورانهای خیلی خوب سئول است: یک مشت برنج شفتهی بینمک و بیروغن در کنار انبوهی از سبزیجات متنوع که بو و مزهی تندی دارد و یک قابلمه گوشت پخته در پیاز به همراه مقادیری سس فلفلی و جلبک.
تصویر کوچک گوشه سمت چپ هم مربوط به بعد از خوردن غذاست و همان طور که مشاهده میفرمایید تفاوت چندانی در آن به وجود نیامده است!
آنقدر که من دیدم -و قبلاً هم خوانده بودم- در کره آدم «چاق» و «کچل» پیدا نمیکنید. اولی که دلیلش معلوم شد و دومی هم احتمالاً دلایل ژنتیکی و اقلیمی دارد.
*
فاصلهی مستقیم تهران-سئول بهحساب گوگل حدود ۶۶۰۰ کیلومتر است. البته
از مسیری که ما رفتیم (تهران-دوحه-سئول) بیش از ۸۰۰۰ کیلومتر روی هوا
بودهایم. از تهران تا دوحه حدود ۲ ساعت و از دوحه تا سئول کمی کمتر از ۹
ساعت پرواز یک نفس است. این فاصله آن قدر زیاد هست که حرکت وضعی زمین،
پرواز سئول-دوحه را بین یک تا دو ساعت بیشتر کش بیاورد. اختلاف ساعت پنج-شش
ساعتهی دو کشور هم موجب میشود که به سمت شرق که میروید روزتان دو سه
ساعت کوتاهتر شود و وقتی به سمت خانه بر میگردید روزتان دو سه ساعت
طولانیتر باشد. از این لحاظ تجربهی چنین پروازی به نوعی راهحل تشریحی حل
سؤالات کتاب فیزیک مدرسه است!
*
پرسیده بودیم و میدانستیم که غذاهای سرو شده در همهی خطوط پروازهای قطری حلال است. البته در این سفر متوجه شدیم که معنای دقیق «حلال» را بلد نیستیم. ظاهراً در فقه عامه هر آن موجودی که در دریا بلولد خوردنش جایز است. لذا در هواپیما «اختاپوس حلال» هم سرو میشد و در یکی دو تا رستوران حلالی که پیدا کردیم انواع ماهیهای خوردنی و نخوردنی در فهرست غذای حلال وجود داشت. خلاصه این که در خوردن هر چیز حلالی باید احتیاط کنید. برای نمونه این کوفته قلقلیها که میبینید نانهای گرم و احتمالاً خوشمزهای بودند که در کنار یک ظرف کوچک عسل به عنوان پیش غذا در یک پیتزا فروشی تعارفمان کردند.
شانس آوردیم که قبل از خوردن از علت رنگ تیرهی آن سؤال کردیم و فهمیدیم که از عصارهی یک نوع خرچنگ آبزی برای طعمدار کردنش استفاده کردهاند. خیلی هم حلال!
*
عجب دنیایی است دنیای حمل و نقل هوایی در جهان: فرودگاههای بزرگ، انبوه مسافران هفتاد و دو ملت، رقابت شرکتهای هواپیمایی و فرودگاهها برای جذب یک مسافر بیشتر، مدیریت یکپارچهی حمل بار و مسافر، ... تازه در این سفر معنای تفاوت صندلیها در یک هواپیما را فهمیدم. هشت-نه ساعت نشستن روی صندلی معمولی فرق زیادی با صندلیهای تجاری یا درجه یک دارد. تازه فهمیدم جا ماندن چمدانهای گروهی از همسفران ما در پرواز برگشت در امارات چه دلایل ساده و پیچیدهای میتواند داشته باشد.
و از پنجرهی فرودگاه اینچئون -از بزرگترین فرودگاههای دنیا- که به باند شلوغ و انبوه هواپیماها با رنگها و ملیتهای متفاوت نگاه میکردم از خودم پرسیدم که آدمیزاد این همه راه میرود که به کجا برود؟ وقتی هیچکجا خانهی آدم نمیشود، این همه هزینه و انرژی برای جابجا شدن چه معنایی میدهد؟ سفر عجب معنای مرموزی دارد...
*
انصافاً دنیای سایبر امکانات فوقالعادهای برای سفر در اختیار شما
میگذارد. گوگل واقعاً همسفر خوبی است. از پیدا کردن پرواز مناسب و مقایسه آنها با هم در گوگل فلایت شروع کنید و معرفی هر مکان ممکن برای بازدید را از گوگل بخواهید. قبل از سفر با استفاده از گوگل استریت ویو میتوانید تمام خیابانهایی را که
در آن قدم خواهید زد وحتی داخل بناها و اماکن دیدنی مدنظرتان را ببینید. در شهری مثل سئول گوگل برنامه حرکت متروها را هم دارد و گوگل مپ شما را قدم به قدم و دقیقه به دقیقه به مقصد راهنمایی میکند.
البته از سایت و برنامک پرطرفدار تریپادوایزر هم نباید گذشت که برای راهنمایی شما در انتخاب مکانهای دیدنی و رستورانها و اقامتگاهها و اشتراک تجربهی دیگران واقعاً بدون نقص است.
*
در جوار مجتمع نمایشگاهی کوئکس (COEX) و درست روبروی هتل پنج ستاره و سیطبقهی اینترکانتیننتال، یکی از قدیمیترین بناهای شهر سئول قرار دارد: «معبد بانگایونسا» که سنگ بنای آن را حدود ۱۲۰۰ سال پیش (مثلاً حدود زمان حیات امام رضا علیهالسلام) گذاشتهاند و در گذر قرنها بناها و یادبودهای متعددی به آن افزوده شده است.
[نمای عبادتگاه Bongeunsa از طبقه یازدهم هتل اینترکنتیننتال]
۱: ورودی معبد ؛ ۲: مسیر گلهای مرداب ؛ ۳: عبادتگاههای متعدد ؛ ۴: مجسمهی بودای ۱۸ متری
شبِ عید قربان -که روز عرفهاش را در فشردگی برنامههای کاری سفر از دست داده بودیم- یک ساعتی را در فضای نورانی و معطر این معبد گذراندیم. هیچ نگهبان، دربان یا بلیط ورودی در کار نبود. هیچ کس نپرسید کجا میروید و چرا میروید؟ به مناسبت روز مهمی که یک هفتهی دیگر فرا میرسید و زائران زیادی از سرتاسر جهان به این معبد میآمدند، فضای باز معبد با فانوسهای سفید تزیین شده بود.
بوی عطر گلهای مرداب که در گلدانهایی بزرگ تمام مسیر ورودی به ساختمان اصلی را پر کرده بودند در فضا پیچیده بود. زمین معبد کاملاً خاکی یا سنگفرش بود و هیچ صدایی در آن به گوش نمیرسید. تعداد اندکی عبادتکننده در چند ساختمان مختلف به مراقبه و دعا مشغول بودند. ساختمانهایی چوبی با سقفهای شیروانی معروف کرهای که در هر کدام مجسمههایی به رنگ طلایی در جای محراب قرار گرفته و عبادتکنندگان رو به این مجسمهها بر روی تشکچههایی که شبیه سجاده بود به عبادت مشغول بودند.
چند نفری کفشها را در میآوردند و به آهستگی وارد می شدند و چند نفری در میان حیاط و در محل مخصوص برنج یا گندم نذری میگذاشتند و شمعی روشن میکردند.
«بودا» خدا نیست؛ انسان کامل است و در طول تاریخ افراد متعددی به این مقام رسیدهاند. مجسمهی بودا پرستیده نمیشود، بلکه به مقام او ادای احترام میشود. یک بودایی با پیروی از دستورات اخلاقی و مراقبه و یوگا میتواند خود را به مقامِ بودا نزدیک کند. مجسمهی بسیار بزرگ بودا در این معبد از شاخصترین نمادهای شهر سئول است. در تاریکی شب -حدود ساعت ۱۰- هنوز چند نفری در مقابل این مجسمه نشسته یا ایستاده در حال ذکر و نیایش بودند:
حس عجیبی داشت. این چندمین عرفه و عید قربان زندگیام بود که در سفر بودم. از محرومترین روستاهای بوشهر تا قم و مشهد و صحرای عرفات. حالا ماه شب دهم ذیحجه در آسمان بانگایونسا میدرخشید و خدا از آن بالا به سرگردانی انسان نگاه میکرد.
*
سفر را همسفران میسازند. در این سفر کوتاه همراهی و همقدمی با برادران خوب و سروران ارجمندم مهندس سید امیر، مهندس محمود، دکتر مهدی و دیگر فرهیختگانی که در خدمتشان بودم تجربهای خوب و به یاد ماندنی ساخت. خدا حفظشان کند.
*
ناگفته از دیدهها و شنیدههای کره فراوان است. سئول غربیترین شهر در شرق عالم است؛ چنان که تهران شرقیترین نقطهی غرب زمین است؛ و طنز تلخیست که مدرنترین خیابان سئول، «تهران» نام دارد. مترجمی ایرانی در سئول دیدم که میگفت دههی هفتاد به قصد مهاجرت به ژاپن پایش به کره باز شده و در انتظار گرفتن مجوز برای ورود به سرزمین آفتابِ تابان، پاگیر محنتکدهی کرهی آن روزها شده است. الان البته خوشحال بود که در سالهای رونق گرفتن کره، جزئی از مردم این سرزمین بوده و خانوادهای کرهای دارد و دیگر ایرانی نیست. مصداق آیهی شریفهی «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ». پناه بر خدا.
تمام.