از سر نوشت :: حسین غفاری

روایت‌های بی‌گاهِ یک پیام‌برِ پاره‌وقتِ دوره‌گرد

فهرست
x
x
خرده ادراکات
  • ۱۳ مهر ۰۱

    ▪️سالروز شهادت حضرت ابی‌محمد، حسن بن علی بن محمد، ابن‌الرضا (علیه و علی آبائه السلام) بر شما تسلیت باد.

    ♨️در سال‌های اخیر تلاش‌های پراکنده‌ای برای بصری کردن وقایع تاریخی مقدس، با هدف ملموس ساختن موضوعات کهن برای نسل جوان و نوجوان رخ داده است. این تلاش‌ها که در شکل سنتی به ترسیم شمایل معصومان یا پرده‌نگاری‌های عاشورایی محدود می‌شد، با خلاقیت هنرمندان معاصر برای عبور از احتیاطات شرعی، به قله‌هایی همچون آثار حسن روح‌الامین ختم شده که کیفیت آثار، حس و حال اجرا و زاویه دید و روایت خاص او از وقایع، در این سال‌ها بسیار بازتاب یافته است.

    ⚠️مثل هر کار تازه‌ای، در کنار فرصت‌های این تصویرسازی‌ها، باید مراقب آسیب‌های احتمالی آن هم باشیم. مثلاً جانشین‌سازی یک تصور واحد از صحنه‌ای تاریخی به‌جای توسعه درک‌های متعدد از آن واقعه نزد مخاطبان با سطوح معرفتی مختلف؛ یا بسنده کردن به زاویه و عمق دید هنرمند در شناخت آن صحنه یا واقعه تاریخی. همچنین اگر در این میان خطایی هم در تصور یا تصویر هنرمند رخ بدهد، بعداً به سختی می‌توان آن را از ذهن مخاطب پاک کرد.

    🎨برای نمونه نگاهی به آخرین نقاشی دیجیتال 🖌️هنرمند وارسته و نازک‌خیال حسن روح‌الامین بیندازیم که به مناسبت هشتم ربیع‌الاول، صحنه‌ی نماز حضرت حجت ابن الحسن (عج) بر پیکر پدرشان امام حسن عسکری (ع) را در این روز ترسیم کرده است. طبق نقل تاریخی امام مهدی (عج) که در این هنگام کودکی پنج ساله بودند، عموی خود، جعفر بن علی (که بعدها به جعفر کذاب معروف شد) از اقامه نماز بر پیکر پدر کنار زدند و خود برای ایشان نماز اقامه کردند.

    🔍با دقت به این نقاشی نگاه کنید. جعفر بن علی در این نقاشی چند ساله به تصویر کشیده شده است؟
    ❓۵۰؟ ۶۰؟ ۷۰؟!
    💡این در حالی است که می‌دانیم امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۶۰ ق. در ۲۸ سالگی به شهادت رسیده‌اند و جعفر اختلاف سنی جدی با ایشان نداشته و به احتمال قریب به یقین کوچکتر از امام بوده است.

    🤔در اینجا یک بی‌دقتی کوچک هنرمند نقاش، تصور مخاطب را از واقعیت تاریخی دگرگون می‌کند و فهم او را در این نقطه متوقف نگه می‌دارد. اینکه جعفر کذاب یک جوان بیست و چند ساله‌ی خام خیال و در سودای غصب زعامت شیعیان باشد فرق دارد با آن‌که او را پیرمردی مسن بدانیم که بر سنت عربی به عزای برادر ایستاده و در ظاهر میراث‌دار او بوده است.

    🚦فرایند «تصویری شدن» تاریخ مقدس، اگر از اساس قابل تردید نباشد، این قدر هست که باید با الزامات معرفتی فراوانی همراه شود تا رهزن نباشد.

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْد

  • ۷ مرداد ۰۰

    نامه اعتراضی جمعی از شترداران و بازرگانان بغداد به جناب موسی بن جعفر، بزرگ طایفه علویان

    ای پسر پیغمبر خدا؛
    در میان بزرگان شهر بعد از انتشار شایعاتی درباره فرموده‌ی شما به جناب «صفوان بن مهران» آشوب و تشویشی در گرفته است.
    چنین روایت کرده‌اند که حضرتتان از مراوده اقتصادی جناب صفوان با خلیفه بزرگ و کدخدای مشرق زمین، جناب هارون الرشید ناخرسندید.
    آیا بغیر این است که زنده نگه داشتن دین جد شما به آباد بودن مملکت اسلامی و پایداری مناسک و شعائر الهی میسر است؟
    آیا در این دوران طلایی حکومت بنی‌عباس که از چین و هند تا دروازه‌های بیزانس تحت سلطه‌ی خلافت اسلامی قرار دارد، حرکت یکتا امپراطور مقتدر مسلمانان به قصد انجام اعمال حج، چیزی بجز مجد و عظمت اسلام را نوید می‌دهد؟
    آیا به این فکر کرده‌اید که اگر عملی خداپسندانه مثل «کمک به یک مسلمان برای انجام حج» را تعبیر به «مشارکت در بقای ظالم» بفرمایید، آن وقت تکلیف این همه تاجر و بازرگان و کاسب خرده‌پا که هر روز امیدوار به مراوده تجاری با دستگاه ثروتمند و باشکوه خلافت هستند چه می‌شود؟ آیا شما جواب زن و بچه‌های مظلوم آن‌ها را می‌دهید اگر با امتناع از داد و ستد با دربار شب‌ها سر گرسنه بر بالین بگذارند؟
    شما که پسر پیغمبر و محترم در میان مردمان هستید آیا نترسیدید که اگر جناب صفوان، که از شترداران خوش‌نام و مشهور هستند، از همکاری با خلیفه امتناع کنند چه بر سرشان می‌آید؟
    از حضرتتان انتظار زمان‌شناسی بیشتری داشتیم تا در این ایام که سپاهیان اسلام در مرزهای روم با کفار در حال مبارزه هستند، چنین تزلزلی در پشت جبهه‌ها ایجاد نفرمایید.
    در هر صورت صنف شترداران و بازرگانان بغداد که جمع کثیری از مردم و کسبه محترم را نمایندگی می‌کند از عمل به این توصیه جنابعالی معذور است و امیدواریم که بدبینی به خلیفه بزرگ را کنار بگذارید و اتحاد مسلمانان را خدشه دار نفرمایید.

    والسلام
    مردادماه۱۴۰۰

    پ.ن:
    داستان مشهور «صفوان جمال»

  • ۱۱ فروردين ۰۰

    متأسفانه در جدل غیرخردمندانه و کاملاً سیاسی این روزها، وظیفه مستقیم دولت در آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای نادیده انگاشته می‌شود.
    هر چند که این نکته قابل تأیید است که آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای حتما باید هسته خانواده را هدف قرار بدهد؛ اما برای اعمال صحیح تربیت رسانه‌ای، خانواده به سه چیز نیاز دارد: آموزش، ابزار و پشتیبانی؛ که هر سه هم موکول به اراده‌ی جدی دولت است.

    دولت جمهوری اسلامی چه وظایفی در تربیت رسانه‌ای دارد؟

    الف) آموزش: شامل طیف گسترده‌ای از آموزش‌ها از سطح دانش تا بینش و گرایش و کنش
    ب) ابزار: مثل اینترنت سما، درگاه‌های ویژه کودک و نوجوان، سامانه‌های هدایت مصرف رسانه و ...
    ج) پشتیبانی: مقررات‌گذاری به نفع تربیت (مثل همان ماجرای اینترنت شبانه و ...)

    البته با فرض زندگی در دوران طاغوت،‌ و بدون محقق شدن هیچ یک از موارد سه گانه بالا، هرگز مسئولیت تربیت از گرده خانواده رفع نمی‌شود. فقط ما به ازای ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندان، بر شدت درجه آتش جهنم بر طاغوت و طاغوتیان افزوده خواهد شد!

  • ۲۸ مهر ۹۹

    از «مومو» خوشم آمد.
    حربه‌ی مفید و مؤثری برای ترساندن بچه‌ها و خانواده‌ها از واتساپ! مثل همان «لولو» که مادربزرگ‌ها ما را از آن می‌ترساندند که سراغ خوراکی‌های ته انباری نرویم!

    مقابله با آن هم ساده است. اگر خانواده‌ها آموزه‌های تربیتی را در سطح قصه شنگول و منگول در خانه پیاده کنند، «مومو» راه به جایی نمی‌برد:
    در را به روی غریبه باز نکنید؛
    شماره غریبه را مسدود کنید؛
    پیام غریبه را جواب ندهید.

    سخت است؟

x
x
دسته‌بندی نوشته‌ها

یکی از راه‌های آموزش تفکر انتقادی، مرور مثال‌ها و روایتِ وقایعی است که در آن‌ها خطاهای شناختی و فنون اقناعی دست به دست هم داده‌اند تا یک واقعیت ساده به مسأله‌ای پیچیده و کشدار در یک دوره‌ی تاریخی تبدیل شود. ماجرای ادبی-تاریخی این غزلِ پرآوازه، نمونه‌ای جالب و آموزنده است:

گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را، نکته به نکته، مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام
کوچه به کوچه، در به‌ در، خانه به خانه، کو به‌ کو

مهر تو را دلِ حزین بافته بر قماشِ جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو

می‌رود از فراق تو، خون دل از دو دیده‌ام
دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو

دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله، بو به بو

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

در دل خویش «طاهره» گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو

در دوره‌ی نوجوانی اولین بار این غزل عجیب و مطنطن را در کلاس درس آرایه‌های ادبی شنیدم و معلم گرامی، رندانه اشاره‌ای هم کرد که شاعر این غزل یک زن صاحب‌نام در فرقه‌ی ضاله‌ی بهاییت است و غیره و ذلک. بعد از آن هم چند بار در محافل دانشجویی و رفاقتی به طور ضمنی شرح زندگی شاعرِ ممنوع‌الذکر را شنیده بودم و در ذهنم بین «نبوغ شاعری» و «قدرت اغواگری» او رابطه‌ای استوار می‌دیدم. شهرت این غزل در میان هم‌نسلان من اما احتمالاً بیش از معلمان ادبیات، مرهون اجرای تصنیف چهره به چهره با همکاری محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی در اواخر دوره‌ی سلطنت محمدرضا پهلوی است. هر چند این غزل به دلایل محتملی از جمله تکریم شخصیت شاعر، بارها مورد توجه آوازه‌خوانان مختلفی پیش و پس از شجریان قرار گرفته، اما به گواهی اصحاب فن، چهره به چهره‌ی شجریان مهم‌ترین نردبان رسانه‌ای است که این غزل برای شهرت از آن بالا رفته است.
*

فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی در آخرین سال‌های قرن دوازدهم ه.ش. در قزوین بدنیا آمد و در سال ۱۲۳۰ ه.ش. در تهران به جرم طرفداری از فرقه‌ی بابیه کشته شد. بنا بر نقل‌ها، باقی‌مانده‌ی استخوان‌های او در دوره پهلوی اول از جایی در خیابان فردوسی تهران به جایی در خیابان حافظ منتقل و سنگ بنای حظیرةالقدس بهاییان شد. او که مهم‌ترین شخصیت زن در آیین بیانی (پیروان علی‌محمد باب) و شناخته‌شده‌ترین شخصیت زن در آئین بهایی (پیروان میرزا حسینعلی نوری) است بیشتر با نام «طاهره قرةالعین» مشهور است. هر چند که زرین‌تاج در خانواده‌ای روحانی و مجتهدپرور بدنیا آمد؛ اما با پشت کردن به تعالیم اسلامی به یکی از مهم‌ترین سرکردگان بابیه تبدیل شد. این در حالی است که عموی بزرگ او «ملا محمدتقی برقانی» که پدرشوهرش نیز بود مشهورترین شهید راه مبارزه با آیین بابی و مشهور به شهید ثالث است.
در روایت زندگی زرین‌تاج برغانی افراط و تفریط‌های فراوانی وجود دارد. از یک سو او را اولین زن ترقی‌خواه و آزاداندیش ایران مدرن می‌دانند که برای احقاق حق زن ایرانی به پا خاست؛ و از دیگر سو او را زنی شیطانی و منحرف می‌نامند که بازیچه‌ی دست‌های پشت پرده‌ی فتنه‌ی بابیه بود. (این مقاله را ببینید: زرین‌تاج برغانی از دو منظر غالب و نادر) هر چند که احتمالاً حقیقت ماجرا چیزی بین این دو روایت سیاه و سفید است، اما هر چه بوده، امروز نام و یاد «قرةالعین» کارکردی نمادین و محوری در فرقه‌ی بهاییت دارد. تا جایی که گفته می‌شود نام «طاهره» محبوب‌ترین نام برای نوزادان دختر بهایی در ایران و آمریکا است.

*

عبدالله شهبازی - محیط طباطبایی

اما حقیقت حیرت‌انگیزی درباره‌ی این غزل وجود دارد که من تا همین یک ماه پیش نمی‌دانستم و با اشاره‌ی استاد عبدالله شهبازی، نویسنده، مورخ و پژوهشگر سرشناس، در یک یادداشت انتقادی توجهم به آن جلب شد: غزل «گر به تو افتدم نظر...» شاعری غیر از زرین‌تاج برغانی دارد!
انتساب اشعار یک شاعر به دیگری در تاریخ ادبیات ایران سابقه‌ای لااقل به قدمت انوری ابیوردی دارد (شعر دزدی یا شاعر دزدی؟!) و سرقت ادبی همواره در پای آفرینش ادبی پیچیده است؛ اما در این موردِ خاص، جعلی بودن انتساب شعر به طاهره لااقل از سال ۱۳۲۱ ه.ش. یعنی هفتاد و شش سال پیش در محافل ادبی مشخص و معلوم بوده است. اشاره‌ی استاد شهبازی به مقاله‌ای تحقیقی از استاد مرحوم «محمد محیط طباطبایی» است که در آن با پژوهش ادبی-تاریخی دقیقی اثبات می‌کند که غزل «گر به تو افتدم نظر...» حدود صد سال پیش از تولد زرین‌تاج برغانی در یک مسمط مخمس، از «میرزا محمدطاهر وحید قزوینی» (منشی و وزیر اواخر دوره صفوی) تضمین شده است:

ساقی عشقت ای صنم! زهرِ ستم سبو سبو
ریخت به ساغرِ دلم، با می غم کدو کدو
چند دَوَم من از غمت گوشه به گوشه، سو به سو
گر به تو افتدم نظر، چشم به چشم و رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته، مو به مو

تا به ره محبتت پای طلب نهاده‌ام
بر رخِ دلْ درِ المْ از ستمت گشاده‌ام
تا قدمم به سر نهی، خاک نشین چون جاده‌ام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام
خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو

در عقب تو جان من، هست چو سایه‌ات روان
بسته به زلف و گیسویت، رشته جان عاشقان
از چو توئی گسستنِ مهر و وفا نمی‌توان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو

بار جداییِ تو را بس که به جان کشیده‌ام
همچو کمانِ حلقه از بارِ ستم خمیده‌ام
بس که چو طفلِ لاله من خونِ جگر مکیده‌ام
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده‌ام
دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه،‌ جو به جو

ریخت مگر بنفشه بر صفحه‌ی یاسمین خطت
یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین خطت
خون شده نافه را جگر، تا شده چین به چین خطت
داده دهان و عارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به عنچه، گل به گل،‌ لاله به لاله، بو به بو

در غمت از جگر فغان، آه ز دل بر آیدم
گیسو حلقه‌حلقه‌ات، دام بلا نمایدم
لحظه به لحظه، دم به دم، خون ز دو دیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد، ای مه من، فزایدم
مهر به مهر و دل به دل،‌ طبع به طبع و خو به خو

تا شده استخوان من با سگ کویت آشنا
محض وفا توئی، مرا غیر تو نیست مدعا
مانده به زیر بالِ غم، گردن مطلب هما
در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
صفحه به صفحه،‌ سر به سر، پرده به پرده، تو به تو

*
استاد محیط طباطبایی به همین اکتفا نمی‌کند و رد غزل اصلی را می‌گیرد و تا «شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی» (متکلم، دانشمند و شاعر اوایل دوره صفوی) در نیمه اول قرن دهم ه.ق. یعنی دویست سال قبل از حیات زرین‌تاج پیش می‌رود و نشان می‌دهد که اسم «طاهره» که در مصرع اول بیت آخر به عنوان تخلص زرین‌تاج آمده در حقیقت «طاهرا» بوده است که جاعلان بابی و بهایی برای افزودن به ارج و منزلتِ قرة‌العین، سال‌ها بعد از مرگش برای او جعل کرده‌اند.
با انتشار این تحقیق علمی در سال ۱۳۲۱ ه.ش. غزل مذکور از دیوان یادبود بابیان ازلی حذف می‌شود. اما شهرت این سرقت ادبی آن چنان عالمگیر شده بود که افرادی مثل علامه محمد اقبال لاهوری و مجتبی مینوی هم مسحور فضاسازی مبلغان این فرقه‌ها، در آثارشان از زنِ شاعر تمجید می‌کنند.

از این پژوهک چه آموختم؟

  • «مشهورترین‌ها» می‌تواند «مجعول‌ترین‌ها» باشد. متفکر نقاد در هر امر بدیهی و مشهوری می‌تواند تردید کند. مخصوصاً وقتی پای حیثیت فرقه‌ها در میان باشد.
  • کارکرد نمادین یک اثر ادبی گاهی مجوز جعل و چشم بستن به روی واقعیت را صادر می‌کند. با این که برخی محققین بابی و بهایی پیرو تحقیق استاد محیط در انتساب غزل به طاهره شک کرده‌اند، اما مصلحت فرقه‌ای حکم کرده که هنوز همخوانی این غزل پای ثابت محافل فرقه باشد.
  • «تا حقیقت کفش‌های خود رابپوشد، دروغ نیمی از جهان را پشت سر گذاشته است» افکار عمومی، مطالب دروغ را نه به خاطر دشمنی با حقیقت، بلکه برای لذتی که در باور کردنش وجود دارد می‌پذیرند. خودتان قضاوت کنید کدام گزاره لذت‌بخش‌تر است؟ «زن مرموز فرقه‌ی بابی شاعری چیره دست بوده» یا «پیروان بهاییت، سرقت ادبی کرده‌اند»؟
  • در دنیای ستارگان آواز و طرب، به دنبال دانایی و خرد نگردید. آن‌چه هست پیروی از تلومات نفسانی است به وسوسه‌ی هر خناسی از جن و انس. مرور کارنامه‌ی موسیقایی این غزل در نیم قرن اخیر کاملاً بر این ادعا گواهی می‌دهد.
شما از این ماجرا چه می‌آموزید؟

پ.ن ۱:
به لطف استاد شهبازی، مقاله دوم استاد محیط طباطبایی که در سال ۱۳۵۶ه.ش. (۳۵ سال بعد از مقاله اول) در شماره ۵۶ نشریه گوهر در شرح این پژوهش و حواشی آن منتشر شده، می‌توانید از لینک زیر دریافت کنید:

طاهرا یا طاهره؟

پ.ن ۲:
امیدوارم شما هم -مثل خیلی‌ها- غزل «گر به تو افتدم نظر...» را با غزل «عشق تو می‌کشاندم...» که «محمدصادق رفعت سمنانی» به استقبال غزل طاهر، در همین وزن و قافیه سروده و حسام‌الدین سراج تصنیف «طره به طره» را از روی آن خوانده‌ اشتباه نگیرید!

عشق تو می‌کشاندم شهر به شهر، کو به کو
مهر تو می‌دواندم پهنه به پهنه، سو به سو

سیل سرشک و خون دل، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره، شط به شط، بحر به بحر، جو به جو

بافته با محبتم رشته‌ی تار و پود جان
«تار به تار، نخ به نخ، رشته به رشته، پو به پو»

آن چه دل از فراق تو کرد به من، نمی‌کند
آتش هجر من به من، آب وصال او به او

نیست جز او چو بنگری در صحف ولای من
آیه به آیه، خط به خط، صفحه به صفحه، تو به تو

بود و نبود جز دلم در خم زلف او نهان
طره به طره، خم به خم، رشته به رشته، مو به مو

«رفعت» و شرحِ عشق او تا ننهد نمی‌کند
سینه به سینه، لب به لب ، چهره به چهره، رو به رو


پ.ن ۳:

برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی فرقه‌ی بهاییت به پایگاه جامع «بهایی‌پژوهی» سر بزنید.

والعاقبة للمتقین

گفتگوها (۱۰)

از تعابیر هم میشه فهمید که خیلی شعر زنانه نیست!
توصیفاتی که شده بی شباهت شعرهایی هست که شاعران زن می نویسند
پاسخ:
صحیح می‌فرمایید. ذوق شاعری مقوّم این پژوهش تاریخی است.
اما جالب آن‌جاست که نه ذوق شاعری و نه یافته‌های تاریخی تأثیری بر جعل و سرقت ادبی نگذاشته است!
احسنت برادر
تحلیل ارزشمندی در حوزه سواد رسانه ای بود
کثر الله امثالکم
اما یک عرض جانبی:
تفکر انتقادی فوق العاده مهم است و از ملزومات زندگی امروزین و از ابزارهای قوی سواد رسانه ای.
و ما خودمون تفکر انتقادی کار بودیم وقتی که هنوز مد نبود D;
اما میخواهم یک تشبیهی بیاورم.
همانطور که هژمونی علمی غرب ما را در ورطه علوم ابزاری انداخت و خود به دنبال علوم زیربنائی رفت و همانطور که علوم تجربی و مهندسی را برای ما بت کردند و خودشان سراغ علوم انسانی رفتند و نخبگان ما را جز در علوم ابزاری آموزش ندادند...
تفکر انتقادی هم شباهتی با آن علوم ابزاری دارد و ما را از تفکر خلاق و تفکر سازنده و همگرا دور و معطوف و ممحض در تفکر واگرا و انتقادی میکند.
لازم است در کنار جو نوپدید در خصوص اهتمام به تفکر انتقادی به تفکر خلاق و سازنده عنایت بیشتری صورت گیرد.
پاسخ:
از توجه شما سپاسگزارم.
اما من تفکر انتقادی را یکی از گوشه‌های دانش منطق و مهارت‌های زبانی می‌دانم که اتفاقاً از زیربنایی‌ترین ابزارها در حوزه‌ی علوم انسانی است.
اگر قرار است در علوم انسانی حرکت کنیم باید به ابزار منطق و تفکر انتقادی مجهز شویم. اتفاقا در علوم تجربی و مهندسی هم ما از بی‌منطقی ضربه می‌خوریم چرا که هیچ پزشک و مهندسی در این سرزمین در طول تحصیلات خود منطق نمی‌خواند!

دمت گرم که روشن کردی موضوع رو.من باخودم فکر میکردم که شاید شعر از حزین لاهیجی بوده باشه.

چون اسم حزین در بیت ماقبل آخر هم اومده.

و اشاره هم شده که برخی اشعار حزین رو بنام طاهره زدند.

« در دنیای ستارگان آواز و طرب، به دنبال دانایی و خرد نگردید. آن‌چه هست پیروی از تلومات نفسانی است به وسوسه‌ی هر خناسی از جن و انس. مرور کارنامه‌ی موسیقایی این غزل در نیم قرن اخیر کاملاً بر این ادعا گواهی می‌دهد.»

 

اگر هدف این بوده که بعد از این پژوهشک به عبارات بالا برسیم؛ کافی بود که همان عبارات را در ابتدا می‌نوشتید. در نتیجه «وقتی پای حیثیت فرقه‌ها در میان باشد» دیگر نیازی به این همه قلم‌فرسایی نیست. آن‌چه ناگفته می‌مانْد نیز با همین گفته‌ها وقف آستان امیر المؤمنین (؟) علیه‌السلام می‌کردید.

پاسخ:
قیاس به نفس نفرمایید! همه مثل شما با فضل و کمالات نیستند.
به عنوان معلم مدرسه عادت کرده‌ام خیلی از بدیهیات را برای بچه‌ها به زبان ساده توضیح بدهم. فرایند طی شده در این پژوهک از نتیجه‌ی آن برایم مهم‌تر است.

مطلب بسیار خوب و مفیدی بود. درباره این زن مطالب دیگری هم جعل شده از جمله عشق او و کشته شدن توسط خانواده و نوشتن شعر با خون خود . داستانی جعلی که مدتها قبل در یک جمع ادبی شنیدم. حال انکه این زن در زمان قاجاریه و پس از سوئ قصد به جان ناصر الدین شاه به همراه تنی چند از ببانی ها در تهران اعدام شده است.

من هم تا حدود نیم ساعت پیش فکر میکردم این شعر را طاهره قره‌العین سروده.

حالا یقین پیدا کردم که آن فرقه، بقیه چیزهایی را از دیگران کسب و خود را مستقل نشان میدهد. همانطور که در برنامه‌ای تلویزیونی دیده بودم که علت انتخاب عکا برای دفن رهبرشان را "همینطوری" انتخاب کرده بودند ولی دلیلش را لندن میدانست آن روز.

پس از 22 سال تحصیل به این نتیجه رسیدم که هیچ علمی غیرایدئولوژیک نیست؛ حتی ریاضی و زیست شناسی هم ایدئولوژیک فهمیده می شوند.

دریغ از راه دور و رنج بسیار ..

 

آنانکه محیط فضل و آداب شدند    در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند به روز    گفتند فسانه ای و در خواب شدند ...

خوانندگان شعر پارسی از خوانش شعر لذت می برند. چه فرقی میکنه این شعر از از طاهره باشه یا طاهر؟ شما هم این پژوهک را سراسر از نگاه ایدئولوژی نوشتید و نتیجه گرفتید.

و اما شگفت اینجاست که شما نتیجه این پژوهک خود را رسیدن به ارزیابی اخلاقی و ایدئولوژیک اهالی آواز و طرب بیان کردید(در پاسخ به جناب سجاد). من که ربط این نتیجه سرشار از کینه و بدبینی شما را راجع به اهالی آواز و طرب با این پژوهک درنیافتم. اما بدان که چه بسا در همین دنیای ستارگان آواز و طرب - که این واژه را شما به کنایه بیان کردید - کسانی هستند که بسیار آسمانی اند و چون شما اسیر اغراض نفسانی از وسوسه هر خناسی نیستند(گواهش این پژوهک شما)

ره افسانه زدی!

پاسخ:
خدا رحمت کند میرزاتقی خان فراهانی، امیرکبیر ایران‌زمین را.
نور به قبرش ببارد!
  • محسن مسیبی
  • سلام و تشکر از متن شما که برای من در بردارنده مطلبی نو در ادبیات وتاریخ معاصرو درنتیجه ترمیم کننده نگاهم به موضوعاتی شد...متن شما به قول دوستان پژوهشک بود به نظر من پژوهشک هم نبود صرفا بازگو کردن مطالب پژوهش شده دیگران بود....اما اینکه انسان به درستی و به موقع آینه ای شود برای بازتاب یک حقیقت ، به مراتب از اطلاق پژوهش و پژوهشک فراتر میرود و شما رفتید و درواقع مقصود پژوهشگر که همانا روشنگری علمی است به قدر وسع برآوردید.....درود بر شما که درمتن شما ادعایی بر پژوهش و پژوهشک نبود ولی دوستان این تدعا را دیده اند!!!

    پاسخ:
    ممنونم از لطف شما.
    سایر پژوهشک‌های ازسرنوشت هم از همین قبیل است: بازروایی پژوهش دیگر اساتید برای استفاده عمومی و ترجیحاً دانش‌آموزی.

    پس می‌فرمایید که اقبال لاهوری شاعر این شعر نیست ؟ با توجه به دیوان اقبال این شعر از اقبال است

    پاسخ:
    جناب اقبال لاهوری در کتاب جاویدنامه ذیل عنوان «نوای طاهره» بخشی از این غزل را آورده و در ادامه آن خودش اشعاری سروده است.
    تولد اقبال لاهوری حدود ۳۰ سال بعد از مرگ طاهره و بیش از ۲۰۰ سال بعد از دوران زندگی طاهر کاشانی است و طبیعتاً نمی‌توانسته اشعار گذشتگان را دوباره بسراید!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی