یکی از راههای آموزش تفکر انتقادی، مرور مثالها و روایتِ وقایعی است که در آنها خطاهای شناختی و فنون اقناعی دست به دست هم دادهاند تا یک واقعیت ساده به مسألهای پیچیده و کشدار در یک دورهی تاریخی تبدیل شود. ماجرای ادبی-تاریخی این غزلِ پرآوازه، نمونهای جالب و آموزنده است:
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را، نکته به نکته، مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
کوچه به کوچه، در به در، خانه به خانه، کو به کو
مهر تو را دلِ حزین بافته بر قماشِ جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
میرود از فراق تو، خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو
دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله، بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
در دل خویش «طاهره» گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو
در دورهی نوجوانی اولین بار این غزل عجیب و مطنطن را در کلاس درس آرایههای ادبی شنیدم و معلم گرامی، رندانه اشارهای هم کرد که شاعر این غزل یک زن صاحبنام در فرقهی ضالهی بهاییت است و غیره و ذلک. بعد از آن هم چند بار در محافل دانشجویی و رفاقتی به طور ضمنی شرح زندگی شاعرِ ممنوعالذکر را شنیده بودم و در ذهنم بین «نبوغ شاعری» و «قدرت اغواگری» او رابطهای استوار میدیدم. شهرت این غزل در میان همنسلان من اما احتمالاً بیش از معلمان ادبیات، مرهون اجرای تصنیف چهره به چهره با همکاری محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی در اواخر دورهی سلطنت محمدرضا پهلوی است. هر چند این غزل به دلایل محتملی از جمله تکریم شخصیت شاعر، بارها مورد توجه آوازهخوانان مختلفی پیش و پس از شجریان قرار گرفته، اما به گواهی اصحاب فن، چهره به چهرهی شجریان مهمترین نردبان رسانهای است که این غزل برای شهرت از آن بالا رفته است.
*
فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی در آخرین سالهای قرن دوازدهم ه.ش.
در قزوین بدنیا آمد و در سال ۱۲۳۰ ه.ش. در تهران به جرم طرفداری از
فرقهی بابیه کشته شد. بنا بر نقلها، باقیماندهی استخوانهای او در دوره پهلوی اول از جایی در خیابان فردوسی تهران به جایی در خیابان حافظ منتقل و سنگ بنای حظیرةالقدس بهاییان شد. او که مهمترین شخصیت زن در آیین بیانی (پیروان علیمحمد باب) و شناختهشدهترین شخصیت زن در آئین بهایی (پیروان میرزا حسینعلی نوری) است بیشتر با نام «طاهره قرةالعین» مشهور است. هر چند که زرینتاج در خانوادهای روحانی و مجتهدپرور بدنیا آمد؛ اما با پشت کردن به تعالیم اسلامی به یکی از مهمترین سرکردگان بابیه تبدیل شد. این در حالی است که عموی بزرگ او «ملا محمدتقی برقانی» که پدرشوهرش نیز بود مشهورترین شهید راه مبارزه با آیین بابی و مشهور به شهید ثالث است.
در روایت زندگی زرینتاج برغانی افراط و تفریطهای فراوانی وجود دارد. از یک سو او را اولین زن ترقیخواه و آزاداندیش ایران مدرن میدانند که برای احقاق حق زن ایرانی به پا خاست؛ و از دیگر سو او را زنی شیطانی و منحرف مینامند که بازیچهی دستهای پشت پردهی فتنهی بابیه بود. (این مقاله را ببینید: زرینتاج برغانی از دو منظر غالب و نادر) هر چند که احتمالاً حقیقت ماجرا چیزی بین این دو روایت سیاه و سفید است، اما هر چه بوده، امروز نام و یاد «قرةالعین» کارکردی نمادین و محوری در فرقهی بهاییت دارد. تا جایی که گفته میشود نام «طاهره» محبوبترین نام برای نوزادان دختر بهایی در ایران و آمریکا است.
*
اما حقیقت حیرتانگیزی دربارهی این غزل وجود دارد که من تا همین یک ماه پیش نمیدانستم و با اشارهی استاد عبدالله شهبازی، نویسنده، مورخ و پژوهشگر سرشناس، در یک یادداشت انتقادی توجهم به آن جلب شد: غزل «گر به تو افتدم نظر...» شاعری غیر از زرینتاج برغانی دارد!
انتساب اشعار یک شاعر به دیگری در تاریخ ادبیات ایران سابقهای لااقل به قدمت انوری ابیوردی دارد (شعر دزدی یا شاعر دزدی؟!) و سرقت ادبی همواره در پای آفرینش ادبی پیچیده است؛ اما در این موردِ خاص، جعلی بودن انتساب شعر به طاهره لااقل از سال ۱۳۲۱ ه.ش. یعنی هفتاد و شش سال پیش در محافل ادبی مشخص و معلوم بوده است. اشارهی استاد شهبازی به مقالهای تحقیقی از استاد مرحوم «محمد محیط طباطبایی» است که در آن با پژوهش ادبی-تاریخی دقیقی اثبات میکند که غزل «گر به تو افتدم نظر...» حدود صد سال پیش از تولد زرینتاج برغانی در یک مسمط مخمس، از «میرزا محمدطاهر وحید قزوینی» (منشی و وزیر اواخر دوره صفوی) تضمین شده است:
ساقی عشقت ای صنم! زهرِ ستم سبو سبو
ریخت به ساغرِ دلم، با می غم کدو کدو
چند دَوَم من از غمت گوشه به گوشه، سو به سو
گر به تو افتدم نظر، چشم به چشم و رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته، مو به مو
تا به ره محبتت پای طلب نهادهام
بر رخِ دلْ درِ المْ از ستمت گشادهام
تا قدمم به سر نهی، خاک نشین چون جادهام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو
در عقب تو جان من، هست چو سایهات روان
بسته به زلف و گیسویت، رشته جان عاشقان
از چو توئی گسستنِ مهر و وفا نمیتوان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
بار جداییِ تو را بس که به جان کشیدهام
همچو کمانِ حلقه از بارِ ستم خمیدهام
بس که چو طفلِ لاله من خونِ جگر مکیدهام
می رود از فراق تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو
ریخت مگر بنفشه بر صفحهی یاسمین خطت
یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین خطت
خون شده نافه را جگر، تا شده چین به چین خطت
داده دهان و عارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به عنچه، گل به گل، لاله به لاله، بو به بو
در غمت از جگر فغان، آه ز دل بر آیدم
گیسو حلقهحلقهات، دام بلا نمایدم
لحظه به لحظه، دم به دم، خون ز دو دیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد، ای مه من، فزایدم
مهر به مهر و دل به دل، طبع به طبع و خو به خو
تا شده استخوان من با سگ کویت آشنا
محض وفا توئی، مرا غیر تو نیست مدعا
مانده به زیر بالِ غم، گردن مطلب هما
در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
صفحه به صفحه، سر به سر، پرده به پرده، تو به تو
*
استاد محیط طباطبایی به همین اکتفا نمیکند و رد غزل اصلی را میگیرد و تا «شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی» (متکلم، دانشمند و شاعر اوایل دوره صفوی) در نیمه اول قرن دهم ه.ق. یعنی دویست سال قبل از حیات زرینتاج پیش میرود و نشان میدهد که اسم «طاهره» که در مصرع اول بیت آخر به عنوان تخلص زرینتاج آمده در حقیقت «طاهرا» بوده است که جاعلان بابی و بهایی برای افزودن به ارج و منزلتِ قرةالعین، سالها بعد از مرگش برای او جعل کردهاند.
با انتشار این تحقیق علمی در سال ۱۳۲۱ ه.ش. غزل مذکور از دیوان یادبود بابیان ازلی حذف میشود. اما شهرت این سرقت ادبی آن چنان عالمگیر شده بود که افرادی مثل علامه محمد اقبال لاهوری و مجتبی مینوی هم مسحور فضاسازی مبلغان این فرقهها، در آثارشان از زنِ شاعر تمجید میکنند.
از این پژوهک چه آموختم؟
- «مشهورترینها» میتواند «مجعولترینها» باشد. متفکر نقاد در هر امر بدیهی و مشهوری میتواند تردید کند. مخصوصاً وقتی پای حیثیت فرقهها در میان باشد.
- کارکرد نمادین یک اثر ادبی گاهی مجوز جعل و چشم بستن به روی واقعیت را صادر میکند. با این که برخی محققین بابی و بهایی پیرو تحقیق استاد محیط در انتساب غزل به طاهره شک کردهاند، اما مصلحت فرقهای حکم کرده که هنوز همخوانی این غزل پای ثابت محافل فرقه باشد.
- «تا حقیقت کفشهای خود رابپوشد، دروغ نیمی از جهان را پشت سر گذاشته است» افکار عمومی، مطالب دروغ را نه به خاطر دشمنی با حقیقت، بلکه برای لذتی که در باور کردنش وجود دارد میپذیرند. خودتان قضاوت کنید کدام گزاره لذتبخشتر است؟ «زن مرموز فرقهی بابی شاعری چیره دست بوده» یا «پیروان بهاییت، سرقت ادبی کردهاند»؟
- در دنیای ستارگان آواز و طرب، به دنبال دانایی و خرد نگردید. آنچه هست پیروی از تلومات نفسانی است به وسوسهی هر خناسی از جن و انس. مرور کارنامهی موسیقایی این غزل در نیم قرن اخیر کاملاً بر این ادعا گواهی میدهد.
پ.ن ۱:
به لطف استاد شهبازی، مقاله دوم استاد محیط طباطبایی که در سال ۱۳۵۶ه.ش. (۳۵ سال بعد از مقاله اول) در شماره ۵۶ نشریه گوهر در شرح این پژوهش و حواشی آن منتشر شده، میتوانید از لینک زیر دریافت کنید:
پ.ن ۲:
امیدوارم شما هم -مثل خیلیها- غزل «گر به تو افتدم نظر...» را با غزل «عشق تو میکشاندم...» که «محمدصادق رفعت سمنانی» به استقبال غزل طاهر، در همین وزن و قافیه سروده و حسامالدین سراج تصنیف «طره به طره» را از روی آن خوانده اشتباه نگیرید!
عشق تو میکشاندم شهر به شهر، کو به کو
مهر تو میدواندم پهنه به پهنه، سو به سو
سیل سرشک و خون دل، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره، شط به شط، بحر به بحر، جو به جو
بافته با محبتم رشتهی تار و پود جان
«تار به تار، نخ به نخ، رشته به رشته، پو به پو»
آن چه دل از فراق تو کرد به من، نمیکند
آتش هجر من به من، آب وصال او به او
نیست جز او چو بنگری در صحف ولای من
آیه به آیه، خط به خط، صفحه به صفحه، تو به تو
بود و نبود جز دلم در خم زلف او نهان
طره به طره، خم به خم، رشته به رشته، مو به مو
«رفعت» و شرحِ عشق او تا ننهد نمیکند
سینه به سینه، لب به لب ، چهره به چهره، رو به رو
پ.ن ۳:
برای مطالعهی بیشتر دربارهی فرقهی بهاییت به پایگاه جامع «بهاییپژوهی» سر بزنید.
والعاقبة للمتقین