۱۶۸ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ، ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ بعد ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ علمای دینی ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ورود ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ میشود! اﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ واکسن ﺁﺑﻠﻪ نزند ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ، ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺨﻦ ملاهای نادان بر ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯿشتر بود، پولدارها ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ آبلهکوبی ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ دیگران نیز در خانهها پنهان میشدند.هرچند که قبلاً هم این داستان مغرضانه را شنیده بودم، اما این بار همت کردم و گفتم باید تکلیف این ماجرا را یکبار برای همیشه روشن کنم. با این که پایگاه خوب «شایعات» این مطلب را حلاجی کرده و پاسخهای کافی برای رد شبههی آن داده، اما ابهامات اصلی من در این پژوهک (پژوهش کوچک!) اینها بود:
پس از مدتی چند نفر را آوردند ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪانشان ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ.
ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ به امیرکبیر ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ نادانی مردهاند.
اﻣﯿﺮکبیر ﮔﻔﺖ: ﻣﺴﺌﻮﻝ نادانیشان ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ به اندازه کافی ﻣﺪﺭﺳﻪ ساخته بودیم ملاها ﺑﺴﺎﻃﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ کرده بودند.
- با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی دورهی قاجار در ابتدای عهد ناصری و عقبماندگی عمومی جامعه ایران از قطار توسعهی غربی، آیا اصلاً در دوره امیرکبیر آبلهکوبی در ایران انجام میشده است؟
- آیا چنین روایت و حکایتی منبع قدیمی دارد یا بهتازگی مورد جعل مغرضانه قرارگرفته است؟
وقتی از یافتن سرنخ تاریخی این ماجرا در منابع فارسیزبان ناامید شدم سری به ویکیپدیای انگلیسی زدم تا بامطالعهی روند آبلهکوبی در جهان بلکه امکان صحت سنجی ماجرای فوق را بیابم. نتیجهی این مطالعه گیجم کرد. امیرکبیر سی سال قبل از اکتشافات لویی پاستور به قتل رسیده و اولین قانون واکسیناسیون اجباری در آلمان هم اقلاً دو دهه بعد از زمان ادعایی حکایت مذکور برقرار شده.
برخی از حقایقی که میدانیم:چند نفری همان مطالب تکراری سایتهای فارسیزبان را برایم نقل کردند که خب محلی از اعراب نداشت؛ اما در این میان دکتر احسان از اطبای حاذق و فرنگدیدهی گروهمان فایل مقالهای را برایم فرستاد که کلید حل این معما شد:
اولین حرکت جهانی برای آزمودن واکسن آبله > حوالی ۱۸۰۳ میلادی
سال قتل امیرکبیر ۱۲۳۰ شمسی > حدوداً ۱۸۵۰ میلادی
اولین قانون واکسیناسیون اجباری آبله در آلمان > ۱۸۷۴ میلادی
مهمترین اقدامات مرحوم مغفور لویی پاستور > حوالی ۱۸۸۰ میلادی
تأسیس انستیتو پاستور در ایران > ۱۹۲۰ میلادی
گزارههای بالا به من میگوید که در صحت انجام آبلهکوبی اجباری در ایران زمان امیرکبیر تردید کن. شما چه نظری دارید؟
در این مقاله از آبلهکوبی خانواده عباس میرزا توسط دکتر کورمیک انگلیسی در تبریز تا آبلهکوبی سراسری به دستور امیرکبیر در سال ۱۸۴۸م. (دو سال قبل از قتل امیر) را شرح داده و منبع این مطلب را چنین نقل کرده:
آن چه تا این جا یافته بودم بخشی از تصورم دربارهی تاریخ اجتماعی دورهی قاجار را تغییر داد. سرعت گسترش آبلهکوبی در ایران از خود اروپا هم بیشتر بوده! حالا یا ما را -مثل امریکای جنوبی- موش آزمایشگاهی محسوب کرده بودند یا تاریخچهی درمان آبله از طریق تزریق زیرپوستی مایع آبله در طب سنتی خودمان، زمینهی این همهگیری را ایجاد کرده.
رساله در آبلهکوبی، شرح این اختراع و رسیدن آن به ایران، رساله به دستور عباس میرزا ترجمه و ناظم باسمه خانه [چاپخانه] تبریز به دستور شاهزاده، در سال 1245 ق چاپ کرد. -نقل از کانال استاد جعفریان-*
اما داستان «گریهی امیر بر مرگ فرزند بقال و چقال» آخرین بخش مقالهی استاد اقبال است که به نقل از کتاب «آگهی شهان» که کتاب نسبتاً معتبری است آمده:
از حکایات منسوب به امیر است که:
روزی پارهدوزی را که طفلش به آبله مرده بود آوردند. به او فرمود: «ما که آبلهکوب مجانی فرستادهایم.»
گفت: «ندانستم»
فرمود: «پنج تومان جریمه دهد.»
گفت: «ندارم.»
دست در جیب کرد. پول به او داد و فرمود:
«به صندوق جریمه بده. حکم برنمیگردد.»
چنان کرد. چند دقیقهی دیگر بقالی را آوردند که طفلش مرده بود. با او نیز همین مقاوله و همان معامله شد. پس از رفتن آن دو فقیر امیر مانند زن جوان مرده زار زار گریست. در آن حال میرزا آقاخان رسید. سبب گریه پرسید. فرمود: «خبر مرگ دو اولادم را آوردهاند.»
میرزا آقاخان متوحش شد که میرزا احمدخان پسر امیر مرده. ملازمان به او گفتند دو کودک شیرخواره پارهدوز و بقالی از آبله مرده. میرزا جسورانه گفت: «این گریه برای دو شیرخوار بقال و چقال است؟»
آن شیرمرد فرمود: «تمام ایرانیها اولاد حقیقی مناند و من میخواهم نسل ایرانی چندان شود که زمین را فرا گیرد. چرا باید جاهل باشند که به اثر آبله نکوبیدن بمیرند؟»
با دقت در نثر این حکایت که بیش از ۹۰ سال پیش نوشتهشده، حلاوت زبانی و ایجاز مثالزدنی در صحنه پردازی نویسنده را در مییابیم. همچنین دقت در تفاوتهای ظریف اصل روایت با قصهپردازیهای تلگرامی، درسهای بسیاری در آموزش «فنون اقناع مخاطب» برای ما دارد.
*
من برای سامان دادن به این پژوهک صرفاً به منابع اینترنتی اتکا کردهام. اگر حال و حوصلهی بیشتری داشتم، حتماً اصل کتاب «آگهی شهان» و اصل روزنامه «وقایع اتفاقیه» را پیدا میکردم و یا حتی به سراغ کتاب «روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران» میرفتم تا از ثمرات پژوهشهای دقیق دیگران استفاده کنم. اما به نظرم همین قدر کافی است تا به همهمان اثبات شود که در دنیای رسانهها به محافظت بیشتری از خودمان نیاز داریم.
خسته نباشید
دقیقا همین ماجرا در کتاب فارسی یکی از سال های دوره 1 وجود داشت و به همین صورت هم نقل شده بود...
بابت تلاشتون ممنون
یاعلی