و در تاریخ خواهند نوشت که در سنه یکهزار و سیصد و نود و نه شمسی، که سفاهت و شقاوت و کرونا از اینجا تا ینگهدنیا را در نوردیده بود، شبپرههای ریشپرفسوری آخرین تلاشهایشان را میکردند تا زیر سایهی جهل و درماندگی عوام، خود را از آفتاب حقیقت مصون دارند...
البته من مدتهاست به توصیه استاد اخلاقم (!) پایم را از مناقشه با سیمکشها بیرون کشیدهام. اما به پاس رادمردی و زمانشناسی سروران ارجمندم «دکتر کمیل خجسته» و «دکتر عبدالحسین کلانتری» در پاسخگویی به آخرین تقلای مستفرنگهای نشسته بر گردهی ملت، شما را به خواندن یادداشتهای زیر دعوت میکنم:
دنیای استیو جابز و دنیای وزارت ارتباطات
کمیل خجسته
«جهان مصالحهها» یا «منازعات پلتفرمی»؟
عبدالحسین کلانتری
+ الیس الصبح بقریب؟
++ شادی روح سیدمجتبی نواب صفوی صلوات.
*
اگر پایین این نوشته را نگاه کنید، با زبان شیرین فارسی نوشتهاست: چهارشنبه، هفدهم خرداد هشتاد و پنج.
شصت و یک را که از هشتاد و پنج منها کنی، میماند بیست و چهار؛ و حالا
یعنی که مطمئناً بیست و چهار سال در این دنیا نفس کشیدهام. بیست و چهار
سالی که اگر هر سال را به یک ساعت تشبیه کنیم، از فردا وارد دومین روز
زندگیام خواهم شد.
**
«صبح امروز، هواپیمایی با 75 سرنشین در قبرستان شهرمان سقوط میکند. طبق
آخرین اخبار واصله، تاکنون 22750 جنازه در محل حادثه کشف شده است و کار
گروه امداد و نجات برای یافتن اجساد قربانیان همچنان ادامه دارد.»
***
بامزه بود؟ بر فرض مثال اگر به جای عبارت «شهرمان» از عبارت «شهر تبریز» استفاده میکردم، آیا شما بیشتر میخندیدید؟ نه.
اسم این را میگذارم طنز پاک.
****
ماجرای این روزهای کاریکاتور روزنامهی ایران، من را یاد ماجرای داستان
نشریهی موج در سالهای قبل انداخت. یک نشریهی دانشجویی با تیراژ 300
نسخه، داستانی را منتشر میکند که سر از خطبههای نمازجمعهی تهران در
میآورد. آن گونه که میگویند در این داستان به ساحت مقدس حضرت صاحبالزمان
(عج) توهین شده است. نویسنده، سردبیر و هفت جد و آبای نشریه و دانشگاه را
زندانی میکنند و تظاهرکنندگان خشمگین، خواستار اعدام نویسندهی داستان
میشوند. افکار عمومی، این گونه جسارتهای قلم به دستان مزدور را توطئهی
عوامل استکبار جهانی میدانند و زنگ خطر هتک حرمت شعایر دینی در مجامع صنفی
و عامهی مردم به صدا در میآید.
اما واقعیت این گونه نبود.