از سر نوشت :: حسین غفاری

روایت‌های بی‌گاهِ یک پیام‌برِ پاره‌وقتِ دوره‌گرد

فهرست
x
x
خرده ادراکات
  • ۱۳ مهر ۰۱

    ▪️سالروز شهادت حضرت ابی‌محمد، حسن بن علی بن محمد، ابن‌الرضا (علیه و علی آبائه السلام) بر شما تسلیت باد.

    ♨️در سال‌های اخیر تلاش‌های پراکنده‌ای برای بصری کردن وقایع تاریخی مقدس، با هدف ملموس ساختن موضوعات کهن برای نسل جوان و نوجوان رخ داده است. این تلاش‌ها که در شکل سنتی به ترسیم شمایل معصومان یا پرده‌نگاری‌های عاشورایی محدود می‌شد، با خلاقیت هنرمندان معاصر برای عبور از احتیاطات شرعی، به قله‌هایی همچون آثار حسن روح‌الامین ختم شده که کیفیت آثار، حس و حال اجرا و زاویه دید و روایت خاص او از وقایع، در این سال‌ها بسیار بازتاب یافته است.

    ⚠️مثل هر کار تازه‌ای، در کنار فرصت‌های این تصویرسازی‌ها، باید مراقب آسیب‌های احتمالی آن هم باشیم. مثلاً جانشین‌سازی یک تصور واحد از صحنه‌ای تاریخی به‌جای توسعه درک‌های متعدد از آن واقعه نزد مخاطبان با سطوح معرفتی مختلف؛ یا بسنده کردن به زاویه و عمق دید هنرمند در شناخت آن صحنه یا واقعه تاریخی. همچنین اگر در این میان خطایی هم در تصور یا تصویر هنرمند رخ بدهد، بعداً به سختی می‌توان آن را از ذهن مخاطب پاک کرد.

    🎨برای نمونه نگاهی به آخرین نقاشی دیجیتال 🖌️هنرمند وارسته و نازک‌خیال حسن روح‌الامین بیندازیم که به مناسبت هشتم ربیع‌الاول، صحنه‌ی نماز حضرت حجت ابن الحسن (عج) بر پیکر پدرشان امام حسن عسکری (ع) را در این روز ترسیم کرده است. طبق نقل تاریخی امام مهدی (عج) که در این هنگام کودکی پنج ساله بودند، عموی خود، جعفر بن علی (که بعدها به جعفر کذاب معروف شد) از اقامه نماز بر پیکر پدر کنار زدند و خود برای ایشان نماز اقامه کردند.

    🔍با دقت به این نقاشی نگاه کنید. جعفر بن علی در این نقاشی چند ساله به تصویر کشیده شده است؟
    ❓۵۰؟ ۶۰؟ ۷۰؟!
    💡این در حالی است که می‌دانیم امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۶۰ ق. در ۲۸ سالگی به شهادت رسیده‌اند و جعفر اختلاف سنی جدی با ایشان نداشته و به احتمال قریب به یقین کوچکتر از امام بوده است.

    🤔در اینجا یک بی‌دقتی کوچک هنرمند نقاش، تصور مخاطب را از واقعیت تاریخی دگرگون می‌کند و فهم او را در این نقطه متوقف نگه می‌دارد. اینکه جعفر کذاب یک جوان بیست و چند ساله‌ی خام خیال و در سودای غصب زعامت شیعیان باشد فرق دارد با آن‌که او را پیرمردی مسن بدانیم که بر سنت عربی به عزای برادر ایستاده و در ظاهر میراث‌دار او بوده است.

    🚦فرایند «تصویری شدن» تاریخ مقدس، اگر از اساس قابل تردید نباشد، این قدر هست که باید با الزامات معرفتی فراوانی همراه شود تا رهزن نباشد.

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْد

  • ۷ مرداد ۰۰

    نامه اعتراضی جمعی از شترداران و بازرگانان بغداد به جناب موسی بن جعفر، بزرگ طایفه علویان

    ای پسر پیغمبر خدا؛
    در میان بزرگان شهر بعد از انتشار شایعاتی درباره فرموده‌ی شما به جناب «صفوان بن مهران» آشوب و تشویشی در گرفته است.
    چنین روایت کرده‌اند که حضرتتان از مراوده اقتصادی جناب صفوان با خلیفه بزرگ و کدخدای مشرق زمین، جناب هارون الرشید ناخرسندید.
    آیا بغیر این است که زنده نگه داشتن دین جد شما به آباد بودن مملکت اسلامی و پایداری مناسک و شعائر الهی میسر است؟
    آیا در این دوران طلایی حکومت بنی‌عباس که از چین و هند تا دروازه‌های بیزانس تحت سلطه‌ی خلافت اسلامی قرار دارد، حرکت یکتا امپراطور مقتدر مسلمانان به قصد انجام اعمال حج، چیزی بجز مجد و عظمت اسلام را نوید می‌دهد؟
    آیا به این فکر کرده‌اید که اگر عملی خداپسندانه مثل «کمک به یک مسلمان برای انجام حج» را تعبیر به «مشارکت در بقای ظالم» بفرمایید، آن وقت تکلیف این همه تاجر و بازرگان و کاسب خرده‌پا که هر روز امیدوار به مراوده تجاری با دستگاه ثروتمند و باشکوه خلافت هستند چه می‌شود؟ آیا شما جواب زن و بچه‌های مظلوم آن‌ها را می‌دهید اگر با امتناع از داد و ستد با دربار شب‌ها سر گرسنه بر بالین بگذارند؟
    شما که پسر پیغمبر و محترم در میان مردمان هستید آیا نترسیدید که اگر جناب صفوان، که از شترداران خوش‌نام و مشهور هستند، از همکاری با خلیفه امتناع کنند چه بر سرشان می‌آید؟
    از حضرتتان انتظار زمان‌شناسی بیشتری داشتیم تا در این ایام که سپاهیان اسلام در مرزهای روم با کفار در حال مبارزه هستند، چنین تزلزلی در پشت جبهه‌ها ایجاد نفرمایید.
    در هر صورت صنف شترداران و بازرگانان بغداد که جمع کثیری از مردم و کسبه محترم را نمایندگی می‌کند از عمل به این توصیه جنابعالی معذور است و امیدواریم که بدبینی به خلیفه بزرگ را کنار بگذارید و اتحاد مسلمانان را خدشه دار نفرمایید.

    والسلام
    مردادماه۱۴۰۰

    پ.ن:
    داستان مشهور «صفوان جمال»

  • ۱۱ فروردين ۰۰

    متأسفانه در جدل غیرخردمندانه و کاملاً سیاسی این روزها، وظیفه مستقیم دولت در آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای نادیده انگاشته می‌شود.
    هر چند که این نکته قابل تأیید است که آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای حتما باید هسته خانواده را هدف قرار بدهد؛ اما برای اعمال صحیح تربیت رسانه‌ای، خانواده به سه چیز نیاز دارد: آموزش، ابزار و پشتیبانی؛ که هر سه هم موکول به اراده‌ی جدی دولت است.

    دولت جمهوری اسلامی چه وظایفی در تربیت رسانه‌ای دارد؟

    الف) آموزش: شامل طیف گسترده‌ای از آموزش‌ها از سطح دانش تا بینش و گرایش و کنش
    ب) ابزار: مثل اینترنت سما، درگاه‌های ویژه کودک و نوجوان، سامانه‌های هدایت مصرف رسانه و ...
    ج) پشتیبانی: مقررات‌گذاری به نفع تربیت (مثل همان ماجرای اینترنت شبانه و ...)

    البته با فرض زندگی در دوران طاغوت،‌ و بدون محقق شدن هیچ یک از موارد سه گانه بالا، هرگز مسئولیت تربیت از گرده خانواده رفع نمی‌شود. فقط ما به ازای ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندان، بر شدت درجه آتش جهنم بر طاغوت و طاغوتیان افزوده خواهد شد!

  • ۲۸ مهر ۹۹

    از «مومو» خوشم آمد.
    حربه‌ی مفید و مؤثری برای ترساندن بچه‌ها و خانواده‌ها از واتساپ! مثل همان «لولو» که مادربزرگ‌ها ما را از آن می‌ترساندند که سراغ خوراکی‌های ته انباری نرویم!

    مقابله با آن هم ساده است. اگر خانواده‌ها آموزه‌های تربیتی را در سطح قصه شنگول و منگول در خانه پیاده کنند، «مومو» راه به جایی نمی‌برد:
    در را به روی غریبه باز نکنید؛
    شماره غریبه را مسدود کنید؛
    پیام غریبه را جواب ندهید.

    سخت است؟

x
x
دسته‌بندی نوشته‌ها

آقای... دبیرستان مفید؛
سلام علیکم؛

۱.
نویسندگان این نامه، همه جوانان دانشجو و یا مهندسان جوانی هستند که روزگاری نه چندان دور، شما همه یا قسمت اعظم زندگی‌شان بودید و آن چه امروز هستند را، کم یا زیاد از شما دارند. اما در این سال‌ها و در برخورد با امواج سهمگین نقد و نظر و فکر و اندیشه در بیرون از حباب شیشه‌ای مفید، آموخته اند که صریح باشند و درد دل خویش را با غیر برملا نسازند. لذا اگر در تمام این سطور جسارت و یا تندی و آتشین مزاجی موج می زند نه از بی‌احترامی به بزرگ‌تر و خدای ناکرده ناسپاسی، که مَحرمِ دلی یافته‌اند تا رازِ دل باز گویند.
۲.
همواره باورمان بر این بوده است که هفته شهدا به ما نیازی ندارد و این ما هستیم که به هفته شهدا نیاز داریم. تصورمان این است که بودن یا نبودن ما در برگزاری هفته شهدا تاثیری ندارد و بودن یا نبودن هفته شهداست که بر ما تاثیر می‌گذارد.
از این رو تا جایی که به یاد می آوریم همواره ما به دنبال هفته شهدا دویده ایم و هیچ گاه هفته شهدا به سراغمان نیامده است (هر چند که از فیض رخ اوست اگر در دل ما هم شرری هست). تلویحاً آن قول معروف از سید مرتضی آوینی در خاطر زنده می‌شود که: «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.» مُسلّم است که آن چه ذاتاً ثابت است نباید به دنبال آن چه ذاتاً درگذر زمان است بِدَوَد؛ و ما از همین منظر، سال هاست که می دویم.
اما در پس همه‌ی این سال‌ها، از باب رفاقتی که بین ما و هفته شهدا ایجاد شده است، حقوقی بر گردنمان متقابلاً واجب گردیده است که ادای آن حقوق لازم می‌نماید. آن چه در آن می‌کوشیم ادای حق رفاقت هفته‌شهدا بر گردنمان است و امید داریم از پس این اظهار وفاداری، هفته شهدا نیز حق رفاقت خود را بر گردنمان ادا کند. تا چه مقبول افتد و که در نظر آید.
۳.
می‌پنداریم که فرق دبیرستان مفید با سایر هم ردیف های خود در میان مدارس این شهر بی در و پیکر، نه در تست و المپیاد و روبوتیک، که در چیزهای دیگری است که مفیدی جماعت را از هم طرازان خود متمایز می‌سازد؛ و از این جمله است اردوی جهادی و هفته‌ی شهدا.
هر چند شاید بعضی هم ردیف های مفید امروز اردوی جهادی را -که از ما وام گرفته اند- به‌تر از خودمان برگزار می‌کنند، اما هفته‌ی شهدا منحصراً ریشه در عمق خاک مفید دارد و باید مفیدی باشی تا هفته‌ی شهدا را بدانی. هفته‌ی شهدای مفید چیزی متمایز از هر هفته‌ی بزرگداشت جنگ و دفاع مقدس و از این قبیل مراسم‌هایی است که همه جا برگزار می شود. هفته‌ی شهدا سوای همه جهت‌گیری های درست و غلط جامعه‌ی امروز، منحصراً برای شهدای ما، هم کلاسی های دیروز و اسوه های امروزمان، مانده است و تا همیشه خواهد ماند. هفته‌ی شهدا تجدید عهد و پیمانی است که هر ساله اهالی مفید با روح و جان خود می کنند. هر جای دنیا هم که باشی، اسم هفته‌ی شهدا ناخودآگاه تو را گره می زند به مجموعه ای از خاطرات و احوال و آرزوها که روزی هر کدام از ما آن را در گوشه ای از نمایشگاه و سالن نمازخانه تجربه کرده ایم. صاحب این هفته نه تنها دبیرستان، بلکه همه‌ی خانواده های شهیدان و همه‌ی خانواده‌ی بزرگ مفید است. از کوچک و بزرگ، همه، وقتی نام هفته‌ی شهدا می‌آید می دانیم در رابطه با چه چیزی حرف می‌زنیم. گویی هفته‌ی‌شهدا تکه‌ی بزرگی از هویت مشترک ماست و هیچ کس با هیچ نیتی نمی تواند آن را از ما بگیرد. هفته‌ی شهدا، هفته‌ی شهداست.
۴.
آقای دبیرستان مفید! ریشه‌ی تغییر و تحولات عمده‌ای که در سال‌های اخیر در هفته‌ی شهدا روی داده‌است را در بند بالا می توان جستجو کرد.
ابتدا شما هفته‌ی شهدا را منحصراً متعلق به خود دانستید و هر گونه دخل و تصرف در آن را به نفع خود جایز دانستید. (هر چند که این میان نفع چه کسی برآورده شد، باید بررسی شود) طبیعی است که در نظام سرمایه‌داری، آن که سهم و سهام بیش‌تری دارد، بر کار سلطه می یابد و با چیره‌دستی اوضاع را به میل خود کنترل می‌کند. اما اگر بنا بر سهم و سهم‌خواهی بود، چند درصد سهام «شرکت هفته‌ی شهدای مفید» به خانواده‌ها و مؤسسین شرکت (!) می رسید و چند درصد نصیب «تابعین» می‌شد؟
۵.
سپس هفته‌ی شهدا را (با هر بهانه‌ی روا یا ناروا) از اهمیت و اولویت انداختید. چه کسی نمی‌داند که روزی‌ روزگاری مهم‌ترین ابزار تربیتی و تاثیرگزاری مفید بر روی دانش‌آموزان (بیش از اردوی جهادی) هفته‌ی شهدا بود. قصدمان از این کلام به هیچ وجه «تکاثر» و «زرتم المقابر» نیست. اما آقای دبیرستان مفید! شیوه‌های نوین آموزشی و تربیتی و تحول و نوآوری و R&D و ... جای خود، اما آدم از تجربه‌ی موفقی که داشته‌است که صرف نظر نمی‌کند. آن هم تجربه‌ای پانزده‌ساله.
همه‌ی حضراتی که امروز به اشاره‌ی سرانگشت مبارکشان، به طرفه‌العینی ساختار آموزشی و کذا و کذا متحول می‌کنند، اگر و تنها اگر سه واحد برنامه‌ریزی تولید (بسیار شرمنده‌ایم که ساحت مباحث متبرک تربیتی را با الفاظ رکیک صنعتی نظیر تولید و بهره‌وری و ... آلوده می کنیم) پاس کرده بودند هم می فهمیدند که امروزه‌روز در هیچ جای دنیا بیل را به ریشه‌ی درخت پانزده ساله نمی گذارند به جهت اصلاح! روش «طراحی دوباره، برنامه‌ریزی دوباره و پیاده سازی دوباره» به زباله‌دان تاریخ پیوسته است. (آمار، هزینه‌ی سرسام‌آور و ریسک بسیار بالای این روش را تصدیق می کند. به طوری که هفتاد و پنج درصد تجربه‌های جهانی در اجرای  این روش به شکست انجامیده‌است.) امروزه‌روز با «کایزن»، «کی میره تو غار؟»!
«کایزن» یعنی «بهبود مستمر». یعنی این‌که بیل را به ریشه‌ی درخت پانزده ساله نگذاری به جهت اصلاح. مطالعه‌کن، اندکی تغییر بده، نتایج را بررسی کن. دوباره مطالعه‌کن، اندکی تغییر بده و نتایج را بررسی کن. وقتی یک چیزی هفتاد، هشتاد درصدش خوب است که قیدش را بالکل نمی‌زنند. اندک اندک اصلاحش می‌کنند. گیرم که هفته‌ی شهدا در سنه‌ی ۱۳۸۰ الی ۸۲ کمی ضعیف شده، آدم قید گروه شهدا را که نمی‌زند. می زند؟ مگر چه‌قدر ریشه‌یابی کردی و یا چه‌قدر دل سوزاندی؟ (این دل سوزاندن را داشته باش تا بعد)
۶.
متأسفانه امروز از اهمیت انداختن هفته‌شهدا را معلول عوامل دیگری می‌دانید: دوره و زمانه عوض شده، بچه‌ها دیگر بچه‌های سابق نیستند، دغدغه‌ی بچه‌های امروز این چیزها نیست وَ وَ وَ وَ وَ ...
هر چند که هم‌اکنون مشتاقانه آماده‌ی مناظره و مباحثه با تمامی کارشناسان محترمی هستیم که چنین دُر و گُهرهایی فرمایش می‌فرمایند و اصولاً حاضریم ثابت کنیم که اگر دغدغه‌ی این بچه‌ها، جنگ و جهاد و مبارزه (از نوع خاص زمانه‌ی خودشان) نباشد پس مفید به چه دردی می‌خورد؛ اما از ادعای اول خودمان هم پایین نمی‌آییم که از اهمیت انداختن هفته‌ی شهدا علت است و نه معلول. اگر تغییر و تحولات رو به رشد تدریجی و بهبود مستمر را در کار هفته‌ی شهدا پیاده می‌‌کردید هرگز نیاز به چنین تغییرات شگرفی احساس نمی‌شد.
۷.
در ادامه‌ی ریشه‌یابی از بند ۳، مورد دیگری وجود دارد که با کمی احتیاط به آن می‌پردازیم. شاید تغییر خیلی از دیدگاه‌ها در رابطه با هفته‌ی شهدا ناشی از دخیل کردن نظرات کسانی است که دقیقاً نمی‌دانند هفته‌ی‌شهدا چیست. درباره‌ی کسانی صحبت می‌کنیم که مفیدی نیستند. البته منظورمان جسارت، توهین و یا ارج نگذاشتن به توانایی و خدمات همه‌ی این بزرگواران نیست. یقیناً منظورمان این هم نیست که هفته‌ی شهدا از مفیدی‌ها باید به مفیدی‌ها به ارث برسد و ما میراث‌خوارِ بی اصل و نسب نمی‌خواهیم! اتفاقاً بالعکس نظرمان در نهایت بر این است همچون جهادی، هفته‌ی‌شهدا هم باید صادر شود و یقیناً باید برای غیرمفیدی‌ها هم جذاب و قابل استفاده باشد. اما وقتی اساسنامه‌ای برای هفته‌شهدا (در مجموعه‌ای که خود را صاحب «شرکت هفته‌ی شهدا» می‌داند) وجود ندارد، چگونه انتظار دارید آدم‌های پراکنده‌ای که از جای دیگری می‌آیند بتوانند دقیقاً به همان قوت و صلابت و موفقیت سابق هفته‌ی شهدا را برگزار کنند؟ این ایراد پیش از آن که به غیرمفیدی‌ها برگردد به مفیدی‌هایی بر می‌گردد که کسانی را ناآگاهانه به کاری می‌گمارند که آن کار شفاف و دقیق نیست و هر کس از ظن خود (و در این آشفته بازار معرفتی از قرائت خود!) یار آن می‌شود. همین است که امروز هفته‌ی‌شهدا که می‌بایست فصل الخطاب اسوه‌سازی در رفاقت‌ها و روابط دوره‌ای دانش‌آموزان باشد،‌ به دلیل تفکیک ساده‌انگارانه‌ی شهدا از هم (بدون احتساب دوره‌ها با دید یکسان نگری به شهدا که ناشی از برداشت‌های کلیشه‌ای مرسوم بیرونی است) عملاً کارکرد خود در این زمینه را از دست داده است.
آقای دبیرستان مفید! تا وقتی هفته‌ی شهدا «اساسنامه» نداشته باشد، هزاری هم که دپارتمان و آی کیو بترکانی، راهت به ترکستان است.
۸.
هنرِ فعالیت‌های فوق برنامه در این است که دانش‌آموز از تک بعدی بودن خارج شود و عالم بی عمل نباشد. شما که به‌تر از ما بلدید: دانش‌آموز پشت میز و نیمکت فقط شنونده است. باید «وورک شاپی» باشد که شیرفهمش کند که معلم چه فرقی با مجری تلویزیون دارد! وقتی آزمایشگاهِ فیزیک و شیمی و زبان دارید، چرا کارگاه ادبیات و هنر و تربیت اسلامی را جمع می‌کنید؟
این که می گوییم «کایزن»، بی راه نیست. تشکیل گروه‌های آموزشی، ثواب؛ ساختارمند شدن دبیرستان (از ایجاد نظام احمقانه‌ی بوروکراتیک در دنیایی که همه‌چیز در حال پِیپِرلِس شدن است که بگذریم)، آفرین؛ بها دادن به پژوهش و مطالعات علمی، هورا؛ روبوکاپ و کنسرت و آستین کوتاه، مرسی؛ فوق‌برنامه را چرا جمع کردید؟
آقای دبیرستان مفید! سفیهانه از ما نخواهید که بپذیریم جمع‌کردن فوق برنامه -به معنای پایان دادن به فعالیت خلاقانه و فعّالانه‌ی دانش‌آموز در اموری که با مداد و کاغذ و کی‌برد سر و کار ندارد- معلول است. (هر چند که اگر با همان مداد و کاغذ و کی‌برد هم فعالانه و خلاقانه و جهت‌مند سر و کار داشتند غمی نبود.) این معلولِ کدام علت است که خودتان علت العلل آن نبوده‌اید؟
اگر دانش‌آموزِ درس‌خوانِ دی‌روز شما که نهایتاً معلوم نبود در دانشگاه به کدام فرقه و نحله‌ای(از مشروطیّه تا خرخونیّه! ) بپیوندد را به یک دایره‌المعارف تشبیه کنیم، دانش‌آموزِ امروز شما که بیش‌تر درس می‌خواند و در کنار درس خواندنش در همان زمینه، پژوهش و مطالعه‌ی ساختارمندِ دپارتمانی دارد و قرار است موفق‌تر باشد، اگر ملاک موفقیت، کنکور و المپیاد و غیره باشد، که با دانش‌آموز دی‌روز فرقی نکرده وگرنه نهایتاً یک دایره‌المعارف چند جلدی است! کدام یک از ما نمی‌دانیم که مفید را درست نکرده‌اند که دایره‌المعارف تحویل جامعه‌ی مسلمین دهد؟ تا کِی این کبکِ فربه سر به زیر برف فرو برده است و از درک این واقعیت هولناک که آن‌ها که در مفید به‌تر درس می‌خوانند و شاگرد اول‌ترند لزوماً موفق‌تر نیستند فرار می‌کند؟
هنر فعالیت‌های فوق برنامه در این است که دانش‌آموز از تک بعدی بودن خارج شود و عالم بی عمل نباشد.
چرا نمی‌خواهید با یک بررسی کارشناسانه‌ی علمی، فارغ‌التحصیلان موفق خود را (با هر ملاکی که دلتان می‌خواهد و با عرف جامعه جور در می‌آید) شناسایی کنید و علت موفقیت‌شان را جویا شوید؟ همه‌ی برتری و شهرت فارغ‌التحصیلان مفید (به انضمام همه‌ی غُد بازی ها و گردن‌کشی‌هایشان) در دانشگاه و بعد از آن به چند بعدی بودنشان است. والا سمپاد که تا دلتان بخواهد «بریتانیکا» و «اَمریکانا» ریخته است بیرون. دایره‌المعارف‌های وطنی بی یال و دم و اشکم مفید که تشت پلاستیکی اند جلوی تایتانیک آن‌ها!
واقعاً چه افتخاری دارد نازیدن به این علم وقتی از تحلیل چنین مسئله‌ی واضحی عاجز است؟
(به پیوست یک جلد نشت‌نشای رضا ‌امیرخانی، از معدود سمپادی‌های چند‌بعدی، جهت تنویر اذهان و اطمینان قلوب تقدیم می‌گردد)
۹.
تا وقتی یکسان بینی و نگاه ماشینی در همه‌ی شئون آموزشی و پرورشی جاری است و هنر و ادبیات و تبلیغات و شیمی به یک چوب راست می‌شوند، اصلاً تعجبی ندارد اگر به نظرتان منطقی بیاید که دپارتمان ریاضی هم می‌تواند در هفته‌ی‌شهدا جایی داشته باشد! و برای زیست‌شناسی هم در نمایشگاه شهدا غرفه بزنیم!
کاسه‌ی داغ‌تر از آش یعنی همین. همان‌هایی که تخصص مداری وتخصص گرایی و تئوری‌های سازمانی و تشکیلاتی را ابداع کرده‌اند، در کنار آن‌همه لاطائلات، به تحلیل درست و واقع‌بینی هم بها می‌دهند. چه‌طور است که شما از پاپ -خدابیامرز- کاتولیک‌تر شده اید و تحلیل را هم در چارت سازمانی انجام می‌دهید؟ تحلیل و تقسیمِ مسئولیت، مال رده‌های بالاتر است. گروه‌های آموزشی چه حقی دارند که در هستی و چیستی هفته‌ی‌شهدا اعمال نظر کنند؟ مگر در حد صلاحیت گروه‌های آموزشی است که به بود و نبود هفته‌‌ی‌شهدا بیاندیشند و مگر فقط گروه‌های آموزشی در این زمینه صاحب رأی  و نظرند؟
تحلیل درست و واقع‌بینی، اگر از لاک سیستم نوین آموزشی بیرون بیایید و قدری از بالا به ماجرا نگاه کنید، فرآیند آسانی است. الان که عهد گلستان و ترکمانچای نیست که هفته‌ی شهدا را بذل و بخشش می‌فرمایید. اصلاً مگر شما می‌توانید چیزی که اسم و سابقه‌اش، همه‌ی گروه‌ها و ساختار و چارت را به‌یک‌باره قورت می‌دهد بین آن‌ها تقسیم کنید؟ هفته‌ی شهدا هر چند که یادگار جنگ است، اما غنیمت جنگی نیست که به راحتی و با شمشیر تقسیم شود.
نگاه سیستمی باید به شما بگوید که آگاهانه تقسیم کنید و کامل بیاندیشید. آیا این‌گونه است؟
۱۰.
با عرض پوزش به اطلاع می‌رساند که در حال حاضر کار هفته‌ی شهدا اولویت سوم و چهارم که هیچ، اولویت بیستم هیچ‌یک از گروه‌های آموزشی هم نیست و با حفظ روند فعلی، هیچ امیدی هم به بهبود وضع آن در آینده پیش‌بینی نمی‌کنیم.
حتی اگر بتوانید به ما بقبولانید که چاره‌ای جز نگاه شقه‌شقه به هفته‌ی شهدا و برگزاری مشترک آن با گروه‌های آموزشی ندارید، حتماً باید بپذیرید که هفته‌ی شهدا و به طور کلی شهدای مفید، ورای ساختار تنگ و کُند گروه‌های آموزشی، به یک جایگاه واقعی و مسئول مستقل و جداگانه‌ای نیاز دارد که حتی اگر هیچ فرد یا گروهی زیر مجموعه‌ی او نباشند، بتواند مجموعه فعالیت‌های مرتبط با شهدا را پی‌گیری و هدایت کند.
آقای دبیرستان مفید! یقیناً به این حقیقت ایمان داریم که اگر امروز این حرف را باور نکنید و این هشدار را جدی نگیرید، به زودی زمانی فرا می‌رسد که با قدرت گرفتن گروه‌های آموزشی و به‌راه‌افتادن حجم عظیم فعالیت‌های آن‌ها،‌ هفته‌ی شهدا از آن‌چه می‌بایست باشد و آن‌چه سزاوار آن است عقب می‌افتد و نهایتاً به یک هجوِ مضحکِ مسخره‌ی سمبلیک و بی‌هویت در حد کلیشه‌های متداول: «به مدرسه‌ی شهیدپرور مفید خوش‌آمدید» و یا «کربلای جبهه‌ها یادش بخیر» و ... تبدیل می‌شود.
ما نگران رقابتِ جدی بحث شهدا با گروه‌های آموزشی نیستیم و بلکه اعتقاد داریم در این رقابت سازنده، آن‌چه نتیجه خواهد شد بالندگی و رشد هدفمند و -انشاء الله- الهی گروه‌های آموزشی و در یک کلمه «تهذیب و تعالی علم» خواهد بود. ما از آن نگرانیم که در کشاکش این تغییرات و گسترش ناهمگون، با رویکرد یک‌سویه به گروه‌های آموزشی، امکان رقابت سالم و سازنده به هفته‌ی‌شهدا داده نشود و بدتر، در حق آن اجحاف شود و بدتر از آن، فعالیت با محوریت شهدا در دل گروه‌های آموزشی حل و محو و ناپدید شود.
گسترش ناهمگون ساختار مدرسه با سمت و سوی پژوهش و علم (که البته پنبه‌ی حضرتش در بند ۸ زده شد) نگرانی بی توجهی و عقب ماندگی گروه‌شهدا از این قافله را به طور جدی ایجاد می‌کند. (زمانه را نِگر که نگران عقب ماندن قافله‌ی شهدا از تَحَوُّل زمانیم. حال آن که زمانه باید نگران عقب ماندن از قافله‌ی شهدا باشد. ای بسیجی‌ها! زمان را باد برد...)
ماتمِ عُظما آن‌جاست که پس فردا، که رفت آن‌چه رفت، محو و ناپدید شدن هفته‌ی شهدا را علت می‌خوانیم و به طبع آن ناتوانی آموزه‌ها و اسوه‌های مبارزه را در کارزار زمانه فریاد می‌کنیم. آن روز تک‌تک ما که دست‌روی دست گذاشتیم، تا امروز این بی‌توجهی و بی‌مسئولیتی ها در قبال مسئله‌ی شهدا روا شود، مسئول خواهیم بود. و چه کس از آن روز پر مهابت خبر دارد؟
آقای دبیرستان مفید! برای آن که این میته که امروز بی‌صاحب روی زمین افتاده است، جیفه‌ی گرگ وکفتار و کرم‌ها نشود،‌ باید صاحب داشته‌باشد (هر چند که صاحب اصلیش هم در این دنیا پیکرش روی زمین ماند) اما پس تو چه‌کاره‌ای؟ «متولی ثابت»، بعد از «اساسنامه» رکن دوم احیای این فریضه است. بل تهیه‌ی «اساسنامه» به «متولی ثابت» وابسته است.
۱۱.
«متولی ثابت» ضرورت است از دو لحاظ:
یکی این که همین حداقلی که به نام هفته‌ی شهدا می‌شناسیم، با کیفیت برگزار شود،
و دیگری این‌که در کوران تغییر و تحولات زمان و زمانه و دبیرستان، بتوان برای کارهای بلند مدت با محوریت شهدا برنامه‌ریزی کرد.
آقای دبیرستان مفید! تا کور اسلحه بکشد، جنگ تمام شده است و تا گروه‌های آموزشی سر و سامانی بگیرند و بفهمند که چگونه خودشان با محوریت خودشان باید کار شهدا را جمع و جور کنند، چیزی از همین هویت آش و لاشی که به نام هفته‌ی شهدا می‌شناسیم باقی نمانده‌است. به خود بیایید! با «ان‌شاءالله» و «الطاف خفیه‌ی الهی» هفته‌ی شهدا شاید زنده ‌بماند، اما مطمئناً رشد نخواهد کرد. اگر محتوای هفته را باید گروه‌ها تعیین کنند، یک‌نفر باید پی‌گیر این مسئله باشد که فارغ از کارهای دیگر، وظایف گروه‌های آماتور و فشل را یادآوری و نتایج را مطالبه کند. این «یک مقام»، حتماً نمی‌تواند از خودِ گروه‌ها باشد. اصلاً این گزاره با صورت مسئله‌ی اصلی، که نگاه تخصصی به مقولات مختلف بود، تزاحم دارد و یقیناً عملی نخواهد بود، مگر از خیرِ «کار تخصصی کردن» بگذرید. اگر قرار است شورای سیاست‌گذاری و راهبردی و اجرایی و یا هر چه‌ی هفته‌ی‌شهدا در گروه‌های آموزشی تشکیل شود (بر فرض این که این تیم یا شورا راه به جایی ببرد) مسئول شورا نمی‌تواند خودش مسئول یا عضو یک گروه آموزشی باشد. طبیعی است که یا کار به سمت و سوی فضای آن گروه تغییر مسیر می‌دهد، یا به علت اشتغالات فراوان مسئول مربوطه، یکی از دو کار (شورای هماهنگی... یا گروه تخصصی) روی زمین می‌ماند. لازم است یک فرد مستقل همواره پی‌گیر کارها باشد تا با تقسیم مسئولیت درست، حجم عظیم فعالیت‌ها همگرا شود.
همچنین برای ساماندهی کلی و هویت بخشی به مسئله‌ی شهدا لازم است تا علاوه بر کارهای یک‌ساله، تصمیمات یا پروژه‌های بلندمدتی در نظر گرفته شود. چه کسی تضمین‌کننده پیوستگی –فکری وعملی- تصمیمات و پروژه‌ها در مدت بیش از یک‌سال است؟ چه کسی در طول همه‌ی سال، و نه چند ماه مانده به موعد هفته‌ی شهدا، این فعالیت‌ها را برنامه‌ریزی و هدایت می‌کند؟ «شورای سیاست‌گذاری فلان» یا «متولی یک ساله از داخل گروه‌های آموزشی»؟ یعنی این کار عملی است؟
۱۲.
همه‌ی دو دلیل محکم و مُتقَن بالا، بدون درنظر گرفتن امکان حضور فارغ‌التحصیلان در فعالیت‌های مربوط به شهداست. در این‌جا فرصت برای اثبات لزوم حضور فارغ‌التحصیلان در فعالیت‌های هفته‌ی‌شهدا وجود ندارد. (هر چند که ظاهراً کسی با  نفسِ «حضور» مشکل ندارد و در چگونگی آن اختلاف هست) اما مگر گروه‌های آموزشی اصولاً می‌توانند چنین حضور داوطلبانه و بی ‌چشم‌داشت و دست‌مزد را هضم کنند؟ و مگر در ساختار آن‌ها جایی برای حضور چنین نیروهایی دیده‌شده است؟ و مگر اصلاً خودشان در مورد این مسئله می‌توانند تصمیم‌گیری کنند؟ و مگر...
حتماً باید جایگاهی درون سیستم دبیرستان برای هماهنگی و ساماندهی این ارتباط ویژه (سایر ارتباطات ویژه‌ نیست، چون رسمی و اداری و پولی است) وجود داشته باشد و دفتر فارغ‌التحصیلان چون بیرون از سیستم اجرایی مدرسه است، عملاً به جز حمایت‌های معنوی، نمی‌تواند نقش فعال و موثری در این زمینه ایفا کند.
۱۳.
امروز وقت آن است که یک بازنگری کلی و اساسی در آن‌چه از ثمره‌ی بیست ساله‌ی هفته‌ی شهدا برایمان مانده است بکنیم. آن قدر کارهای واجب و لازمی روی زمین مانده است که اگر سال‌ها بدویم باز هم عقب هستیم. (تازه این‌ها کارهای مربوط به یاد شهداست. چقدر باید بدویم تا به خود شهدا برسیم؟)
ساماندهی آرشیو پرونده‌ها و مستندات مکتوب، عکس‌ها، فیلم و ... کار وقت‌گیر و پیچیده‌ای است. یکی از مشکلات در نارسایی انتقال هفته‌ی شهدا از گذشته تا حال و یکی از موانع اجرایی جدی تحویل کار شهدا به گروه‌های آموزشی، فقدان آرشیو کامل و جامع، از هر آن‌چه درباره‌ی شهدا داریم است. آرشیو شهدای ما اکنون یک انباری پر از اطلاعات است که با اندکی صرف وقت و هزینه، توانایی تولید چندین جلد کتاب و نوار و سی‌دی برای ارائه به جامعه خواهد داشت. چرا از حجم انبوه فعالیت‌های انجام گرفته در گروه شهدای دبیرستان مفید کسی نباید استفاده کند؟ چرا ما محصول تولیدی قابل ارائه حتی به خانواده‌ی مفید نداریم؟
از سوی دیگر، دانش‌آموزان با درگیر شدن در این پروسه، عملاً زندگی با یاد و راه و سیره‌ی شهدا را خواهند آموخت و چه کاری بهتر از این؟ این‌ همه هدف: فقط با یک تیر.
انباری اطلاعات شهدای ما نیاز به پردازش دارد تا از دلِ داده‌ها، مطلب و مفهوم برای زندگی امروزمان بیرون بیاوریم. حجم زیادی از کار ساماندهی، به تولید آرشیو الکترونیک می‌انجامد که با گسترش آسان و ارزان، مطمئناً مرجع مناسبی برای همه‌ی گروه‌های آموزشی، دانش‌آموزان، معلمین و خانواده‌ی بزرگ مفید خواهد بود.
این کار میسر نیست مگر با تعریف مجموعه‌ی مستقلی که با به کار‌گیری و تعامل با تمامی ارکان دبیرستان و فارغ‌التحصیلان، به طور جدی به حفظ میراث گران‌بهای شهدا بپردازد. فردا برای این کار خیلی دیر است.
۱۴.
نگارندگان این نامه، که همگی از فارغ‌التحصیلان دبیرستان مفید هستند، به علت تنفس در فضای دانشگاهی و مجموعه‌های بیرونی، نه شهدای مفید را تافته‌ای جدا بافته از خیل هزاران شهید دفاع مقدس می‌دانند و نه بر روی آن‌ها تعصب و غیرت خاصی دارند و نه مفید را غایت آمال و آرزوهای خود می‌دانند و می‌پرستند. صحبت‌شان از روی دل‌سوزی است و در ازای همه‌ی این‌ها هیچ نمی‌خواهند، به جز فرصت حضور.
طنز ماجرا این‌جاست که اهالی دبیرستان مفید تقریباً خلاف این هستند. یعنی چون از کارکنان دبیرستانند، (قاعدتاً) می‌بایست به محل کار خود عشق بورزند و شهدایی که روزی جای آن‌ها بودند را بشناسند و در شناساندن و عمل به سیره‌ی آن‌ها بکوشند. ان‌شاءالله که چنین باشند.
به پیوست تمثال مبارک شهید سعید امین، جهت بهره بردن از لبخند ملیح و نگاه عاقل اندر‌سفیه‌شان به ما خرابات‌نشینان دارفنا، تقدیم می‌شود.

والسلام علی عباد‌الله الصالحین
فروردین۱۳۸۴

محمدامین احمدزاده
مهدی پورقربان
حامد تأملی
محمدحسین دشت بزرگی
امیر شیرین‌پور
سید امین طاهری
صمد غفاری
محمد کربلایی جعفر
آرش کیالاشکی

رونوشت:
- سرپرست محترم مجتمع آموزشی مفید
- مدیریت محترم دبیرستان مفید۱
- معاونت آموزشی دبیرستان مفید۱
- مدیریت گروه‌های آموزشی دبیرستان مفید۱
- معاونت اجرایی دبیرستان مفید۱
- مدیریت فوق برنامه دبیرستان مفید۱
- دفتر هماهنگی امور فارغ‌التحصیلان دبیرستان مفید
- دفتر مطالعات و پژوهش دبیرستان مفید
- فارغ التحصیلان دبیرستان مفید


توضیح بهمن ۹۵:
امروز گفتنش سخت نیست. مسئولیت نوشتن این نامه را یک دهه بعد از نگارش آن به عهده می‌گیرم. هر چند که در این سال‌ها بار حقوقی حرف‌هایی که زدیم را به همراه هشت برادر مخلصم به دوش می‌کشیدیم؛ اما برای ثبت در تاریخ لازم است که نویسنده‌ی واقعی نامه‌ی سرگشاده معلوم باشد.
جالب است که هنوز برخی از بندهای این نامه آن‌چنان تازه است که گویی امروز نوشته شده.

  • ۸۴/۰۱/۲۰
  • حسین غفاری

شهدا

مدرسه

گفتگوها (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی