خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: پس از گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، سواد رسانهای بدل به یک مسئله مهم برای کشورهای مختلف از جمله کشور ما شد. در نظامهای سیاسی سراسر جهان بر ضرورت این مسئله تاکید شده و تلاشهای سیاسیون در ایجاد یک فضای صیانت شده مجازی و رسانهای برای طیفهای مختلف سنی بوده است. با این اوصاف علیرغم اینکه واژه و اصطلاح سواد رسانهای چند سالی است که به کشور ما وارد شده، اما از جانب حکومت کار چندانی در این حوزه نشده و حتی در زمینه آموزشهای عمومی این عرصه هم مشکلات زیادی وجود دارد.
با توجه به کمکاری دولت و دولتمردان، چندی است که تعدادی از دغدغهمندان این حوزه که تجربه سالها معلمی در نظام آموزش و پرورش را دارند با ایجاد مرکز یک مرکز تربیت رسانهای با عنوان «باران» تلاش کردند تا آموزش در این حوزه را به صورتی مستقل و مسئلهمند پیش ببرند. تفاوت جدی آنها با دیگر مراکزی که وارد حوزه سواد رسانهای شدند، تکیه بر بحث تربیت است. با توجه به اینکه در زمینه تولید محتوا در این عرصه نیز پیشتر کار چندانی صورت نگرفته، اهمیت کار این مرکز بیش از پیش خود را نشان میدهد.
مرکز باران در پروژه خود مسئله تولید محتوا و بستههای یادگیری را به صورت جدی دنبال میکنند. پیشتر با سعید مدرسی و حسین غفاری، مؤسسان این مرکز گفتوگویی داشتیم که قسمت نخست آن در این نشانی منتشر شد. در ادامه با قسمت دوم این گفتوگو همراه شوید:
یکی از نکات مهمی که در صحبتهای شما مشخص بود این است که در فضای مجازی ایران، به «سن کودکی» اصلاً توجه نشده و انگار همه اعم از مسئولان، معلمان و مدرسان و همچنین خانوادهها و والدین فراموش کردهاند که کودکان و نوجوانان نیز به هر حال از کاربران فضای مجازی خواهند بود و جهان بدون مرز در این فضا صدمات جبران ناپذیری را به شخصیت آنها وارد خواهد کرد.
حسین غفاری: ما کودک و نوجوان را فراموش کردهایم. وقتی از خانواده مطالبهگر صحبت میکنیم مقصود ما توجه به همین نکته است. در همه دنیا سختترین مجازاتها معطوف به آسیب به کودک و نوجوان است. در همه جای دنیا با سایتهای انتشار تصاویر غیراخلاقی از کودک و نوجوان به شدت برخورد میکنند و حتی در برخی از کشورها این مسئله مجازات اعدام هم ممکن است دربر داشته باشد.
سعید مدرسی: در ایالات متحده آمریکا اگر انواع بازی GTA به افراد زیر ۱۷ سال فروخته شود پلیس با فروشنده برخورد میکند. حتی اگر پدر و مادر این بازی را در اختیار فرزند قرار داده باشند مدعی العموم میتواند علیه آن پدر و مادر شکایت و اعلام جرم کند.
غفاری: طبق آمار سال ۹۸ بنیاد ملی بازیهای رایانهای کشور، یکی از پنج بازی پرطرفدار در ایران GTA است؛ احتمالاً میانگین سنی بازیکنان این بازی که فروختنش به افراد زیر ۱۷ سال در ایالات متحده آمریکا مجازات دارد، در ایران ۱۲ الی ۱۴ سال است. آدم در میماند! گویی که توسعه رسانهها در ایران صرفاً با اهداف سیاسی، اقتصادی اتفاق میافتد و مسأله تربیت کودک و نوجوان و ضرورت صیانت از فضای مجازی فراموش شده است.
مدرسی: نیل پستمن در دهه ۸۰ میلادی کتابی به نام «زوال دوران کودکی» نوشت؛ حرف او این است که محتوای تلویزیونهای آمریکا باعث شده که کودک من با آموزههای بزرگسالی مثل خشونت، حسادت، درگیری، فساد اخلاق، تجمل گرایی و رفاهزدگی در سنین پایین آشنا شود. او در دهه ۸۰ میلادی به آن شعور رسیده است و مطالبهای را در مردم ایجاد میکند. اکنون مع الاسف با وجود اینکه میدانیم بچههای ما حکمرانان و سیاستگذاران ۲۰ سال آینده خواهند بود، هیچ برنامهای برای آنان نداریم.
غفاری: مجموعه باران از هرچیزی کوتاه بیاید از مسأله تعلیم و تربیت کودکان کوتاه نمیآید. پای مسأله تربیت ایستادهایم. ما فقط توصیههایی را به کودک و نوجوان میکنیم که مسیر رشد او را مختل نکند. ممکن است امروز همه در جامعه پذیرفته باشند که استفاده از فیلترشکن یا اینستاگرام خوب است؛ اما ما میگوییم بد است نه به دلیل مسائل سیاسی، فقط به این دلیل که مسیر رشد بچهها را مختل میکند.
مدرسی: برای مثال استفاده از اینستاگرام سرعت رشد کودک را کم و او را متوقف یا منحرف میکند. گروههای مرجع یکی از محیطهای به شدت اثرگذار بر هویت جوان، نوجوان و کودک هستند. اینستاگرام چه میکند؟
مسیر انحرافی را به کودکان نشان میدهد.
مدرسی: در گروههای مرجع تغییر ایجاد میکند. در شرایط آرمانی گروههای مرجع کودک چه کسانی هستند؟ اولین گروه والدین هستند. بعد از آن فضای مدرسه، معلم و همسالان گروه مرجع کودک میشود و کودک یک سیر طبیعی را طی میکند. پس از آن نیز اتمسفر فرهنگی، قومیتی و تعالیم مذهبیاش گروه مرجع هستند.
اما اینستاگرام کسی را که هنوز ساختارهای هویتی و شخصیتیاش محکم نشده و شکل نگرفته، به محیط پرتلاطم گروههای مرجعیت پرتاب میکند. وقتی یک کودک دائماً فلان بازیگر، فلان فوتبالیست، فلان سلبریتی و… را ببیند و به او توجه کند؛ چه اتفاقی برایش میافتد؟ میشود «نسل کاریکاتوری». ممکن است سن بچهها ۱۲ سال باشد اما برای شما آموزش تنظیم خانواده میدهند. چنین وضعیتی نشانگر چیست و چه اتفاقی برای آن بچهها افتاده است؟ در حقیقت آموزهها به صورت ناهمتراز به او منتقل شده است. این امر نوعی اختلال تربیتی است. چون کودک از مسیر منطقی شکلگیری هویتی به یک مسیر پرتلاطم و پراختلال انداخته شده و از نظر دانش، نگرش و رفتار به یک موجود التقاطی تبدیل شده است. این بچهها از نظر سلیقه هنری هم آشفته میشوند؛ در حقیقت یک هویت آشفته پیدا میکنند.
اگر دختر خانم هشت ساله شما با یک خانم ۳۰ ساله وارد رابطه عاطفی شود او را تحسین میکنید؟ قطعاً خیر. نگران میشوید. اینستاگرام دقیقاً همین کار را با کودکان انجام میدهد. این شبکه اجتماعی ارتباطات ناهمتراز هویتی برقرار میکند. آن خانم ۳۰ ساله باید با طیف آدمهای ۲۵ تا ۳۵ ساله مرتبط باشد اما با کودک من وارد ارتباط میشود و به عالم بزرگسالی پرتابش میکند؛ زوال دوران کودکی یعنی همین.
غفاری: بازیهای آنلاین هم همین مشکل را دارند. شما نمیگذارید در فضای واقعی دختربچه هشت سالهتان با پسرهای ۱۵ ساله فوتبال بازی کند. اما در بازی آنلاین چه؟ در این بازیها با کسانی همبازی میشوند که بازیگران آن نه همسن او هستند و نه از نظر فرهنگی و عقیدتی با یکدیگر همخوانی دارند.
گفتوگوی پسربچه ۱۴ ساله با یکی از اینفلوئنسرها در اینستاگرام که چندی پیش سروصدایی به پا کرد، شدت همین فاجعه را نشان میدهد. آن پسر به آن خانم اینفلوئنسر گفت که شما باعث کوری نسل ما شدهاید.
غفاری: آن دیگر نهایت و قله فاجعه است.
مدرسی: سؤال من این است که چه شده که کار به اینجا رسیده است؟
غفاری: برای آن بچه در شبکههای مجازی و بازیهای آنلاین این مسئله عادی شده که میتواند با افراد بزرگسال همبازی و همکلام شود. آن روزی که بازیهای آنلاین عادی شد و همه در هر سنی میتوانستند در یک محیط مشترک بازی کنند، آن روز چرا پدر و مادر به این مسئله واکنش نشان نداد و جامعه نگفت که چرا شما با یکدیگر بازی میکنید؟ شاکله محیط تربیتی بر ارتباطات همتراز استوار است. وقتی روی این مسئله حساسیت نشان ندادیم، فاجعه آرام آرام شکل گرفت و قله آن شد گفتوگوی پسربچه ۱۴ ساله با آن اینفلوئنسر. تازه اینها مسائل و رخدادهای پخش شده است.
شما اگر پای درددلهای یک قاضی یا افسر پلیس فتا بنشینید با اتفاقات بسیار بدتری آشنا خواهید شد. خانمی در یکی از شهرستانها به پلیس فتا شکایت کرد که در محیط یک بازی رایانهای آنلاین فردی برای او الفاظ رکیک و تصاویر مستهجن ارسال کرده است. با پیگیری پلیس فتا آن شخص خاطی به دادگاه فراخوانده شد. در روز تعیین شده یک پسربچه با مادرش به دادگاه آمد و مشخص کسی که تصاویر مستهجن را ارسال کرده آن پسربچه است که ۱۲ سال دارد. آن خانم خودش هم نمیدانست که از چه کسی شکایت کرده است.
رسانهها هم میآیند و بجای هشدار و آموزش به پدر و مادرها، صرفاً حوادث و ماجراهای هیجانی ارتباط آن خانم با بچه ۱۴ ساله را پررنگ میکنند.
متاسفانه رسانهها به مثابه یک مولفه ضدفرهنگی نقش مهمی در گسترش این بلیه داشتهاند. فارغ از نوع انتشار اخباری مانند همین ارتباط آن زن با یک نوجوان، بها دادن بیش از حد آنها به سلبریتیها مشکلاتی را در فضای مجازی موجب شده است. حتی رسانههای انقلابی نیز گفتوگوهای زرد با سلبریتیها و استفاده آنها به عنوان تیترهای اصلی را از جمله وظایف! خود میدانند، بدون آنکه فکر کنند مطرح کردن چنین شخصیتهایی چه عواقبی را ممکن است درپی داشته باشد.
مدرسی: رسانه باید بداند که چه کسانی را دارد مطرح میکند. متأسفانه پشت این روالهای رسانهای، اهداف اقتصادی و سیاسی هم وجود دارد. رسانه وقتی اینکار را انجام میدهد فکر نمیکند که آثار بعدیش چیست؟ این امر سبب میشود که آن سلبریتی به عنوان الگوی نسل جوان معرفی شود، اما سوال اینجاست که آیا او صلاحیت آن را دارد؟ آیا انسانها قرار است در آینده کپی پیست آن سلبریتی شوند؟
منِ خبرنگار گفتوگو با آن سلبریتی را تیتر یک کرده و برجستهاش میکنم. مخاطب آن را میخواند و در شبکههای اجتماعی و گوگل، آن سلبریتی را جستوجو میکند و میخواهد خصوصیترین لحظات او را هم بداند. در پیشنهادهایی که خود گوگل بر حسب دفعات جستوجوی کاربران، میدهد فاجعه را میتوان دریافت.
مدرسی: انتظار ما از حاکمیت در صیانت از فضای مجازی همینهاست. ده سال پیش پسری مرتکب جنایتی با دختر کوچک همسایه شد. پس از آن جسد را قطعه قطعه کرد و سوزاند و سعی کرد با اسید جنازه را از بین ببرد. بازپرس این پرونده به ما گفت که این ماجرای هولناک از یک سرچ ساده شروع شده بود.
این بازپرس تعریف میکند که مدرسه برای مناسبت روز مادر به بچهها پروژه داده بود که کاری کنید تا مادرتان خوشحال شود. این بچه در گوگل نوشت که چگونه مادر خود را… و در ادامه میخواست بنویسد خوشحال کنیم. اما با الفاظ رکیک مواجه شد؛ روی آنها زد، دید که فیلتر شده است. فیلترشکن را پیدا کرد، وارد سایتی شد و پس از آن دچار تحریک عواطف و شهوات نسبت به جنس مخالف شد. بعد دید که کار بدی کرد و به فکرش رسید که چگونه آن را از بین ببرد. آن دختر بچه را کشت؛ دوباره در سایت جستوجو کرد که چگونه جسد را از بین ببرد که به اسید و سوزاندن و… رسید. از این مسیر بچه ۱۳ ساله گام به گام تبدیل به یک هیولا شد.
همه ما باید از حاکمیت محیط صیانت شده برای فرزندانمان را مطالبه کنیم. این حق مردم بر گردن حاکم است. چگونه برای کرونا واکسن و… میخواهید بسازید و یکسال و نیم است که تیتر یک تمام خبرگزاریها در خصوص مسائل کرونا و ماسک و… است، باید بدانید که ویروسهای دیگری هم وجود دارند که نسلها را از بین خواهند برد.
غفاری: در ماجرایی که دکتر مدرسی بیان کردند، دائماً یک مغالطه میشنویم که میگویند آن بچه تنها به دلیل یک جستجو به این روز نیفتاده و زمینههای انحرافی دیگر هم وجود داشته و خانوادهها هم مقصرند و… کما اینکه درباره آن لایو هم وزیر محترم همین را گفت که باید به خانواده آن پسربچه ۱۴ ساله کمک کرد. ما هم میگوییم که به خانواده آن کودک یا نوجوان کمک خواهیم کرد. اما سؤال این است که شمای حاکمیت چه کمکی به خانوادهها کردهاید؟ چه آموزشهایی وجود داشته است؟ چه محیط امن و صیانت شدهی مجازی برای تفریح و سرگرمی بچه ها وجود دارد؟ مسئول این مملکت کار خودش را نمیکند و تمام تقصیرها را گردن خانواده میاندازد.
این سالها توانایی خرید یا اجاره خانه نیز در حد مسکنهای ۴۰ متری است. یک اتاق و یک آشپزخانه اپن و چند متر هم هال. هیچ آفتابی هم وجود ندارد و بچه هیچ بازیای نمیتواند انجام دهد. پیشتر اما اینگونه نبود، خانهها حیاط داشتند و فضای مناسب برای بچهها وجود داشت
غفاری: یکی از راه حلهایی که ما در دورههای آموزشیمان در مرکز تربیت رسانهای باران بحث میکنیم بحث جایگزینهای منطقی متناسب با شرع و عرف است. آیا در همان خانه ۴۰ متری واقعاً هیچ کاری نمیتوان کرد؟ آیا همان مقدار کار را انجام داده و بعد تسلیم شدهایم؟ متأسفانه همان حداقل هم به یک معنا رها شده چون خانواده پشتوانه و انگیزه ندارد و آموزش مناسب ندیده؛ و گرنه در همان خانه ۴۰ متری هم میشود برنامههای زیادی را پیاده کرد.
ما در دورههای خانواده از ۱۲۰ شهر و ۳۰ استان مخاطب داشتهایم. از زابل و زهک سیستان تا ایلام و بندر امام و سرخس و تایباد و… در دورههای آموزشی ما شرکت کردهاند. راهحلهای تربیتی ما در شرایط اقلیمی گوناگون همخوان است. چون تربیت یک نسخه واحد ندارد، تربیت یکسری قواعد و قوانین ثابت دارد که در اجرا بسیار منعطف است. مثلاً یک قانون این است که پدر و مادر هماهنگ باشند. این دیگر به متراژ خانه بستگی ندارد! قاعدتاً در خانه ۱۰۰ متری امکانات و رفاه مادی بهتر خواهد بود؛ اما معلوم نیست هماهنگی پدر و مادر بیشتر باشد.
مدرسی: همراهی و هماهنگی والدین در سیاستهای فرهنگی و تربیتی خانه یک پیشنیاز به شدت مهم دارد و آن ارتباط عاطفی عمیق و مؤثر با بچههاست. چیزی که ما احصا کرده و دیدهایم این است که بسیاری از چالشهای رسانهای بچهها ریشه در چالشهای دنیای حقیقیشان دارد. وقتی من به عنوان فرزند از شمای پدر و مادر هیچگاه تأیید نگرفتم که پسر یا دختر خوبی هستم، در فضای رسانه به دنبال تایید گرفتن از دیگران میروم. وقتی در فضای واقعی از پدر لایک نگیرم به دنبال لایک به اینستاگرام میروم.
بنابراین تمرکز ما روی مسئلهای است که در سواد رسانهای پیدا نمیکنید. حرف ما این است که تا این اندازه بر رسانه متمرکز نشوید، به عالم بیرون بیایید و آنجا را تصحیح کنید؛ در این صورت درصد بسیاری از بزهها و چالشها پایین میآید. پدر و مادر مهارت تکلم منطقی با فرزندشان را ندارند تا نگاه نقادانه فرزندشان در گفتوگو با پدر و مادر افزایش یابد. با این اوصاف ما توقع داریم که آنها انیمیشن و فیلم سینمایی را نقادانه نگاه کنند؟ پدر و مادر وقتی میگویند «فقط همینکه من میگویم و لاغیر و روی حرف من حرف نزن»، نمیدانند که همین روی فرزندانشان تاثیر میگذارد و آنها را در مواجهه با رسانه نیز مطیعِ صرف بار میآورد. تلویزیون هم در این شرایط به بچهها میگوید که روی حرف من حرف نزن.
نگاه تربیت رسانهای به ما میگوید کار را از بیرون رسانه با والدین شروع کنید. در این مفهوم اصل اول ارتباط عمیق و عاطفی والدین با فرزندان است. ما در این قسمت سبکهای فرزندپروری را به مخاطب آموزش میدهیم. میگوییم پدر و مادر باید اقتدار منطقی و منعطف در خانه داشته باشند، چیزی که اکنون ندارند.
کلید واژه اقتدار، قانون است. پدر و مادر مهربان و ارتباطگیر در فضای خانواده هدفگذاری و قانونگذاری میکنند؛ مثلاً باید قانونی وضع شود که فرزندان از یک وسیله در چه ساعتی از شبانه روز، از چه سنی و چه مقدار استفاده کنند؟ یا از چه محتوایی، در چه مکانی و با چه هزینهای استفاده کنند؟ پدر و مادر به روش خود باید همه این موارد را تعیین کنند. البته این قوانین هم نباید به صورت حکم کردن و چسباندن روی دیوار باشد. پدری که خودش فعالیتش درست باشد، میتواند قانون بگذارد.
همچنین خانواده باید باهم حافظه مشترک رسانهای داشته باشند. در گذشته تلویزیون در اتاق پذیرایی بود و همه باهم مثلاً سریال اوشین را میدیدند. پدر و مادر بین رسانه و فرزندشان وساطت میکردند. بنابراین اگر آنها میدیدند که محتوای نامربوط وجود دارد مانع میشدند. اکنون اتفاق دیگری میافتد؛ وقتی اسمارت فونها آمد یعنی هر شخص حق دارد یک درگاه رسانهای داشته باشد. حالا که این فردگرایی بوجود آمد، پدر و مادرها و فرزندان هم این حق را برای خود قائل شدند که همه چیز را به تنهایی تماشا کنند. بنابراین حافظه مشترک رسانهای از میان رفته است. امروز چارهای نداریم جز این که زمانی را برای گفتوگو یا بازی با فرزند خود اختصاص دهیم.
اگر پدری ارتباط عاطفی عمیق با فرزندان خود دارد، قوانینی در خانه وضع کرده و برای آنها برنامه ریزی دارد. حال به او میگوییم که سواد رسانهای چیست؟ درواقع انجام این کارها مقدمهای برای آموزش سواد رسانهای است. زمانی که زیربنای محبت به فرزندان وجود ندارد، بچهها چیزی از والدین خود یاد نمیگیرند. این مقدمات در بحث سوادرسانهای به شدت مغفول است.
درباره عنوان پروژهتان و برنامههایی که تاکنون انجام دادهاید، هم صحبت کنید.
غفاری: به طور خلاصه «طراحی و اجرای دورههای آموزشی در سه لایه والدین، معلمان و بچهها» با هدف مجهز کردن آنها به این نگاههای تربیتی و توانمند کردنشان در رفتار تربیتی.
ما برای تربیت رسانهای خانوادهها سه لایه در نظر گرفتیم. یعنی میگوییم اگر قرار است تربیت رسانهای توسط خانواده محقق شود ابتدا باید خانواده آموزش ببیند، سپس ابزار مناسب در اختیار خانواده قرار گیرد و در انتها از آن خانواده پشتیبانی شود. منظور از این پشتیبانی هم کارهای حاکمیتی از جنس سیاستگذاری و بسترسازی است. اما در مورد ابزار مورد نیاز خانواده ما با مؤسسه تبیان همکاری میکنیم تا ابزار هدایت مصرف رسانهای با عنوان «کدومو» پا بگیرد.
پدر و مادری که حافظه عاطفی مشترک با فرزندان دارند و میخواهند مدیریت کنند یا بچهای که خود علاقه دارد در مسیر حرکت کند، دانای کل رسانهها که نیستند و همه چیز را نمیدانند و کسی باید آنها را راهنمایی کند. سوال میکند که من میخواهم امشب انیمیشن ببینم؛ چه انیمیشنی ببینم؟ یا اینکه میخواهم فلان فیلم را ببینم، آیا تماشا کنم یا خیر؟ البته برای کسی این سوالات پیش میآید که آن مسیر آموزشی بالا را طی کرده باشد و در لحظهای که میخواهد انتخاب کند نیاز به کمک دارد.
مجموعه باران در لایه آموزش به شکل مستقل کار میکند. اما در توسعه ابزار کمکی به خانوادهها با تبیان همکار شدیم. «کدومو» محتوای رسانهای را با نگاه تربیتی توضیح میدهد. خانواده باید بداند در این انیمیشن فلان موارد وجود دارد و برای فلان گروه سنی خوب است و اگر انیمیشن را دیدید درباره آن با کودک خود صحبت کنید و پس از آن انیمیشنهای فلان و فلان را نیز میتوانید ببینید. کسی که آموزش دیده است از این ابزار استفاده میکند.
از صحبتهای شما کاربردی بودن این پروژه آموزشی مشخص است و در صورت گسترش برکات بسیاری را به همراه خواهد داشت. مواجهه شما با وزارت آموزش و پرورش چگونه بوده است؟ پیشنهاد همکاری یا کمک از جانب آنها داشتهاید؟
مدرسی: حدود یکسال پیش از طرف سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی تقاضا کردند تا در نوشتن سند استفاده از رسانهها توسط دانشآموزان همکاری کنیم. بله، سراغ ما آمدهاند منتها در یک لایه بالادستی و البته به شدت هم دیر آمدند. این سند درباره این است که صلاحیتهای سوادرسانهای یک دانشآموخته زمانی که فارغالتحصیل میشود چه باید باشد؟ تازه این سند میخواهد به طرحهایی در مقاطع مختلف تبدیل و کتابهایی در آن حوزه نوشته شود که همین پروسه چندسال زمان میبرد.
آموزش و پروش با ما بیگانه نیست و کار را میشناسد اما نگاهشان در تربیت، نقطهای و فوریتمحور است. به عنوان مثال تماس گرفته و خواهش کردند تا به میزان یک ربع ساعت آموزش سوادرسانهای را برایشان بگویم تا در اپلیکیشن «شاد» بارگذاری کنند. به نظر من کسی که چنین تقاضایی دارد نه میداند کارکرد برنامه شاد چیست و نه از سواد رسانهای اطلاعی دارد و نه بچه را درک میکند. ما با چنین چالشهایی روبهرو هستیم ولی دایره عملکردمان باز است و همین الان میتوانیم به آموزش و پرورش بگوییم ما ظرفیت این را داریم که مبحث سوادرسانهای را در طول یک ماه به هزارنفر از معلمان آموزش دهیم. در حال حاضر نیز زیرساخت ما به گونهای است که هر ماه ششصد نفر آموزش میبینند.
به نظر باید این نوع آموزش برای معلمان اجباری شود و ذیل آموزشهای ضمن خدمت آنان قرار گیرد.
مدرسی: مجموعه ما این آمادگی و ظرفیت را دارد. در حال حاضر یک برنامه آموزشی ۳۶ ساعته شامل متن و پاورپوینت برای معلمان آماده کردهایم و یک دور به صورت آزمایشی اجرا شده است. همچنین اکنون قریب به ۱۸ سرفصل آموزشی برای دانشآموزان آماده داریم که موضوعاتی چون سواد سینما، اینترنت، بازی و رسانههای اجتماعی را دربر میگیرد. برای والدین نیز ۱۲ ساعت آموزش داریم و تاکنون ظرف پنج ماه نزدیک ۲۱۷۹ نفر را از سراسر کشور آموزش دادهایم. این توانایی ماست.
مؤسسه ما صدرصد خصوصی است و بدون هیچ گونه پشتیبانی نهادی اداره میشود. هر نهاد و سازمان و سیاست گذاری میتواند از این ظرفیتها استفاده کند. بارها از طرف معاونتهای فرهنگی نهادها و ادارات مختلف دعوت شدیم تا برای آنها دورههای آموزشی برگزار کنیم. حرف آن معاونتها این بوده که آموزش و پرورش متوجه نشده که باید برای خانوادهها این آموزشها را طرحریزی کند و رسالت ما به عنوان معاونت فرهنگی این است که سطح خانواده مجموعه را ارتقا دهیم، چرا که زمانی که فرزند نیروی این اداره دچار اختلالات تربیتی شود، آن نیرو نیز خود دچار اختلالات کاری شده و در نهایت کار آن اداره یا نهاد ضربه میخورد. لذا باید محیط آرامی برای او ایجاد شود تا فرد بتواند در جایگاه خود درست کار کند. یکی از معاونان فرهنگی نهادها در یکی از دورههای ما شرکت کرد و پس از آن نزدیک به ۲۸۰ نفر از خانوادههای کارکنان آن نهاد در سراسر کشور را نزد ما آورد تا آموزش ببینند. منتها از او که پرسیدیم که چند نفر پرسنل دارید؟ گفت چهارهزار نفر. حتی کمی بیش از دو درصد از کارکنان این نهاد. آن دورهها رایگان هم بود، اما استقبال چندانی از آن نشد، چرا؟ چون مطالبهاش نیست. چنین صحبتهایی را در مواجهه با دورههای سواد و تربیت رسانهای میکنند: مگر رسانه هم سواد میخواهد؟ تلویزیون یا کامپیوتر را روشن میکنید و آن را میبینید، دیگر چه سوادی نیاز است؟ موبایل را روشن میکنیم و میدهیم دست بچه، اینکه دیگر تربیت نمیخواهد.
این در صورتی است که در غرب سواد رسانهای به عنوان یک مسئله جدی و مهم مطرح است. بحثی که ژان بودریار با عنوان «جنگ خیلجفارس رخ نداده است» مطرح کرده نیز در همین راستاست. به عبارتی او گفت که این جنگ در رسانهها در حال رخ دادن است.
مدرسی: در فیلم «سگ را بجنبان» شخصیتی که رابرت دنیرو آن را بازی میکند، چنین دیالوگی دارد که: خلیج فارس را چه کسانی دیدند؟ ما گفتیم جنگ شده است و از تلویزیونی که ما ایجادش کردهایم، جنگ را دیدهاند.
ما در نظام آموزش و پرورش یک سند بالادستی به عنوان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش داریم. متاسفانه بسیاری از سیاستگذاران آموزشی ما محتوای آن را نمیدانند در حالی که این سند برای آنها نوشته شده است. یک انسان تربیت یافته انسانی است که تربیت جامع داشته باشد که ما در اصطلاح به آن تربیت ۳۶۰ درجه میگوییم؛ این سند ۶ ساحت تربیتی را مطرح میکند؛ یکم: ساحت تربیتی اعتقادی، عبادی، اخلاقی. دوم: ساحت تربیتی عاطفی اجتماعی و سیاسی. سوم: ساحت تربیتی زیستی و بدنی. چهارم: ساحت تربیتی هنری و زیبایی شناختی. پنجم: ساحت تربیتی اقتصادی و حرفهای. ششم: ساحت تربیتی علمی و فناورانه. البته ساحت تربیتی نخست بر همه این موارد حاکمیت دارد و زیر بنای همه آنهاست.
نکتهای که ما در مرکز تربیت رسانهای باران به آن رسیدهایم این است که نمیتوان زیست رسانهای یک انسان را از عالم واقعیت او مستقل کرد. زندگی واقعی او در فضای مجازی امتداد دارد و از زیست رسانهای خود در زندگی واقعی اثر میپذیرد. در واقع عالم واقعیت و مجازی مستقل یا موازی نیستند بلکه در هم تنیده هستند.
پس انسان تربیت یافته رسانهای که ما به دنبال آن هستیم کسی است که در هر یک از این ساحتهای ششگانه کنشگری مطلوبی را در فضای رسانه دارد. وقتی میگوییم تربیت یافته رسانهای کیست یعنی کسی که در ساحت رسانه در عالم اعتقادی، عبادی و اخلاقی یک رفتار ترازمند دارد. این همان نگاهی است که باید به آن برسیم. در واقع نگاه بخشی و جدا شدهای نداریم.
غفاری: بسیاری از محتوایی که ما در کلاسهای سوادرسانهای مطرح میکنیم، قابلیت ترویج عمومی هم دارد. از سال ۸۷ که وارد این حوزه شدم تا همین سالها یک سؤال ثابت را مدام خانوادهها از من پرسیدهاند که چه زمانی ابزار ارتباطی را برای فرزندان خود تهیه کنند؟ یعنی ابتدا سؤال این بود که چه زمانی برای فرزندم کامپیوتر بخرم؟ بعد سؤال به اینکه چه زمانی تبلت بخرم تغییر پیدا کرد و در نهایت سؤال این شد که از چه زمانی برای فرزندم گوشی تهیه کنم؟
خب این سوال مشترک همه پدر و مادرهای ایران است و میتوان یک برنامه دو ساعت تلویزیونی ساخت که هر شب بعد از خبر به مدت یک ماه پخش شود تا مشکلشان حل شود. پاسخ این سوال واضح است و مردمان همه کشورها آن را میدانند. اما عمده خانوادهها در ایران اطلاعات عمومی در حوزه سواد و تربیت رسانهای ندارند. به همین دلیل من باید در کلاسهای آموزشی زمان زیادی را صرف کنم تا این موضوع را آموزش دهم. به عبارتی بخشی از صحبتهای ما یا بخشی از روند آموزشی ما به راحتی قابل ترویج در رسانه است و اگر اینکار انجام شود، کار ما سبکتر خواهد شد. با فرهنگسازی در رسانه و ساخت کلیپهای آموزشی یا بیان این آموزشها توسط یک فرد مشهور، میتوان این سؤالات مهم را پاسخ داد.
پس از این وارد موضوعات تخصصیتر میشویم، همچون رابطه با فرزند که باید یک دوره آموزشی را برای آن گذراند. اینکه میگوییم ۳۶ ساعت دوره آموزشی، بخشی از زمان مواردی است که یک کاربر عادی رسانه باید آن را بداند. همانطور که وقتی کسی اتومبیل میخرد ابتدا آموزش میبیند و ما خیالمان راحت است که هرکسی در خیابان پشت فرمان مینشیند تابلوها را میشناسد و… حال وقتی کسی میخواهد تعمیر موتور را یاد بگیرد باید دوره آموزشی آن را بگذراند. یعنی لایه آموزش برخی از نیازهای مخاطب است و بخش دیگر مربوط به ترویج عمومی و فرهنگسازی است که رها شده است؛ با این شرایط ما باید از ابتدا شروع به آموزش کنیم.
گاهی فرد چند مورد را میداند و از برخی دیگر اطلاعی ندارد در این صورت هم ما نمیتوانیم سراغ آموزش اصلی برویم، به واقع بخشی از مبحث ترویج و فرهنگسازی نیز در لایه آموزش بر گردن ما افتاده است که کار ما را سخت میکند و هزینهها را افزایش میدهد، در نهایت نیز مخاطب را در اجرا دچار عقبافتادگی میکند. یعنی اگر برخی از موارد ابتدایی و نکات بدیهی در زمینه سواد و تربیت رسانهای اکنون به عنوان فرهنگ جا افتاده بود و هر زمانی که خانوادهها بچهدار میشدند این موارد را رعایت میکردند، آنگاه کار ما راحتتر بود و و وقتی خانوادهها نزد ما میآمدند، میتوانستیم سطوح عالی را آموزش دهیم. متاسفانه اکنون اشخاص وقتی فرزندشان مثلاً ۱۲ سال دارد تازه میخواهند از صفر شروع کنند. در اینجا میخواهم به نقش پررنگ رسانههای عمومی اشاره کنم. این رسانهها نه در همه لایههای آموزش، بلکه در سطحی از آن میتوانند آموزههایی را ارائه کنند. به عنوان نمونه میتواند به مخاطبان توضیح دهد که سامانههایی به عنوان «هدایت مصرف رسانه» وجود دارد که میتوانند از آن استفاده کنند.
مدرسی: یکی از پیشنهادهای ما به معاونت مجازی صدا و سیما این بود که در کنار هر کدام از برنامههایی که در تلوبیون وجود دارد، ردهبندی «کدومو» تبیان درج شده باشد. بیست سال پیش زمانی که کتابی از کانون پرورش فکری میخریدیم ردهبندی داشت که مثلاً این کتاب برای این رده سنی خوب است. این رده بندی برای مدتی حساسیت خوبی ایجاد میکرد و خانوادهها برای تهیه کتاب ابتدا به رده یا درجه آن نگاه میکردند، یعنی با همین لوگو زدن و درجه بندی کردن فرهنگسازی انجام شده بود.
غفاری: این موضوع یعنی همان فرهنگسازی. یعنی فرد ابتدا با این درجهبندیها آشناست و بعد من آموزشهای بالاتر تخصصی را به او ارائه میدهم. اما متاسفانه همین موضوع ساده نیز اکنون فراموش شده است. مثلاً فلان فیلم روی سایت است، توضیحاتش را بخوان و بعد برو آن را مصرف کن. اما ما برعکس این را انجام میدهیم.
یکی از توصیههای ما این است که فیلم یا دیگر صنایع فرهنگی را داغ نبینید. این توصیه تربیتی ماست. اینکه فلان فیلم را که روی پرده است یا تازه به جشنواره آمده، برویم ببینیم، شاید رفتار رسانهای تخصصی و حرفهای برای منتقد سینما باشد ولی رفتار تربیتی نیست، فیلمی را که هنوز هیچکس ندیده و نمیدانیم چه چیزی در آن وجود دارد، نباید دید. گاهی چون به ذائقه رسانهها خوش آمده است آن را به عنوان اثر مطلوب کودک و نوجوان و خانوادهها نیز تسری میدهند که جلوی این کار باید گرفته شود. محصول فرهنگی باید استاندارد شده باشد و فرد ابتدا توضیحات آن را بخواند و اگر مناسب بود فیلم را نگاه کند. اولین رکن تربیت رسانهای انتخاب آگاهانه است.
اگر این روند برچسب گذاری و طبقه بندی ترویج پیدا کند حتی فروشنده سوپرمارکت محل هم این دغدغه را پیدا میکند که به خریدار کودک و نوجوان هرچیزی را نفروشد. کما اینکه مسئله فروش سیگار تاحدی جا افتاد و اکنون دیگر فروشندگان به افراد مثلاً زیر ۱۸ سال دیگر سیگار نمیفروشند. حتی ممکن است دیگر صاحب سوپرمارکت محل دیگر مثلاً همه اجناس صنایع فرهنگی را برای توزیع در فروشگاه خود قبول نکند. این باعث میشود که تولید کننده هم کیفیت کار خود را بالا ببرد.
مدرسی: یکی از مادران در یکی از کلاسهای آموزشی برای مادران دبستانی داشتیم، تعریف میکرد که برای فرزندش کنسول بازی تهیه کرد و فروشنده یک بازی GTA به عنوان هدیه رایگان خرید داده است. بازی که در آمریکا اگر کسی آن را به بچه زیر ۱۷ سال بدهد پلیس فروشنده را به عنوان کسی که جنایت تربیتی و فرهنگی انجام داده، بازخواست میکند. لذا قراردادن لوگوی «کدومو» در کنار محصولات یک دوره آموزشی پنهان است. این امر فقط نیازمند فهم و شعوری ابتدایی است و با دستور معاون فضای مجازی صدا و سیما که تلوبیون زیرنظر اوست امکانپذیر است.
غفاری: یکی از سوالات خانوادهها در جلسات گیم این است که چرا تلویزیون بازی مافیا را پخش میکند؟ چون اگر از نظر تربیتی نگاه کنید، این بازی ممنوع است. چون باید در آن دروغ گفت و دغل کرد و منافق بازی درآورد. ولی در این مدت هیچکدام از رسانهها در خصوص پخش و عدم پخش این برنامه صحبتی نکردند، فقط چون این تولیدات فروش دارد آن را پخش میکنند. در این یکسالی که دارد که این برنامه از شبکه خانگی پخش میشود، یک صدا از یک رسانه درنیامد که چرا به تربیت توجه نمیکنید!
تولیدکننده این سریال مافیا که از شبکه خانگی پخش میشود و پیش از آن نیز برنامههای نازلی را تولید کرده، نماینده مجلس این مملکت بود و در کمیسیون فرهنگی فعالیت داشت و شورای نگهبان نیز این فرد را تایید صلاحیت کرده بود.
غفاری: علیرغم تمام اینها آن فرد فهم تربیتی نداشته است.
مدرسی: در لایه حکمرانان نیز ما به شدت نیازمند آموزش و تغییر نگاه هستیم و امیدواریم خبرگزاری مهر که ذیل سازمان تبلیغات اسلامی است این رسالت را برای ترویج این گفتمان و ادبیاتسازی آن احساس کند. رسانهها نیز همانند هر مصنوع بشری فرصتها و تهدیدهایی دارد، انسان تربیت یافته رسانهای باید با توجه به هرکدام از آن ساحتهای ششگانه بداند که آن محتوا چه فرصت یا چه تهدیدی برای او ایجاد میکند.
به عنوان مثال اگر من در ۱۲ سالگی این تلفن همراه را برای فرزندم بخرم، اگر آموزش ندیده باشد به رشد عاطفی او کمک میکند یا مخل ارتباط عاطفی اوست؟ آیا در صورت خرید به او کمک کردهام یا بعدها باید او را به اجبار از اتاقش بیرون بیاورم که بیا و من را هم ببین، من پدرت هستم. وقتی نگاه جامع تربیتی پیدا کرده و فرصتها و تهدیدها را در هر موضوعی بررسی میکنیم، در این صورت به یک فرد تربیت یافته رسانهای تبدیل میشوید.
این ادبیات را نه تنها در دانشکده علوم ارتباطات نداریم بلکه این ادبیات را در هیچ کجای دنیا نداریم که بگوید ابتدا ساحتها تربیتی خود را تعریف کن، بعد رسانه را عمیقاً بشناس و بعد بیا تعریف من که هر کدام از این رسانهها برای هرکدام از این ساحتهای تربیتی چه فرصتها و چه تهدیدهایی را برای هر سن و هر جنسی دارند و در انتها شمای پدر و مادر بیا زمینهسازی را برای استفاده از این امکانات فراهم کن.
اگر نسل این گونه با آن نگاه ششگانه، تربیت شد وقتی فیلم نامناسبی را برای او به نمایش گذاشتند، با یک نگاه به آن متوجه میشود که مثلاً برای یکی از ابعاد وجودیاش مناسب نیست، پس فیلم را تماشا نکرده و مسئولیت دیدن آن را برای خود نمیپذیرد، چون باید بهرحال پاسخگو باشد.
در آمریکا سامانه بزرگی با عنوان commonsensemedia.org برای هدایت مصرف وجود دارد. «کدومو»ی تبیان هم قرار است به یک سامانه عظیم ملی و بعدها در جهان اسلام تبدیل شود.
در سامانه commonsensemedia.org دو بخش وجود دارد که والدین و بچهها هرکدام میتوانند نظرات و تجربههای خود را از محصولات صنایع فرهنگی ارائه دهند که این امر برای نفرات بعدی بسیار مفید است. یک بازی با رده بندی سنی ۱۰+ بود. یک بچه یازدهساله کامنت گذاشته بود که من این بازی را انجام دادم و در بخشهایی از آن تبلیغات غیر اخلاقی داشت که باید ردهبندی سنی آن ۱۳+ میشد، چرا ردهبندی سنی آن را ۱۰+ زدید که من بچه یازدهساله آن را بازی کنم و با این تصاویر مواجه شوم. این کودک هویت تربیتی پیدا کرده و مسئولیت پذیر است و حتی سامانه را نیز محاکمه میکند.
این میشود آن شعور متعالی که من میگویم از اثرات تربیت رسانهای است. در واقع فرد نسبت به رفتار خود چه در حوزه دریافت اطلاعات و چه در زمینه مصرف یا در حوزه گزینش افراد در ارتباطاتش مسئولیت دارد. آنگاه مثلاً اگر کسی در اینستاگرام شما را فالو کرد، از او میپرسید که چند سالش است؟ شما ۳۷ سال دارید و باید به او بگویید که داری یک ۳۷ ساله را دنبال میکنی. اگر او ۱۲ سال دارد باید به او بگویید که ۱۲ ساله نباید در اینستاگرام باشد. اگر بگوید ۱۶ سال دارد باید به او تذکر دهید که آیا با پدر و مادرش در زمینه فالو کردن شما یا اصلاً حضور در اینستاگرام مشورت کرده یا خیر؟
مطالبه کلی شما از حاکمیت چیست؟
غفاری: شما وقتی اعضای حقیقی شورای فضای مجازی را میبینید که در این سطح از بیتربیتی رسانهای قرار دارند، دیگر چه انتظاری میتوانید داشته باشید؟ ما انتظار داریم چه کسی مقابل بیتربیتی اینستاگرام قدعلم کند؟ چه کسی متوجه آن میشود که بخواهد این موضوع را مطرح کند؟ وقتی خود این شخص تضاد منافع دارد، یعنی همه حیثیت او در اینستاگرام است و از نوشتهها خود در این شبکه اجتماعی دو جلد کتاب چاپ کرده است چگونه میتوان از این شخص انتظار داشت که مقابل مشکلات تربیتی اینستاگرام بایستد؟ با این سطح از انحراف در مسئله تربیت رسانهای مواجه هستیم. یعنی کسی که وظیفه دارد از حقوق مردم و حقوق تربیتی کودک و نوجوان دفاع کند نه تنها تمام حیثیت او در اینستاگرام است بلکه هیچکاری هم نمیکند و علیه محدودیتها نیز حرف میزند که مثلاً چرا کسب و کار مردم را تعطیل میکنید و…
میخواهم بگویم ما از مسئولان انتظاری نداریم! ولی از رسانهها توقع داریم تا طرز دیگری به مسائل تربیتی نگاه کنند.
آقای جیم استایر Common Sense Media را تاسیس کرده و پرچمدار هدایت مصرف رسانهای در جهان و در آمریکاست اتفاقاً فردی بیدین است. او با غولهای فناوری در آمریکا همچون اپل و آمازون درگیر است تا حقوق کودک و نوجوان را رعایت کنند. در مصاحبهای به او میگویند به نظرت تو که این همه در تلاش هستی تا این موضوع را در آمریکا و دنیا جاری کنی آیا موفق هم میشوی؟ در پاسخ میگوید خیر. همه اینها به دنبال منافع خود هستند ولی گذر پوست به دباغخانه هم میافتد. به واقع همه اینها پدر و پدربزرگ هستند و باید فرزند و نوه خود را تربیت کنند و در آن زمان سراغ من میآیند.
در توسعه فضای مجازی، توسعه رسانه و توسعه اقتصاد سایبری، خط قرمز ما صیانت از کودک و نوجوان است؛ متأسفانه مسئولان به مبحث سواد و تربیت رسانهای توجهی ندارند و نمیدانند که باید زمینه تربیت فرزندان را هموار کنند و شمای رسانه باید این موضوعات را مطرح کنید تا زمینه کار تربیتی برای مردم فراهم شود.
مدرسی: هزینه یکسال فعالیت Common Sense Media بیست میلیون دلار است. آمریکا دقیقاً معادل این مبلغ را برای براندازی جمهوری اسلامی ایران هزینه کرده بود! یعنی میخواهم بگویم معادل هزینهای را که برای براندازی دشمنشان در نظر گرفتهاند، برای سامانه هدایت مصرف رسانهای و آموزش معلمان خود هم هزینه میکند. کاش ما هم به فکر باشیم!
این مصاحبه به لطف برادران گرامی در خبرگزاری مهر بویژه محمد آسیابانی انجام شده و در دو بخش منتشر شده است.