آزادی غربی توهّمی بیش نیست؛ با این آزادی، بشر بنده تمنّیات خویش می شود و فراعنه جدید عالم – که بوش و ریگان و سیاستمداران کنونی جهان جز دست نشاندگان آنها نیستند – فرصت حاکمیت می یابند. آنها بر جهان شهوات بشر حکم می رانند. پس این آزادی، عین بندگی و بردگی است، منتها به صورتی پنهان... و با همین رشته های پنهان است که فراعنه یهودایی این عصر جاهلی شیرازه جان افراد بشر را در کف سیطره خویش گرفته اند و آنان را به هر سوی که می خواهند می برند... و بشر تا خود را از این تمنّیات خلاص نکند نمی تواند به آزادی حقیقی دست یابد و سیطره و ولایت طاغوت ها را انکار کند.
مایکل جکسون، خواننده آمریکایی مظهر تمامی مفاسدی است که جامعه کنونی غرب بدان گرفتار آمده و در عین حال، صورتِ مجسَّم هنر به مفهوم جدید آن است. وارونگی بشر جدید چنین اقتضا دارد که همه چیز وارونه شود و کلمات به مفاهیمی وارونه حقیقت دلالت یابند. اگر هنر همواره تا پیش از جاهلیت جدید، معنای «کمال» داشته است و اهل کمال را هنرمند می خوانده اند، مقتضای وارونگی مفاهیم در عصر جدید آن است که لفظ هنر به مفهوم «زوال» دلالت داشته باشد و هنرمندان – آنچنان که بوده اند – فاسدترین مردمان باشند.
فضای هنری کشور ما پیش از انقلاب اسلامی مَثلی بسیار مناسب برای آن فضا حتی است که در جهان هنر امروز جریان دارد. بعد از پیروزی انقلاب این فضا عیناً به خارج از کشور، به آمریکا و اروپا، انتقال یافت و اکنون نشریاتی که از جانب ایرانیان خارج از کشور انتشار می یابد ذونوشت برابر اصل نشریاتی است که در اواخر دوران حاکمیت شاهان در این سرزمین انتنشار می یافت. هنرمندانی کذایی، از خوانندگان و نوازندگان و رقاصان و شومَن ها و هنر پیشه ها و کارگردان ها گرفته تا شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران و نقاشان و مجسمه سازان... گوی فساد و هرزگی و فحشا را حتی از درباریان نیز ربوده بودند و هنوز هم اصیل ترین سلطنت طلبان همینان هستند. حکومت های شیطانی ناگزیر هستند که خانه عنکبوتی خویش را بر بنیان های فساد و فحشا و سوائق و غرایز حیوانی وجود بشر بنا کنند و لهذا، شاه و شاهبانو نیز با هنرمندان وارونه این مرز و بوم همان می کردند که جرج بوش با مایکل جکسن می کند. مگر نه اینکه هنرمنـدان این مرز و بوم نیز جوجه های ملکه بودند و در ظّل توجهات خاصّ ملوکانه پرورش می یافتند؟
تفکر، هر چند منحط، ریشه در جان آدمیان می دواند و بر کندن این ریشه ها از خاکِ جان آدمیانی که در آن فضای مسموم بالیده اند از بر چیدن نظام شاهی دشوارتر است. « هنر سلطنتی » بر همان مبانی نظری هنر غربی استوار است و چه بسا هویت فرهنگی دیگر گونه ای نیز به خود نمی گیرد و فی المثل، اگر چه موسیقی پاپ برای تسخیر روح ایرانی به ناگزیر سراغ موسیقی ایرانی رفته بود، اما نقاشان و مجسمه سازان ذائقه ای کاملاً اروپایی یا آمریکایی داشتند و اگر کسانی هم از آن میان متوجه سنّت ایرانی می شدند، نگاهشان نگاه توریست فلک زده ای بود که غوطه ور در جهل مرکب، اما با تفرعن آمریکایی، به دیدار مساجدی آمده است که ریشه در هزارها سال فرهنگ وحی دارند؛ اگر توریست ها چیزی از این فرهنگ در می یابند این هنرمندان سلطنتی نیز در می یافتند.
باز هم ما امیدواریم که نظام بوروکراسی کشور آن همه از آرمان های انقلاب اسلامی دور نگردد که به خواست مردم و سلامت اخلاقی جامعه اسلامی بی اعتنایی کند و کار این تساهل تا بدانجا کشد که یک بار دیگر امکان رشد برای این شجره ای که در لجن نمی روید فراهم آید. آیا احترام به حقوق اجتماعی هنرمندان لزوما با نفی حقوق اجتماعی افرادی که میخواهند در یک فضای سالم اخلاقی زندگی کنند همراه است ؟
سید مرتضی آوینی
از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسی پور- حلزونهای خانه به دوش
***
از تمامی دوستانی که به ما لطف دارند و با سر زدن به این صفحه و نظرات راهگشای خود در رساندن ما به هدف غایی خویش یاریگرمان هستند بینهایت سپاسگذاریم. دست علی به همراهتان