لطفا این مطالب را به خودتان بگیرید. دوست دارم ناراحت شوید و اخمهایتان را در هم بکشید. آیا این واقعیت ندارد؟
به راستی چرا در چت حرمتها شکسته می شود؟ (حرمت لابد یعنی حرام الهی)
چرا دوستان من در هنگام چت کردن اینقدر دروغ می گویند و از آشنایی، صحبت و گرم گرفتن با نامحرم ابایی ندارند؟ (به مسائل افتضاح تر از این اشاره نمی کنم)
یعنی احکام الهی در فضای مجازی به گونۀ دیگری تفسیر می شود؟ پیامبر این دنیای لعنتی چه کسی است؟ ما به چه دینی در اینترنت روزگار سر می کنیم؟
و شاید ایراد از دین نباشد؟ شاید دوستان من آدمهای ضعیف النفسی هستند که در مقابل این وسوسۀ امروزی شیطان کمر خم کرده اند؟ شاید دوستان من فراموش کرده اند که اهل هر دوران به بلای زمانۀ خویش دچار می شوند و گریزی از امتحان الهی ندارند؟
پس چرا اگر می دانند اشتباه می کنند دست بر نمی دارند؟ شاید جرأت این کار را ندارند؟ شاید رخوت این لذت ناپیدای شیطانی آنچنان با گوشت و خونشان آمیخته است که دیگر توان مبارزه ندارند؟
بعضی چیزها شاید ساده به نظر برسد. اما در عمل آن قدرها هم ساده نیست. کدام یک از ما امروز می تواند با افتخار سرش را بالا بگیرد و بگوید: «کالباس نمی خورم! فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که وظیفه دارم از بدن خودم مراقبت کنم. بنابراین از آنچه مضر است و ثمری جز به انحراف کشیدن ذائقه دارد دست می کشم» ؟؟
شهید آوینی شدن در ظاهر کاری ندارد. فقط نماز شب است و ارتباط با شهدا! کدام از ما این قدر همیت دارد که بگوید: «از وقتی فهمیدم امام زمان شاهد و ناظر اعمال ماست، شرم دارم در حضور ایشان سیگار بکشم»
...
برادران و خواهران من!
باید از خودمان شروع کنیم. آدم اگر آدم شد، عالم عالم می شود.
دوست دارم در تکمیل کردن مقاله «فرزندان کالباس، چت می کنند» نظرات شما را نیز بدانم.
سینرژی در کوهنوردی
...یکی از نمونه های خوب سینرژی، ورزش کوهنوردی است. به قول پیش کسوتان این ورزش، هیچ وقت در پایان کوهنوردی دست یکی را بالا و دست دیگری را پایین نمی برند بنابراین رقابت جای خود را به رفاقت می دهد. در این ورزش برای برنده شدن به سر و روی دیگری نمی کوبند یا پای دیگری را قلم نمی کنند. اینجا بدون داور و سوت و زنگ هیچکس خطا نمی کند و همه به یکدیگر خسته نباشید می گویند.
بدون هیچ دیدار و آشنایی قبلی همه با هم رفیق اند و سر سفره یکدیگر می نشینند.کمک به در راه ماندگان و سرمازدگان، اصلی پذیرفته شده است. نشان دادن راه و هشدار دادن خطر یک عادت است و به کسی که هیچ گاه او را ندیده ای و شاید در آینده هم هیچ گاه او را نبینی کمک می کنی چرا که کوه چنین ایجاب می کند، پس گزاف نیست اگر بگوییم کوهنوردی مدرسه اخلاق است.
انتخاب شده از وبلاگ سینرژی
با رفقا صبح جمعه به کوه می رویم. چون هفته های اول است زیاد خودمان را به مشقت نمی اندازیم. تپه نور الشهدا و کلکچال جای زیاد دوری نیست. ساعت شش صبح که پارک منظریه باشیم و نرم نرمک بالا برویم یقینا کمتر از دو ساعت راه است. خدا را چه دیدی شاید زیارت عاشورایی یا دعای عهدی هم خواندیم. منتظر همه دیده ها و ندیده ها هم می مانیم. البته بگویم آقا را اگر که بخواهی ببینی سه چهار ساعتی زودتر باید از خانه بکنی.
شاید اولش زحمت زیادی داشته باشد که آدم ساعت چهار- چهار و نیم از خانه بیرون بزند. اما آن بالا که رسیدی مشتاق می شوی که دوباره بیایی. به خاطر خودتان هم که شده زحمت این استارت اولیه را به خودتان بدهید. فکر نمی کنم لازم باشد از این شعارهای تحصیل، تهذیب ورزش بدهم. خودتان به اندازه کافی عاقل هستید.
قرار ما: صبح جمعه همین هفته، شش صبح، درب غربی پارک منظریه(درب کلکچال)
هیچ پلاکارد و پرچم و پوستری هم در کار نیست. یاعلی می گوییم و در راه رفاقت می کنیم.
فکر نمی کنم لازم به توضیح باشد که برنامه مخصوص برادران است و خواهران محترم هر وقت دلشان خواست می توانند با خانواده محترم هر جایی که دلشان خواست بروند. ما که بخیل نیستیم. شما هم بخیل نباشید. بگذارید برادرانه بگذرانیم.
اگر مایل بودید که تشریفتان را بیاورید لطفی هم بکنید با یک نامه کوچولو مراتب را به اطلاع ما یا سایر دوستانتان برسانید که حتما منتظرتان بمانیم.
آوردن اطفال، تلفن همراه و تنقلات هم آزاد است.
عزت مزید
یاعلیش