اگر خواندید و نظری داشتید حتما برایمان ذکر کنید. خدا عاقبت همه ی ما و شما را ختم به خیر کناد!
...
تن های مقاوم در آب رود آب دیده می شوند، نه خزینه حمام.
اگر ابوذر در روزهای سخت مکه کتک نخورده بود هیچ گاه جرات پیدا نمی کرد با شجاعت تمام آن استخوان شتر را در محضر خلیفه بر سر کعب الاحبار خرد کند. شما ابوذر نباشید. اما ابوذر بودن همیشه هم بد نیست.
شراب هم وقتی حرام شد، همه اش حرام شد. نه کم و زیادش. تدریجی بودن اعلام حکم حرمت شراب تأثیری بر شدت و حدت آن ندارد. تدریجی بودن ابلاغ، تأثیری در ذات حکم نمی گذارد. جهتگیری همه آن مباحث ناسخ و منسوخ قرآن، تحریم شراب است. این نکته را گفتم که در بحث اصلی (موسیقی) استفاده کنم.
فرموده بودید: خیلی چیزها در سنت نداریم. اما این دلیل بر حرام بودن آنها نمی شود. راست گفتید. همین رادیو و تلویزیون و اینترنت و سینما و ... اصلا امکان بودن در سنت پیامبر را نداشته اند و می بینیم که ذاتا هم حرام نیستند. اما اگر شما از این عبارت می خواهید عدم حرمت موسیقی را نتیجه بگیرید که حتما خودتان می دانید غیر ممکن است: اینکه بعضی چیزها که در سنت نبوده اند حرام نیستند نتیجه نمی دهد هر چیز که در سنت نبود حرام نیست.
شما در هیچ کجای مرقومه مبارکه استدلال و برهانی مبنی بر مفید فایده بودن موسیقی در دین مبین اسلام نیاورده اید و نمیدانم، شاید این مطلب از نظر شما بدیهی است. اما باید عرض کنم که برای بنده این چنین نیست و دوست دارم حتما مدارک و دلیل های شما را بدانم. مقوله موسیقی مثل سینما و... نیست که محصول یک تکنولوژی برتر باشد و در صدر اسلام اساسا وجود نداشته و مردم با آن بیگانه بوده باشند. چرا ما در هیچ کجای قرآن، و همه دویست و پنجاه سال سلسله احادیث معصومین که تفسیر قرآن و تعلیم مبانی دینی را در بر می گیرد هیچ اشاره مثبتی به امر موسیقی نداریم؟ (اگر داریم دوست دارم بدانم)
یک جواب ممکن است این باشد که در آن زمان موسیقی اسلامی (!) نداشته ایم. یعنی تلقی مردم از موسیقی تنها یک چیز بوده و آن همان مباحث غنا و مجالس لهو و لعب و ... است. این واقعا خیلی تأمل برانگیز است. چرا در میان آن همه شاگرد امام صادق علیه السلام هیچ کدام به فکر تدوین و تولید موسیقی مناسب حال و مفید برای نشر اسلام و القای شادی و نشاط و هزار جور چیز دیگر به جامعه مسلمین نبوده است؟ در میان آنان از مخترعین و دانشمندان علوم غریبه تا مباحث پزشکی و شیمی و نجوم و ... وجود دارد. چرا واقعا قدمای ما این چنین از موسیقی پرهیز می کرده اند؟ به نظر شما یک جای کار نمی لنگد؟
یک جواب دیگر هم می تواند این باشد که در آن زمان موسیقی در سطح جامعه وجود نداشته است. آن موسقی که الان در ذهن بنده و شما هست که مردم می فهمیدند و در سطح جامعه بوده نهایتا تک نوازی نی یا شیپور و طبل و این جور چیزهاست و حتما در ذهنمان ارکستر و دسته موسیقی و... نیست. این چیزها مخصوص طبقه شاهان و اشراف بوده است که همواره در کنار آن مباحث دیگر از جمله شراب و زن نیز مطرح بوده و هنرمندان موسیقیدان ازمنه قدیم به مطربان درگاه شاهنشاهی و مغنیان بزمهای آنچنانی شبانه محدود می شده اند.
واقعا باید این مسئله را با خودمان حل کنیم که چرا اسلام هیچ رویکرد مثبتی به موسیقی (به معنای صدایی که از آلات و سازهای مخصوص در می آید) نداشته است؟ چون در صد و پنجاه سال اخیر و بعد از ایجاد جریان روشنفکری غرب زده کم کم پای موسیقی به معنی ارکستراسیون و نت و ... به محافل خصوصی و عمومی مردم باز شد که دلیل نمی شود موسیقی و شعر ایرانی کاملا به هم عجین شده باشد. شما با مطرح کردن بحث موسیقی در شعر وارد در بحری عمیق شدید که باید نظر کارشناسی داد و نمی توان به طور سطحی از آن گذشت. شما که تصور نمی کنید حافظ یا سعدی برای شعر گفتنش از آهنگساز و این جور افراد کمک می گرفته است که می فرمایید موسیقی و شعر ایرانی به هم عجین شده است؟ یحتمل خواننده خوش ذوق ما از فرط تناسب در اشعار این حضرات به سراغ آن می رود و موسیقی خود را متناسب با الحان شعر تنظیم می کند. اصالت و استواری شعر بی نیاز از خواننده و چهچهه و تار و قیچک و کمانچه است. اگر که این طور نباشد که اصلا شعر یعنی چه. همان آهنگ را بنوازید و رویش دکلمه بخوانید. چه فرقی می کند؟
اصلا بنده با عبارت خواننده سنتی و موسیقی سنتی مشکل دارم. این «سنتی» یعنی چه؟ شما به چه چیز سنت می گویید؟ هر چیز که –ظاهرا- از غرب نیامده باشد سنت است؟ و هر چیز که سنت بود پس خوب است؟ این عبارت سنت سپر مدافعی است در جلوی همه ی منتقدان که اگر بخواهید با چیزی در بیافتید سنت ها زیر سوال می رود و سنت ها چون مال خودمان است پس خوب است و اصیل است و ...
برای بنده و جنابعالی خیلی افت دارد که سر خودمان را با توجیهاتی اینچنین گول بمالیم. برادر من! اگر این طور است که پس حکم به مجاز بودن تشکیل حرمسرا و بساط قمار و شراب و برده داری و ... هم بدهید. مگر اینها در سنت آبا و اجداد ما نیست؟ شما بگردید هر جا که موسیقی را در حافظه تاریخی ملت ما یافتید اگر یکی از این موارد را نیافتید آن وقت حکم به براعت موسیقی بدهید. به صرف اسم سنتی داشتن که چیزی حلال شرعی نمی شود. مدام به خودمان یادآوری کنیم که ما اول مسلمانیم و بعد ایرانی. این تأکید به مذاق خیلی ها خوش نمی آید. اما مگر ملاک ما برای زندگی کردن همین خیلی ها هستند؟ پس خدا کجای این معادله قرار می گیرد؟ اینجاست که باید جرأت کرد و ابوذر بود. ما باید ابتدا رودربایستی را با خودمان و سپس با دیگران کنار بگذاریم و عمیقا بپذیریم که...
پرت افتادیم. برادر من! فرموده بودید چون خواننده سنتی اگر بخواهد به سراغ شعری برود به سراغ حافظ و سعدی و مولوی می رود پس موسیقی سنتی تعالی بخش است. معذرت می خواهم. اصلا چه ربطی دارد؟
اولا که امروزه روز خواننده سنتی اصلا ملاحظه بنده و شما را نمی کند و دستش برسد رهی معیری و معینی کرمانشاهی و فریدون مشیری و طاهره قره العین هم می خواند. نمی گویم شعر این شاعران بد است. اما مطمئنا منظور مورد نظر شما از آن مستفاد نمی شود.
ثانیا حالا مگر هر شعری که سعدی و حافظ و ... گفته است می تواند ما را متعالی کند؟ چه کسی همچین استدلالی را می پذیرد؟ شعر مگر وقتی با فهم نباشد بجز کلمات با وزن و قافیه موهوم و فاقد معناست؟ و شاعر اگر به دنبال رساندن مفهوم نباشد مگر بجز ماشین وزن و قافیه است؟
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
ثالثا تازه این بحث شعر است. چه کسی تضمین کرده که اگر شعر زیبا و روح افزای حافظ و سعدی با موسیقی در آمیخت بهتر منتشر می شود؟ چه کسی تأیید می کند که موسیقی کمکی به فهماندن معنای این اشعار می کند؟ اصلا مگر موسیقی می تواند؟ مگر ساحت موسیقی ساحت تعلیم و تربیت است؟ ساحت موسیقی حس و عوالم خیال است و زهی خیال محال که بتواند قدمی به عقل نزدیک شود.
باید حتما در این جا یک شبهه بزرگ را بر طرف کنم:
آیا موسیقی ایجاد معنویت می کند؟
جواب: لا والله. اشتباهی که ما مرتکب می شویم این است که معنویت را تنزل می دهیم و با احساسات یکی می دانیم. چون خود ما در حال و هوای مذهبی و اسلامی تنفس می کنیم و به علت درگیر شدن با ظواهر و مادیات بعضا از روح و نفس خود فاصله می گیریم، هر گاه نغمه موسیقی یا آوازی می شنویم احساساتمان به غلیان آمده و آن روح واقعی که در ضمیرمان پنهان است آشکار میشود. چون ضمیر ما (ان شاء الله) پاک است و خداجو، آنگاه که ناخودآگاه به آن رجوع می کنیم باعث تعالی و معنویت می شود. اما ما اشتباه می کنیم و این تحصیل معنویت را به موسیقی نسبت می دهیم. موسیقی صرفا تحریک کننده احساسات است. آنها که ضمیر پاکی ندارد عمرا از شنیدن کاست شب، سکوت، کویر شجریان به پشیزی از معنویت نمی رسند. وقتی احساساتشان تحریک شد مستقیما سراغ همان آلودگی هایی می رود که تا آن لحظه به علت درگیری با مسائل مادی به فراموشی سپرده شده بود...