نگران نباشید! ما هم بهزودی میمیریم. سعید صادقی را صدایش کردم و گفتم چهار پنج تا عکس از من بههمین صورت بگیر، چون نمیخواهم با آستین بلند و ... عکس بگیرم و ... ما هم در این جامعه مردیم. حالا من روی مین نرفتم. ولی من را هر روز شصت بار روی مین میبرند و در سایتهای اینترنتی کلی به من فحش میدهند و بهشدت از من متنفرند؛ به هرحال موضوع کینهتوزی آنهاست؛ چون خلافشان حرف میزنیم و در جمهوری اسلامی هم دشمن زیاد داریم. یعنی هم در دستگاه و نظام دشمن داریم و هم در خارج. آوینی هم همینطور بود میخواستند جمع شوند و ارشادش کنند. یک عده میخواستند جمع شوند و ارشادش کنند که چرا تو با پوراحمد و مددپور و این فردیدیها و لیبرالها ارتباط داری. من مخالف عمل نیستم و ما داریم عمل میکنیم...به هرحال من کارهایی را که باید انجام میدادم انجام دادهام فقط یک درصدی از آن باقی مانده که اگر خدا عمری بدهد میخواهم به آن بپردازم یک تئوری است که با همان ایده تصرف در مدرنیته میخواهم انجام دهم و آن در مورد مسئله توسعه است دارم فکر میکنم که چگونه میتوانیم از این دنیا عملاً از طریق همین واقعیت موجود بیرون بیاییم. این را در زمینه توسعه به آن فکر میکنم. البته نه توسعه اسلامی، همان معنی که از جا کندن از آن درمیآید این آخرین بخش است. اما در سیاستمداران هنوز کسی گوش شنیدن این حرفها را ندارد. البته جامعه هم مناسب و آماده شود برای این تغییر و بعد آن تغییر اتفاق بیفتد که اتفاقاً این را زمان حل میکند. من دنبال یک شخص نیستم که بخواهد یک تئوری را اجرا کند. چون اتفاقاً این بدترین شکل است که بخواهیم یک تئوری را اجرا کنیم، تئوری اگر عمل داشته باشد اجرا خواهد شد، البته این تئوری هم در مرحله اجراست و هنوز نهایی نشده است و باید به جایی برسانم کار را. کاری که از بعضی جهات نقد اندیشههای خود من است که بعضی جاهای آن توهم است و من به خطا رفتهام ولی با آنچه در تاریخ اتفاق افتاده متفاوت است ضمن اینکه اصول را حفظ میکنم و در همان مدار هستم ولی میخواهم طور دیگری به مسائل نگاه کنم که شاید بشود یک چیزی پیدا کرد...من کاری جز نوشتن و فکر کردن نداشتم، در زمینههای مختلف؛ هنر تاریخ و فلسفه و اینها کار کردهام و خوب این توفیقی است که خدا داده است.
حرف های زیادی برای گفتن دارم از سفر. اما از سفر که برگشتم حقیقتی را یافتم که میبایست برای باور آن با خودم مبارزه کنم. هجرت دکتر محمد مددپور، اینچنین ناگهانی و بیمقدمه و تأسفبار، مصیبتی است که همگی باید به یکدیگر تسلیت بگوییم. ما در غفلت، مردی را از دست دادیم که خیلی از دشمنان چشم دیدنش را نداشتند. حرفهای او اگر چه برایمان سخت و ثقیل و دیر هضم بود، اما آنهایی که به عمق نظر او ره بردهبودند خوب فهمیدند که با چگونه مردی روبرو هستند:
البته آن بحرانهای تاریخی است که نشان میدهد چه کسی اهل عمل است. حالا وقتی که آمریکا به ایران حمله کند آن موقع معلوم میشود چه کسی اهل جنگ با آمریکاست آنوقت میبیند مددپور یک تیربار دستش گرفته و میجنگد و تمام کسانی که تا دیروز هارت و پورت میکردند فرار میکنند...نوشتههای آبیرنگ این نوبت گوشههایی از مصاحبهی او (شاید آخرین مصاحبهی او) در شمارهی دوازدهم ماهنامهی سوره است. عاجزانه تمنا دارم متن کامل این مصاحبه را با عنوان: «نا امید نمیشویم» در سوره مطالعه کنید. همچنین مصاحبهی دیگری هست در پرسمان با نام: «آوینی از نگاه پنجرهی شرقی» که دو سال پیش در شمارهی هشتم نشریه منتشر شده بود. همین قدر کافی است. بگذارید کمی فکر کنم.
پنجره ای تا همیشه باز
چرا ما میترسیم. آوینی نمیترسید و اهل خطر کردن بود ـ من شخصاً آدم نترسی هستم و نمیترسم با همه هم دوستم. هر کسی هم بیاید نزدیک من و بنشیند و صحبت کند صحبت میکنم من با عرقخور حرف میزنم، اهل ذکر و صلوات هم هستم، اهل همه چی هم هستم، من هیچوقت مشروب نمیخورم و فساد نمیکنم و نمیگویم معصوم هستم ولی با همه این جماعت آشنا هستم. من با روشنفکران غیرسیاسی هم نشست و برخاست دارم با آنها رفیق و دوستم. اتفاقاً میروم و در خانهشان نماز میخوانم. حالا ممکن است او بگوید ما اینطور هستیم. من خیلی دوستانی دارم که اعتقاد ندارند ولی به من هم احترام میگذارند و میگویند تو کسی نیستی که ما را بخواهی مجبور کنی که ما هم مثل تو شویم میگویند ما به هیچچیز تو اعتقاد نداریم ولی دشمن تو نیستیم و دوستت هم داریم.
خوب ما بتوانیم با چهار تا آدم حشر و نشر کنیم و اثر داشته باشیم. اما اگر خودمان را ببندیم و فکر کنیم عالم و آدم کافرند این هم غلط است و اشتباهی است که مخالفین آوینی انجام میدادند. من خودم یک روز به او گفتم: جماعت از تو انتقاد میکنند که چرا «عروس» و اینها را تحویل گرفتهای گفت اگر دست خودم بود عروس که هیچ، هیچ فیلمی را تحویل نمیگرفتم، منتها جهان اینطور است که نفوذ و تسلط بر آن از این راه است. ما اگر بخواهیم همهاش از این فیلمهای توبه نصوحی بسازیم جواب نمیدهد باید برویم در دل دنیا و چهار تا فیلم بسازیم که حرفهایمان را در درون آنها بزنیم وگرنه اگر بیاییم و قدّیسبازی در بیاوریم و نماز و... بگذاریم نمیشود...
الفاتحه
مددپور، محمد