...
الساعه که قرار بر آپدیت داشتم، نامهای از دوستانم به دستم رسید که علیالظاهر سرگشاده است و برای مسئولین مدرسه و... نوشته شده است. از همهی هشت صفحه نامهی جالبی که مشخصاً یک آدم عصبانی و بامزه نوشته است، چند بند را که فکر می کردم همه می فهمند انتخاب و سانسور کردم!
...
2.
همواره باورمان بر این بوده است که هفته شهدا به ما نیازی ندارد و این ما هستیم که به هفته شهدا نیاز داریم. تصورمان این است که بودن یا نبودن ما در برگزاری هفته شهدا تاثیری ندارد و بودن یا نبودن هفته شهداست که بر ما تاثیر میگذارد.
از این رو تا جایی که به یاد می آوریم همواره ما به دنبال هفته شهدا دویده ایم و هیچ گاه هفته شهدا به سراغمان نیامده است (هر چند که از فیض رخ اوست اگر در دل ما هم شرری هست). تلویحاً آن قول معروف از سید مرتضی آوینی در خاطر زنده میشود که: «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.» مُسلّم است که آن چه ذاتاً ثابت است نباید به دنبال آن چه ذاتاً درگذر زمان است بِدَوَد؛ و ما از همین منظر، سالهاست که می دویم.
اما در پس همهی این سالها، از باب رفاقتی که بین ما و هفته شهدا ایجاد شده است، حقوقی بر گردنمان متقابلاً واجب گردیده است که ادای آن حقوق لازم مینماید. آن چه در آن میکوشیم ادای حق رفاقت هفتهشهدا بر گردنمان است و امید داریم از پس این اظهار وفاداری، هفته شهدا نیز حق رفاقت خود را بر گردنمان ادا کند. تا چه مقبول افتد و که در نظر آید.
...
8.
هنرِ فعالیتهای فوق برنامه در این است که دانشآموز از تک بعدی بودن خارج شود و عالم بی عمل نباشد. شما که بهتر از ما بلدید: دانشآموز پشت میز و نیمکت فقط شنونده است. باید «وورک شاپی» باشد که شیرفهمش کند که معلم چه فرقی با مجری تلویزیون دارد! وقتی آزمایشگاهِ فیزیک و شیمی و زبان دارید، چرا کارگاه ادبیات و هنر و تربیت اسلامی را جمع میکنید؟
این که می گوییم «کایزن» بی راه نیست. تشکیل گروههای آموزشی، ثواب؛ ساختارمند شدن دبیرستان (از ایجاد نظام احمقانهی بوروکراتیک در دنیایی که همهچیز در حال پیپرلس شدن است که بگذریم)، آفرین؛ بها دادن به پژوهش و مطالعات علمی، هورا؛ روبوکاپ و کنسرت و آستین کوتاه، مرسی؛ فوقبرنامه را چرا جمع کردید؟
آقای دبیرستان [...]! سفیهانه از ما نخواهید که بپذیریم جمعکردن فوق برنامه -به معنای پایان دادن به فعالیت خلاقانه و فعّالانهی دانشآموز در اموری که با مداد و کاغذ و کیبرد سر و کار ندارد- معلول است. (هر چند که اگر با همان مداد و کاغذ و کیبرد هم فعالانه و خلاقانه و جهتمند سر و کار داشتند غمی نبود.) این معلولِ کدام علت است که خودتان علت العلل آن نبودهاید؟
اگر دانشآموزِ درسخوانِ دیروز شما که نهایتاً معلوم نبود در دانشگاه به کدام فرقه و نحلهای(از مشروطیّه تا خرخونیّه! ) بپیوندد را به یک دایرهالمعارف تشبیه کنیم، دانشآموزِ امروز شما که بیشتر درس میخواند و در کنار درس خواندنش در همان زمینه، پژوهش و مطالعهی ساختارمندِ دپارتمانی دارد و قرار است موفقتر باشد، اگر ملاک موفقیت کنکور و المپیاد و غیره باشد، که با دانشآموز دیروز فرقی نکرده وگرنه نهایتاً یک دایرهالمعارف چند جلدی است! کدام یک از ما نمیدانیم که [...] را درست نکردهاند که دایرهالمعارف تحویل جامعهی مسلمین دهد؟ تا کِی این کبکِ فربه سر به زیر برف فرو برده است و از درک این واقعیت هولناک که آنها که در [...] بهتر درس میخوانند و شاگرد اولترند لزوماً موفقتر نیستند فرار میکند؟
هنر فعالیتهای فوق برنامه در این است که دانشآموز از تک بعدی بودن خارج شود و عالم بی عمل نباشد.
چرا نمیخواهید با یک بررسی کارشناسانهی علمی، فارغالتحصیلان موفق خود را (با هر ملاکی که دلتان میخواهد و با عرف جامعه جور در میآید) شناسایی کنید و علت موفقیتشان را جویا شوید؟ همهی برتری و شهرت فارغالتحصیلان [...] (به انضمام همهی غُد بازی ها و گردنکشیهایشان) در دانشگاه و بعد از آن به چند بعدی بودنشان است. والا سمپاد که تا دلتان بخواهد «بریتانیکا» و «اَمریکانا» ریخته است بیرون. دایرهالمعارفهای وطنی بی یال و دم و اشکم [...] که تشت پلاستیکی اند جلوی تایتانیک آنها!
واقعاً چه افتخاری دارد نازیدن به این علم وقتی از تحلیل چنین مسئلهی واضحی عاجز است؟
(به پیوست یک جلد نشتنشای رضا امیرخانی، از معدود سمپادیهای چندبعدی، جهت شیرفهم شدن تقدیم میگردد)
9.
تا وقتی یکسان بینی و نگاه ماشینی در همهی شئون آموزشی و پرورشی جاری است و هنر و ادبیات و تبلیغات و شیمی به یک چوب راست میشوند، اصلاً تعجبی ندارد اگر به نظرتان منطقی بیاید که دپارتمان ریاضی هم میتواند در هفتهیشهدا جایی داشته باشد! و برای زیستشناسی هم در نمایشگاه شهدا غرفه بزنیم!
کاسهی داغتر از آش یعنی همین. همانهایی که تخصص مداری وتخصص گرایی و تئوریهای سازمانی و تشکیلاتی را ابداع کردهاند، در کنار آنهمه لاطائلات، به تحلیل درست و واقعبینی هم بها میدهند. چهطور است که شما از پاپ -خدابیامرز- کاتولیکتر شده اید و تحلیل را هم در چارت سازمانی انجام میدهید؟ تحلیل و تقسیمِ مسئولیت، مال ردههای بالاتر است. گروههای آموزشی چه حقی دارند که در هستی و چیستی هفتهیشهدا اعمال نظر کنند؟ مگر در حد صلاحیت گروههای آموزشی است که به بود و نبود هفتهیشهدا بیاندیشند و مگر فقط گروههای آموزشی در این زمینه صاحب رأی و نظرند؟
تحلیل درست و واقعبینی، اگر از لاک سیستم نوین آموزشی بیرون بیایید و قدری از بالا به ماجرا نگاه کنید، فرآیند آسانی است. الان که عهد گلستان و ترکمانچای نیست که هفتهی شهدا را بذل و بخشش میفرمایید. اصلاً مگر شما میتوانید چیزی که اسم و سابقهاش، همهی گروهها و ساختار و چارت را بهیکباره قورت میدهد بین آنها تقسیم کنید؟ هفتهی شهدا هر چند که یادگار جنگ است، اما غنیمت جنگی نیست که به راحتی و با شمشیر تقسیم شود.
نگاه سیستمی باید به شما بگوید که آگاهانه تقسیم کنید و کامل بیاندیشید. آیا اینگونه است؟
...
یاعلیش