از میان خیل مرزوقین خداوند، طایفهای هستند مشهور به «صندوقخر». اینها صندوقهای چوبی چای را بعد از خالی کردن در کارخانههای بستهبندی، در هم و کیلویی به مبلغ ناچیزی میخرند به کارگاه خود میبرند.
از این «صندوقخر» ها هستند کسانی که از همین صندوقپارهها هفت قلم ارتزاق میکنند:
گونیهای دور جعبه را میشکافند و جدا میفروشند.
لفاف آلومنیومی داخل جعبه را با احتیاط بیرون میآورند و ته ماندهی چای لابلای لفاف و جعبه را که در کارخانهی بستهبندی به علت سرعت تخلیهی صندوقها امکان خالیکردنشان نیست، جمع میکنند. گاه از ثمرهی این خوشهچینی در هر بار خرید جعبه، یکی دو گونی چای خرده ریز دشت میشود. پاکت آلومنیوم را دسته میکنند و به قراضهخرها میفروشند.
تختهسهلایی های در و دیوار جعبه را از هم جدا میکنند و به کار نجاری میسپارند. از خود صندوقخرها هستند کسانی که نجارند. تکههای نیم متری تختهسهلایی به کار ساختن صندلی و نیمکت میآید. اینها را روی هم میگذارند و زیر پرس داغ، فرم میدهند و دسته و پشتی صندلی میسازند.
از صندوق چای میماند چوبهای خرده ریز که به کارخانجات ساخت نئوپان میفروشند و مقداری سیم و میخ که نصیب همان قراضهخرها میشود.
پولکهای حلبی کوچکی هم هست که هر جعبه اقلاً ده پانزده تا سر درزها و رأس هایش دارد که هم کار مهر و پلمب را میکند و هم زوار جعبهها را قوام میدهد. اینها را هم خودشان جمع میکنند و آب میکنند و قلع و روی آن را میفروشند.
**
و هستند از این «صندوقخر» ها طایفهای که سوگلی همان بستهبندها هستند. صندوقهای باز شده را میخرند و در کارگاهشان تعمیر میکنند و مهر و نقش جدید میزنند و به همان بستهبندها میفروشند. بستهبندها و دلالان بیانصاف چای هم خرده و گرده و نخاله و چای نامرغوب را درهم دوباره در جعبههای اورژینال بستهبندی میکنند و به بستهبندهای دیگر میاندازند.
**
دو طایفه، یک نام و دو سودا! چقدر از این طایفهی اول هستند که حسرت کار بیدردسر دومیها را میخورند و چقدر از آن طایفهی دوم که طعم رزق حلال اولیها را حسرت میکشند.
**
دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم. پس ای طالب روزی! بنشین که بخوری؛ و ای مطلوب اجل! مرو که جان نبری.
بدان که صیاد، بیروزی، ماهی در دجله نگیرد؛ و ماهی، بیاجل، در خشک نمیرد.
*
بیست فقط برازندهی سعدی است!