چه اهمیتی دارد از مکزیک ببازیم یا آنگولا یا گینهی بیسائو یا توگو را ببریم؟
*
حاکم شیراز، ابراهیم قوام شیرازی، پسر خردسالی دارد به نام محمدصدر.
محمدصدر، که یک آقازاده است، در همان دوران کودکی رفیقی دارد به نام امامقلی که پدرش قزلباش است و در خدمت شاه طهماسب صفوی.
دست روزگار این دو رفیق شفیق را از هم جدا می کند. امام قلی به خدمت شاه به
تبریز و سپس قزوین میرود و محمدصدر درس میخواند و در خدمت علمای طراز
اول شیعه، میشود ملامحمد صدر، و بعدترها، صدرالمتألهین ملاصدرای شیرازی.
شاه جوان صفوی، عباس میرزا، که بر تخت می نشیند و تختگاه را از قزوین به
اصفهان میآورد، امامقلی میشود سرلشکر و امیرالامرای امپراطوری صفوی و
استادان ملاصدرا، میرداماد و شیخ بهایی، داماد شاه و قاضیالقضات پایتخت.
*
چه ربطی به جام جهانی داشت؟
*
این گوهر نادرهی فقه و فلسفه و الهیات دنیای اسلام، گرفتار حسادت و دشمنی
متحجرین و چاپلوسان درباری میشود و در مجلس محاکمهای، آنگاه که حاضر
نیست گردن پیشِ شاهِ مستبد خم کند، مغضوب میگردد و محکوم به اعدام و … در
نهایت تبعید.
ملامحمدصدر را نفی بلد میکنند که آوارهی کوه و بیابان شود.
*
شاید اگر امامقلی در آن جلسه حاضر بود، هرگز شاه چنین حکمی نمیداد. امامقلی بزرگ لشکر است و محبوب شاه و شیفتهی ملای جوان.
*
امامقلی رفته بود گمبرون. رفته بود پرتقالی ها را بریزد توی آب. رفته بود
ناموس ایرانی را از چنگ اجنبی خلاص کند. رفته بود خلیج فارس را از کشتیهای
استعمارگران خالی کند. رفتهبود گمبرون را بکند: بندرعباس.
*
مکزیک و آنگولا و … ممالک بدبخت و عقب افتاده و تحت ظلم همهی تاریخ هستند.
اهمیت نمیدهم از کشوری ببازیم که پایتختش از تهران شلوغتر و فقیرتر است.
و اهمیت نمیدهم کشوری را ببریم که خانوادهی همهی بازیکنانش زیر خط فقر زندگی میکنند و بچههایشان نان خالی برای سق زدن ندارند.
من با پرتقال یک تسویه حساب تاریخی دارم. پرتقالی ها یک روز غلط کردند و
نیروی نظامی به خاک ما آوردند. ستارههای پارسی یا همان مردان خلیج فارس
اگر قرار است مردانگیشان را ثابت کنند باید نشان بدهند که از امامقلی
کمتر نیستند.
به خاطرخواهی ملامحمدصدر هم که شده…
**
آنچه گفتم همهاش تاریخ نبود. همهی تاریخ هم نبود. قدری جابجایی وقایع هم
داشت. اما اصلش ثابت است. اینکه باید حسابها را تسویه کرد.
فریب رنگ و لعاب جامجهانی را نخوریم و اصل خود را فراموش نکنیم.