والی را باید ولی تعیین کند، نه موالی.
2.
سهل بن حسن خراسانی وارد شد. سلام کرده نشست، آنگاه عرض کرد: «یابن رسول الله، شما خانوادهای با رأفت و رحمت هستید. امامت از آن شماست. چه باعث شده که برای گرفتن حق خود قیام نمیکنید؟ با اینکه صد هزار از پیروانتان با شمشیرهای آتشبار از شما دفاع میکنند.»
امام علیهالسلام فرمود: «اکنون ای خراسانی بنشین تا حق برای تو آشکار شود.»
فرمود: «ای خراسانی اینک -اگر مطیع ما هستی- برو در میان تنور بنشین!»
خراسانی چنان آشفته و ناراحت گردید که با التماس شروع به پوزش کرد: «ای پسر رسول خدا مرا به آتش مسوزان از این ناچیز درگذر و مرا ببخش.»
امام علیهالسلام فرمود: «نگران نباش تو را بخشیدم.»
بر سر تنور آمد. آن مرد را در میان خرمن آتش دید، آسوده و آرام نشسته. هارون از جا حرکت کرد و از تنور بیرون آمد.
امام علیهالسلام فرمود: «در خراسان چند نفر از اینها پیدا میشود؟»
عرض کرد: «به خدا سوگند یک نفر هم یافت نمیشود!»
آن جناب نیز همین طور تکرار کرد که یک نفر هم نخواهد بود و اضافه فرمود: «ما در زمانی که پنج نفر همدست و همداستان پیدا نکنیم، قیام نخواهیم کرد. موقعیت را خودمان بهتر میدانیم.»
3.
...بنشین تا حق بر تو آشکار شود...
4.
...برو در میان تنور بنشین...
5.
...چند نفر از اینها پیدا میشود؟...
6.
...موقعیت را خودمان بهتر میدانیم.
7.
هارون عقلش را تعطیل کرد و نپرسیده در میان تنور نشست. تعطیل کردن عقل بد است؟
ولی آدم مگر از «ولی» چند و چون میکند؟
رضایت خدا در رضایت ولیِ خداست. بقیه همه فرع است.
پ.ن:
فرمانبریم حوصله ی شرح قصه نیست
با پرچم سفید به پیکار می رویم
ما کمتریم حوصله ی شرح قصه نیست...
دوشنبه، ۱۸ خرداد ۱۳۸۸