اما پینوشتهها و نظرات دوستان هنوز خواندنی است.
پ.ن. آفاقی:
*
یَا أَیُّهَا النَّاسُ
اتَّقُوا رَبَّکُمْ
إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ (حج-1)
*
هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ
وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِیدًا (احزاب-11)
*
أمْ حَسِبْتُمْ أنْ تَدْخُلُوا الجَنَّةَ
وَلَمَّا یَأتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ
مَسَّتْهُمُ البأساءُ والضَّرَّاءُ
وَزُلْزِلُوا
حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ
مَتَى نَصْرُ اللَّهِ
ألا إنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ (بقره-214)
*
قُل
لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا
هُوَ مَوْلاَنَا
وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (توبه-51)
پ.ن انفسی:
*
اگر از نوشتنِ این ذکرِ مختصر هر آینه ثوابی قرار است نصیب نویسنده گردد، تاماً و تماماً تقدیم میگردد به روح پرفتوحِ حیببِ صدیق و وفیِ شفیق، «شیخ صادق گرامی» که آتش این واقعه را در آن شبِ خاطرهانگیز به جانمان افکند.
*
و حالا که بحث آن شبِ خاطرهانگیز شد بگویم که پینوشتهای آفاقی فوق هم مرحمتی «امیرحسینخان میزبان» است از آن شب تا امروز.
*
در بازسازی ذهنی داستان عیداضحی همواره خود را به جای حضرت خلیل گذاشتهایم و عزیزترینانمان را قربانی کردهایم؛ و هیچ نشده به این بیاندیشیم که شاید نقش ما در این داستان نقش ذبیح باشد. ذبیحی که باید برود تا آیندگان بیایند و بمانند و خوش باشند. از حالا به اسماعیل فکر کن برادر!
*
گزارههایی که نوشتم گمانهزنیِ جدی و قریب به واقعیتی است برای تعجیل در فرج. یک آیندهپژوهی سیاه که سر از سپیدی در خواهد آورد؛ انشاءالله.
لذا بیخود و بیجهت به وقایع اخیر و آقا بهجت و 2012 و نوستراداموس و ... ربطش ندهید؛ لطفاً.
*
تو چه میکنی ای دل؟ میمانی یا میروی؟
پ.ن بعد از انتشار:
*
هدف من از این نوشته واقعاً دمیدن روح امید است در کالبد جسم بیروح زمانه.
شاید باید جایی تصریح میکردم که به نظر من بقای جمهوری اسلامی رابطهی تام و تمامی با حفظ وضعیت موجود کشور ایران ندارد. کما این که حضور معنوی اباعبدالله الحسین در جان ایرانیان ارتباط تنگاتنگی با سلسلههای پادشاهی و تمامیت ارضیمان نداشته و ندارد.
در ثانی اگر قرار است وضع بهتری پیش بیاید چرا نباید وضع موجود به هم بریزد؟
البته خدا سایهی شما را از سر ما کم نکند و ایضاً انشاءالله!
*
بخش نظرات را از دست ندهید. خیلی اتفاقات خوبی آن پایین دارد میافتد!
نظرات برخی از دوستان:
سیدمحمدعلی گفت:
سلامی تلخ!
عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَنْبَسَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ تَخَوَّفَ بَلَاءً یُصِیبُهُ فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ لَمْ یُرِهِ اللَّهُ ذَلِکَ الْبَلَاءَ أَبَداً
این حدیث را شبی حضرت مستطاب شیخ گرام برایمان زد و در ادامه فرمودند که آغازی باشد برای بازسازی و امیدبخشی...
حسین عزیز
فعلا که نفسی می آید و میرود
با کمال تاسف باید این نکته و حقیقت حقیقتا تلخ را متذکر شوم که مطلب شما بیشتر بازدارنده است تا امید بخش! مسکن است تا محرک!
عمر دست اوست
مگر شما از دو دقیقه بعد خود خبر داری؟ ولی در عین حال امید نیز داری ! به فعالیت روزمره خود "در جهت پیش برد آرمان ها" ادامه میدهی.
فکر نمیکنی با این یادداشت مخاطبت را از هر چه ایمان و امید و آرزوست ناامید میکنی؟ مگر دشمن جز ناامیدی و القای یاس را میخواهد؟
ایام محرم است ... صدای زنگ کاروان میرسد و رحیل ما نزدیک است...
اینگونه قرار است خود را برای رحیل آماده کنیم!!؟
راه تو خون میطلبد مرد کیست؟ لبک یا حسین
دهه محرم سبب شور و جنبشی در مومنین و محبین است
"ان لقتل حسین بن علی علیه السلام حرار فی قلوب المومنین"
به نظرت این یادداشت جنابعالی در آستانه عزای سید و سالار شهیدان موجب سردی این حرارت نمی شود؟
به عنوان یک کارشناس خرده پای تازه کار عاجزانه از جنابعالی خواهشمندم هر چه سریع تر در جهت اصلاح مطلب فوق اقدام نمایی
راوی فضایی است عمومی
اقتضائات خاص خود را نیز دارد و ظرفیت هایی برای انتقال پیام
اگر بیش از ظرفش در آن بریزی کارکرد خود را از دست میدهد...!
در آخر:
مگر صحبت های ولی امر مسلمین جهان در جمع طلاب را نشنیدی:
"بدانید جوانان عزیز! طلاب عزیز! فضلاى جوان! بدانید که این آیهى مبارکه: «فامّا الزّبد فیذهب جفاء و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض»، امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و این را شما خواهید دید. به فضل الهى خواهید دید که «و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض»، این بناى استوار که هندسهى آن الهى است، بناى آن هم با دست یک مرد الهى است، بقاء آن هم با ارادهى این ملت عظیم و با ایمان این ملت عظیم است، استوار خواهد ماند و انشاءاللَّه این درخت روزبهروز ریشهدارتر خواهد شد و خواهید دید که این مخالفان، این کسانى که با این بنا، با این حق و حقیقت مخالفت میکنند، «فیذهب جفاء»؛ اینها در مقابل چشم شما انشاءاللَّه نابود خواهند بود."
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
*
بعد از او امیرحسین گفت:
سلام. اول یه پیش بینی:
شبکه جهانی زرد دات کام در گزارشی از وجود وبلاگی با نام راوی خبرداد که چند ماه قبل از این پیش بینی و گزارشی از این واقعه هولناک ارائه کرده بود. با توجه به اینکه سرور این سایت هم اکنون به دلیل کثرت فراوان مراجعان پکیده است و به حالت بعد از انتخابات درآمده جست و جو برای یافتن عوامل آن توسط نیروهای امنیتی رژیم! و هم چنین دستگاه های اطلاعاتی خارجی و حتی صادق فوق الذکر هم چنان ادامه دارد. گفته می شود از سرنوشت یکی از عوامل سایت و صادق اطلاعی در دست نیست ولی از قرار اطلاع مطلعین محلی! نگارنده از مدتی قبل در یکی از شهرهای اطراف سکنی گزیده که این خود ولع جست و جوگران را مزید گشته است! گزارش فرت
به نظر بنده اگر تشکری لازم نباشد, اعتراض که محلی ندارد. بحث امید و آینده و... سر جای خود ولی خوانندگان این سطور آنقدر نخبه هستند که با جملاتی مشکلات ناامیدی بر آنان مترتب باشد (البته این جملات بیشتر برای سید علی عزیزم بود که با تلفن و هیجان خود مرا واداشت به خواندن این متن و پس از آن هم شکایت و جمله آخر نیز مراجعه شود به پناهیان دانشگاه امام صادق شب دوم که او حضور داشت و غایبین هم بنده در خدمتم جهت توضیح مکمل!)
بنده پس از آن شب رویایی فقط با نزدیک ترین دوستم جرات مطرح کردن داشتم که به چشمان خود تاثیر مثبت را دیدم و دریغ از اندکی تاثیر منفی و این دلیلی نداشت جز بینش و بصیرت او. و البته اکثر دوستان نیز از رفتار او متعجب و جویای علت و من در شگفت از تاثیر یک دوست. و البته با علم به اینکه مقلب القلوب دیگری است و اگر در ما تاثیری نکرده جز از طریق دعای شب و توسل تاثیری پدید نمی آید (به ادبیات علامه جوادی آملی خوانده شود!) بالاخره باید قبول کرد که نقش عنصر مرگ در زندگی ما آنقدر کم است که نمی دانیم چرا گفته اند کفی بالموت واعظا! و به قول همون دوست چه تضمینی است تا آن زمان؟! پس روشن می شود معنای کلام آن صدیق مصدق که: صل صلاه مودع
و معناهای بسیار دیگر که در ذهنم هست و به امید دم و شب دیگری که آن جمع دور هم باشیم و این بار آسیب شناسی کنیم تفکرات خود را پس از آن شب در محیطی دورتر از هیجان.
در عمومی سازی این سطور خود جناب حسین مختار است تنها درخواست من به عنوان مولف رسیدن به گوش سیدمحمدعلی بزرگوار است.
من این حروف نوشتم چنان که غیر نداند/ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی.
و لا حول و لا قوه الا بالله
*
سیدمحمدعلی جواب داد:
سلامی دوباره
از همه تشکر میکنم!!!
اولا با فرض اینکه مخاطبان این وبلاگ تماما افراد فرهیخته و بابصیرتی باشند ذکر این نکته(نزدیکی مرگی اینچنین برای خود و بقیه) بسیار بسیار اثر بخش در پیش برد خط سیر آدمی در مسیر تقوا است. ولی باید این نکته را در نظر گرفت که اینجا فضایی است کاملا عمومی
بنابر این چه تضمینی وجود دارد که همه افراد مخاطب از حیث سطح فکری آن گونه باشند که مورد پسند ماست و اگر تنها یک نفر با خواندن این مطلب از ادامه این زندگی زیبا ناامید گردد مسئولش کیست؟
ضمنا قطعا و قطعا تاثیری که صحبت رودررو آن هم با نفسی گرم به طوری که گرمای این نفس یخ قلبمان را ذوب کند کجا و این کجا؟ امیرحسین عزیز!!
ثانیا آن شب خیلی هم رویایی نبود زیرا ما اثرات منفیش را داریم میبینیم ! (این جمله به هیچ وجه نافی اثرات مثبتش نیست البته!!)
البته یاد مرگ بسیار خوب است و ما هم به عنوان میهمان منتظر دعوت امیرحسین عزیز هستیم
و در آخر جمله ای خطاب به همه به نقل از عالمی بزرگوار:
"گناه نکنید تا بلا نیاید"
رسول اعظم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
اذا کثر الزنا کثرت الزلازل
بنابراین مخاطبین مجرد هر چه سریع تر به فکر ازدواج بیفتند و دیگران را نیز تشویق به انجام این سنت الهی بنمایند
ما از فردای خود با خبر نیستیم. از کجا معلوم خود من و شما عامل محرکی برای نزول این بلا نباشیم؟
بنابراین گناه نکنیم و دیگران را نیز دعوت به ترک گناه کنیم.
اللهم الرزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه...
شب سوم محرم الحرام است
دعا کنیم...
*
آخر از همه محمدصادق نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
«قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئه قبل الحسنه؛ لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون»
معنای استعجال به سیئه قبل از حسنه این است که قبل از رحمت الهی که سببش ایمان و استغفار است به درخواست عذاب مبادرت کنند. (ترجمه تفسیر شریف المیزان، ذیل آیه 46 سوره مبارکه نمل)
سلام، و تقدیم برترین تحیات
شاید از چنین شروعی استغراب کرده و بیانگارید که پیام مترقی کلامتان را درنیافته باشم. اما غرض از این تعلیق، بیان نکته ای بس شایان است.
گویند، یار زندان یوسف-علی نبینا و آله و علیه السلام- که انجام کارش، چوبه دار شد و کاسه سرش، خوراک پرندگان؛ از بن، چونان خوابی ندیده بود و فقط برای آزمودن یوسف، از خود داستانی بافت.
پس از شنیدن تأویل مفتریات خویش، دیر شده بود که از آنچه بافته اعراض کند؛ او ناخواسته با چند واژه، آینده ی خویش را رقم زد...
پر بیراه نیست که چنین روایتی از داستان تأویل خواب یوسف، صحیح باشد. چه آنکه ما بی شمار، به تجربه یافته ایم که واژه ها در حیات ما تصرف می کنند و اصلا، مجرای تحقق آینده هر بشری، همین واژه هایی هستند که بر زبان می آورد. چند نمونه، برای تقریب و تطبیق مقصود:
اگر واژه ها را از زندگی بشر بگیریم، نسل انسان حلال زاده منقرض می شود. چون فقط با واژه هاست که دو حرام، بر یکدیگر حلال می شود. و نیز اگر واژه ها را از زندگی بشر حذف کنیم، نسل حلال خورها از بین می رود. چون انسان برای رفع احتیاجات بی شمار خود، ناچار به تصرف در اموال دیگران است و این شایسته نیست مگر از مجرای واژه ها. این واژه ها هستند که او را مالک عین و یا منفعت اموال دیگران می کنند.
اگر احکامی همچون نذر و عهد و یمین و ظهار و وقف و هبه و مانند آن را نگاهی بیافکنیم، عمق فعل و انفعالاتی که واژه ها در زندگی روزمره ی ما می توانند به وجود بیاورند را به خوبی می فهمیم. اصلا چرا راه دور برویم؟ دعا، مصداق اتمّ تصرف واژه ها در زندگی تکوینی و تشریعی بشر است.
این همه را گفتم که گفته باشم، واژه ها را خنثی نپنداریم. به ویژه آنگاه که کلمات خویش را به «جزمیت» و «حتمیت» آغشته می کنیم. به یاد بیاوریم که نزد عرب، حکایت از سخت ترین اسلوب های جزمیت، به صیغه ماضی ممکن می باشد. اسلوبی که حسین عزیز در «انشاء اخبار» خود، بدان ملتزم بوده.
مطول خود را با چند نکته و یک خواهش پایان می دهم:
1. متکلم هر چند که ژورنالیست متبحری باشد –که انصافا هم هست-، نهایتا «دلالت معنایی» واژه ها را مسخر اهداف خود می سازد. «بار معنایی» کلمات، گستاخ تر از آنند که در کالبد اغراض نویسنده محدود شوند. خاصه آنکه چنین واژه هایی، محفوف به قرائن بی شمار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن باشند.
2. خطیب امشب بزم عاشوراییمان، یادمان داد که صلاح امر خویش را به خدا واگذاریم. شقی ترین موجود عالم، یعنی ابلیس، به استجابت دعایش «شیطان» شد. «قال رب انظرنی...»
بهتر نیست برای مولای حکیم خویش در اصلاح امورمان، نسخه ای نپیچیم؟
3. به آیه ابتدایی که اشاره کردم، مراجعت می کنم. این نوشته الکترونیکی، مصداق تام استعجال بالسیئه است. هرچند مراد حسین عزیز، از آنچه نگاشته، فرسنگ ها دورتر از اثر ناگزیری است که واژه هایش می گذارند.
4. امیدوارم حبیب بی بدیلم، همچون حسنات نگاشته خویش، عقوبات عمل خود را تقدیممان نکرده باشد. هر چند، «صادق» در عاقبت آنچه به جان خود و دوستانش افکنده، به هر حال سهیم است.
***
اما خواهشم از حسین بزرگوار، که بی ادبی برادر کوچکتر خود را در آختن شمشیر جسارتها، بی شک خواهد بخشید، آن است که این نوشته را از «راوی» بردارد!
اگر ادله صریح و بعضا کنایی تعلیق حقیر در متقاعد شدن شما، کافی نیست؛ باید چاره ای دیگر بیاندیشم.
و العاقبة للمتقین
*
در این رابطه، نوشته ی دیگری از راوی را هم بخوانید: ناگزیرها
zelzele2.jpg
دوما ربط آن را به ظهور نفهمیدم
سوما معمولا در این شرایط سپاه بیشتر وارد می شود نه ارتش
چهارما ظاهرا در بعضی خبرها ردپای هالیوود هم دیده می شود!
پنجما شلوغ شدن مشهد را هم نفهمیدیم!
راستی سلام!