از سر نوشت :: حسین غفاری

روایت‌های بی‌گاهِ یک پیام‌برِ پاره‌وقتِ دوره‌گرد

فهرست
x
x
خرده ادراکات
  • ۱۳ مهر ۰۱

    ▪️سالروز شهادت حضرت ابی‌محمد، حسن بن علی بن محمد، ابن‌الرضا (علیه و علی آبائه السلام) بر شما تسلیت باد.

    ♨️در سال‌های اخیر تلاش‌های پراکنده‌ای برای بصری کردن وقایع تاریخی مقدس، با هدف ملموس ساختن موضوعات کهن برای نسل جوان و نوجوان رخ داده است. این تلاش‌ها که در شکل سنتی به ترسیم شمایل معصومان یا پرده‌نگاری‌های عاشورایی محدود می‌شد، با خلاقیت هنرمندان معاصر برای عبور از احتیاطات شرعی، به قله‌هایی همچون آثار حسن روح‌الامین ختم شده که کیفیت آثار، حس و حال اجرا و زاویه دید و روایت خاص او از وقایع، در این سال‌ها بسیار بازتاب یافته است.

    ⚠️مثل هر کار تازه‌ای، در کنار فرصت‌های این تصویرسازی‌ها، باید مراقب آسیب‌های احتمالی آن هم باشیم. مثلاً جانشین‌سازی یک تصور واحد از صحنه‌ای تاریخی به‌جای توسعه درک‌های متعدد از آن واقعه نزد مخاطبان با سطوح معرفتی مختلف؛ یا بسنده کردن به زاویه و عمق دید هنرمند در شناخت آن صحنه یا واقعه تاریخی. همچنین اگر در این میان خطایی هم در تصور یا تصویر هنرمند رخ بدهد، بعداً به سختی می‌توان آن را از ذهن مخاطب پاک کرد.

    🎨برای نمونه نگاهی به آخرین نقاشی دیجیتال 🖌️هنرمند وارسته و نازک‌خیال حسن روح‌الامین بیندازیم که به مناسبت هشتم ربیع‌الاول، صحنه‌ی نماز حضرت حجت ابن الحسن (عج) بر پیکر پدرشان امام حسن عسکری (ع) را در این روز ترسیم کرده است. طبق نقل تاریخی امام مهدی (عج) که در این هنگام کودکی پنج ساله بودند، عموی خود، جعفر بن علی (که بعدها به جعفر کذاب معروف شد) از اقامه نماز بر پیکر پدر کنار زدند و خود برای ایشان نماز اقامه کردند.

    🔍با دقت به این نقاشی نگاه کنید. جعفر بن علی در این نقاشی چند ساله به تصویر کشیده شده است؟
    ❓۵۰؟ ۶۰؟ ۷۰؟!
    💡این در حالی است که می‌دانیم امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۶۰ ق. در ۲۸ سالگی به شهادت رسیده‌اند و جعفر اختلاف سنی جدی با ایشان نداشته و به احتمال قریب به یقین کوچکتر از امام بوده است.

    🤔در اینجا یک بی‌دقتی کوچک هنرمند نقاش، تصور مخاطب را از واقعیت تاریخی دگرگون می‌کند و فهم او را در این نقطه متوقف نگه می‌دارد. اینکه جعفر کذاب یک جوان بیست و چند ساله‌ی خام خیال و در سودای غصب زعامت شیعیان باشد فرق دارد با آن‌که او را پیرمردی مسن بدانیم که بر سنت عربی به عزای برادر ایستاده و در ظاهر میراث‌دار او بوده است.

    🚦فرایند «تصویری شدن» تاریخ مقدس، اگر از اساس قابل تردید نباشد، این قدر هست که باید با الزامات معرفتی فراوانی همراه شود تا رهزن نباشد.

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْد

  • ۷ مرداد ۰۰

    نامه اعتراضی جمعی از شترداران و بازرگانان بغداد به جناب موسی بن جعفر، بزرگ طایفه علویان

    ای پسر پیغمبر خدا؛
    در میان بزرگان شهر بعد از انتشار شایعاتی درباره فرموده‌ی شما به جناب «صفوان بن مهران» آشوب و تشویشی در گرفته است.
    چنین روایت کرده‌اند که حضرتتان از مراوده اقتصادی جناب صفوان با خلیفه بزرگ و کدخدای مشرق زمین، جناب هارون الرشید ناخرسندید.
    آیا بغیر این است که زنده نگه داشتن دین جد شما به آباد بودن مملکت اسلامی و پایداری مناسک و شعائر الهی میسر است؟
    آیا در این دوران طلایی حکومت بنی‌عباس که از چین و هند تا دروازه‌های بیزانس تحت سلطه‌ی خلافت اسلامی قرار دارد، حرکت یکتا امپراطور مقتدر مسلمانان به قصد انجام اعمال حج، چیزی بجز مجد و عظمت اسلام را نوید می‌دهد؟
    آیا به این فکر کرده‌اید که اگر عملی خداپسندانه مثل «کمک به یک مسلمان برای انجام حج» را تعبیر به «مشارکت در بقای ظالم» بفرمایید، آن وقت تکلیف این همه تاجر و بازرگان و کاسب خرده‌پا که هر روز امیدوار به مراوده تجاری با دستگاه ثروتمند و باشکوه خلافت هستند چه می‌شود؟ آیا شما جواب زن و بچه‌های مظلوم آن‌ها را می‌دهید اگر با امتناع از داد و ستد با دربار شب‌ها سر گرسنه بر بالین بگذارند؟
    شما که پسر پیغمبر و محترم در میان مردمان هستید آیا نترسیدید که اگر جناب صفوان، که از شترداران خوش‌نام و مشهور هستند، از همکاری با خلیفه امتناع کنند چه بر سرشان می‌آید؟
    از حضرتتان انتظار زمان‌شناسی بیشتری داشتیم تا در این ایام که سپاهیان اسلام در مرزهای روم با کفار در حال مبارزه هستند، چنین تزلزلی در پشت جبهه‌ها ایجاد نفرمایید.
    در هر صورت صنف شترداران و بازرگانان بغداد که جمع کثیری از مردم و کسبه محترم را نمایندگی می‌کند از عمل به این توصیه جنابعالی معذور است و امیدواریم که بدبینی به خلیفه بزرگ را کنار بگذارید و اتحاد مسلمانان را خدشه دار نفرمایید.

    والسلام
    مردادماه۱۴۰۰

    پ.ن:
    داستان مشهور «صفوان جمال»

  • ۱۱ فروردين ۰۰

    متأسفانه در جدل غیرخردمندانه و کاملاً سیاسی این روزها، وظیفه مستقیم دولت در آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای نادیده انگاشته می‌شود.
    هر چند که این نکته قابل تأیید است که آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای حتما باید هسته خانواده را هدف قرار بدهد؛ اما برای اعمال صحیح تربیت رسانه‌ای، خانواده به سه چیز نیاز دارد: آموزش، ابزار و پشتیبانی؛ که هر سه هم موکول به اراده‌ی جدی دولت است.

    دولت جمهوری اسلامی چه وظایفی در تربیت رسانه‌ای دارد؟

    الف) آموزش: شامل طیف گسترده‌ای از آموزش‌ها از سطح دانش تا بینش و گرایش و کنش
    ب) ابزار: مثل اینترنت سما، درگاه‌های ویژه کودک و نوجوان، سامانه‌های هدایت مصرف رسانه و ...
    ج) پشتیبانی: مقررات‌گذاری به نفع تربیت (مثل همان ماجرای اینترنت شبانه و ...)

    البته با فرض زندگی در دوران طاغوت،‌ و بدون محقق شدن هیچ یک از موارد سه گانه بالا، هرگز مسئولیت تربیت از گرده خانواده رفع نمی‌شود. فقط ما به ازای ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندان، بر شدت درجه آتش جهنم بر طاغوت و طاغوتیان افزوده خواهد شد!

  • ۲۸ مهر ۹۹

    از «مومو» خوشم آمد.
    حربه‌ی مفید و مؤثری برای ترساندن بچه‌ها و خانواده‌ها از واتساپ! مثل همان «لولو» که مادربزرگ‌ها ما را از آن می‌ترساندند که سراغ خوراکی‌های ته انباری نرویم!

    مقابله با آن هم ساده است. اگر خانواده‌ها آموزه‌های تربیتی را در سطح قصه شنگول و منگول در خانه پیاده کنند، «مومو» راه به جایی نمی‌برد:
    در را به روی غریبه باز نکنید؛
    شماره غریبه را مسدود کنید؛
    پیام غریبه را جواب ندهید.

    سخت است؟

x
x
دسته‌بندی نوشته‌ها

تربیت رسانه‌ای دقیقاً از کجا پیدا شده است؟
در شروع باید گفت که ما چیزی به نام تربیت رسانه‌ای در منابع مکتوب دانشگاهی غربی و داخلی به این شکل و با این تعبیر نداریم. هرچند که اخیراً در بازنگری سرفصل‌های درسی رشته‌ی علوم تربیتی در مقطع کارشناسی، یک درسِ دو واحدی با همین نام اضافه شده که البته وقتی در موضوعات آن درس دقیق می‌شویم عملاً منابع و ارجاعات مناسبی در آن دیده نمی‌شود. مشکل از ترجمه‌ی این لفظ شروع می‌شود؛ سواد رسانه‌ای احتمالاً ترجمه‌ی  Media Literacy است؛ ولی تربیت رسانه‌ای ترجمه‌ی چیست؟  Media Education یا Media Upbringing؟ یا اصلاً چه لفظ خارجی دیگری؟ یکی از چالش‌های ابتدایی که با آن روبرو هستیم تعریف و جایگاه علمی تربیت رسانه‌ای است که چندان بحث جدی‌ای در آن انجام نشده است. عمدتاً بحث تربیت رسانه‌ای ذیل سواد رسانه‌ای تعریف می‌شود یا حتی جزو اهداف آن. و هنوز هم علمای سواد رسانه‌ای، لایه اول آن را –که دسترسی و مدیریت کاربری است -  تربیت رسانه‌ای می‌دانند. پس می‌توان گفت از دیدگاه دانشگاهی‌ها تربیت رسانه‌ای چندان وجود خارجی ندارد؛ یا حداقل تا الآن وجود نداشته است. و در رشته‌ی علوم تربیتی هم مباحث تربیتی در مواجهه با رسانه‌ها در حاشیه اصل تربیت بررسی می‌شود و خود تربیت رسانه‌ای چندان اصالتی ندارد.
من به همین دلایل لفظ تربیت رسانه‌ای را لفظی بدیع و تازه‌ساز می‌دانم و اتفاقاً با آن موافقم. ما نیازهایی داریم و برای آن نیازها کلماتی را وضع می‌کنیم و برای راه‌حل‌هایمان اسم‌گذاری می‌کنیم. ما چالشی داریم که مواجهه‌ی کودکان، نوجوانان و حتی بزرگ‌سالان با رسانه‌هاست و این چالش لزوماً چالش فهم رسانه‌ها نیست؛ چالش کاربری رسانه و چالش تغییرات هویتی ناشی از رسانه‌ها است. و طبیعتاً این مباحث، در حیطه‌ی سنتی دانشی به نام سواد رسانه‌ای قرار نمی‌گیرد. پس ما عبارت تربیت رسانه‌ای را به این منظور می‌سازیم و به‌کار می‌بریم.

چرا سواد رسانه‌ای برای ما کافی نیست؟
البته به نظر می‌رسد سواد رسانه‌ای نیز در ایران به‌غلط ترجمه شده است. اگر هم‌اکنون محتوای عملی مرتبط با این حوزه را جستجو بکنیم هیچ جا از  Media Literacy  نام نمی‌برند و چندین سال است که هر کسی می‌خواهد اشاره‌ای به آن داشته باشد از Media and Information Literacy نام می‌برد و سواد رسانه‌ای و اطلاعاتی را کنار هم به‌کار می‌برند. چون این ترجمه در ابتدا توسط افراد ناآگاه به سواد اطلاعاتی انجام‌شده و سواد اطلاعاتی را چندان مرتبط با سواد رسانه‌ای نمی‌دانستند، پس بخش سواد اطلاعاتی آن ترجمه نشده و امروز ما با یک مفهوم کم اثر به نام سواد رسانه‌ای مواجه هستیم که وقتی می‌خواهیم آن را به‌کار ببندیم حتی در حیطه‌ی ادعایی خودش هم مشکلات ما را حل نمی‌کند.
سواد رسانه‌ای ادعا می‌کند که می‌تواند در لایه دسترسی، تفکر انتقادی در مواجهه با رسانه‌ها و شناخت تولیدکنندگان پیام، به مخاطب یاری برساند. اما وقتی بخش اطلاعاتی آن را حذف می‌کنیم اکثر کارشناسان سواد رسانه‌ای در تحلیل فضای مجازی به خطا می‌روند. آنها با همان چشمی به اینستاگرام می‌نگرند که قدمای آنها به تلویزیون می‌نگریستند و انتقاداتشان هم به آن از تلویزیون جلوتر نمی‌رود. چراکه اینستاگرام را در فضای سواد رسانه‌ای تحلیل می‌کنند نه در فضای سواد اطلاعاتی. و قواعد حاکم بر جهان دیجیتالی را نه می‌شناسند و نه چهارچوبی برای شناخت آن دارند. این منجر به آن شده که سواد رسانه‌ای در بهترین حالتِ خود، می‌تواند ما را در برابر رسانه‌های تصویری سنتی هشیار بکند اما در برابر رسانه‌های دیجیتال در اغلب موارد حرف‌هایی می‌زند که کوته بینانه و حتی گمراه‌کننده‌اند.
فکر می‌کنم اگر سواد رسانه‌ای و اطلاعاتی به معنای واقعی آن ترجمه و تقریر می‌شد بعید نبود که بتواند در لایه اهداف خودش یعنی سه‌گانه‌ی بینش، کنش و گرایش موفق باشد. همان‌طور که تجربه‌ی شخصی من در تدریس درس سواد رسانه‌ای در پایه‌ی دهم دبیرستان نشان می‌دهد که اگر ما مکمل سواد اطلاعاتی را آن‌گونه که باید به سواد رسانه‌ای اضافه کنیم خروجی کار خروجی قانع‌کننده‌ای خواهد بود.

مگر سواد رسانه‌ای چه کمبودی دارد؟
شاید بتوانیم ریشه‌های ناکارآمدی سواد رسانه‌ای در ایران را با بررسی یک متن مرجع و نمادین، یعنی کتاب درسی «تفکر و سواد رسانه‌ای» پیدا کنیم. به‌هرحال کتاب درسی رسمی ما در آموزش‌وپرورش سند رسمی ما در حوزه‌ی آن علم در کشور است و ما به‌طور مستقیم جوان‌ها و نوجوانان خود را به سمت آن سوق می‌دهیم. هر سال حدود ده هزار معلم این درس را تدریس می‌کنند و می‌بینم که افراد بسیاری درگیر این موضوع شده‌اند. اما شاید برخی ناکارآمدی‌های سواد رسانه‌ای ناشی از خود این متن باشد. متنی که در زمان خودش ثمره یک مجاهدت استثنایی بوده و برای مؤلفانش باقیات‌الصالحات است. اما فهم آنها در آن زمان فهم ناقصی بوده است و دایره‌ی مطالعات و تجربیات ما در آن زمان با سطح فعلی بسیار تفاوت داشته است. مؤلفان این کتاب مقصر نیستند. خطای اصلی را کسانی مرتکب شدند که تدریس این کتاب را استمرار دادند و تحقیق و پژوهش معلم محور را در این حوزه متوقف کردند. وگرنه می‌بایست این کتاب بسیار زودتر اصلاح می‌شد.
باید بخش عظیمی از ناکارآمدی سه‌گانه‌ی بینش، گرایش و کنش سواد رسانه‌ای را در متن کتاب جستجو کنیم. من با تجربه‌ای که از این چند سال تدریس سواد رسانه‌ای مدارس مختلف داشته‌ام عرض می‌کنم که نوجوانان واقعاً تشنه‌ی شنیدن درباره‌ی رسانه‌ها هستند. اما مسئله این است که سؤالات آنها با این سرفصل‌های کتاب درسی پاسخ داده نمی‌شود و دست معلم برای گفتگو با دانش‌آموز درباره‌ی مسائل اصلی رسانه‌ها کاملاً خالی است چون در کتاب چیزی موجود نیست. و با این اوصاف نمی‌توان انتظار به تحقق رسیدن  بینش، گرایش و کنش صحیح را هم داشته باشیم. قطعاً مشکلات ناکارآمدی سواد رسانه‌ای در کشور از آن چیزی ناشی می‌شود که آن را به‌عنوان سواد رسانه‌ای تعریف می‌کنیم. چرا که سواد رسانه‌ای ادعا می‌کند می‌تواند سواد استفاده از بازی‌های دیجیتال، موسیقی، فضای مجازی و... را به مخاطبش بدهد اما در عمل هیچ‌کدام از این موضوعات در کتاب درسی دیده نمی‌شود.

انتظارات از سواد رسانه‌ای فراتر از توان آن است
بخشی از این ناکارآمدی به تعریف سواد رسانه‌ای و دایره‌ی استحفاظی آن برمی‌گردد. وقتی می‌گوییم «سواد» یعنی در لایه‌ای بسیار رقیق از دانش و به‌کار بستن آن قرار می‌گیریم و این، هنجار ساز نخواهد بود. در بهترین حالت فرد آموزش‌دیده کسب آگاهی می‌کند درباره‌ی موضوع آن سواد و برخی از مهارت‌های مربوط به آن را فرامی‌گیرد اما زندگی او را تغییر نمی‌دهد. برخی اما انتظارات عجیب و بیش‌ازاندازه از سواد دارند. در مدرسه هم وقتی فردی سواد خواندن و نوشتن می‌آموزد نمی‌توان او را از آن به بعد یک انسان اندیشمند به شمار آورد. پس انتظاری که از سواد داریم باید در حد خود آن باشد که همان شناخت کلی و  به‌کار بستن آنها در عمل است. و طبیعی است که این، یک بینش عمیق نسبت به دنیای رسانه‌ها به ما نمی‌دهد چون در تعریف ذاتی سواد این مطلب موجود نیست. و به همین دلیل ما واژه‌ای به نام تربیت رسانه‌ای جعل کردیم. چون وقتی به زندگی خانواده‌ها در دنیای واقعی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که مسئله آنها پیش از اینکه تعریف چند واژه باشد این است که مثلاً آیا من برای فرزندم موبایل بخرم یا نه؟ این سؤال، سؤال ساده‌ای است که ده‌ها پدر و مادر طی سال‌ها از من پرسیده‌اند. اما سواد رسانه‌ای نمی‌تواند به این سؤال پاسخ دهد. چون در محدوده آن نیست و حتی وقتی‌که به ریشه‌های غربی سواد رسانه‌ای برمی‌گردیم آنها هم در لایه‌ی اول «دسترسی و مدیریت رسانه» جزئی از سواد می‌دانند ولی آنها هم در همین سطح می‌مانند و وارد توصیه‌ها تربیتی نمی‌شوند. این دانش از درون دانشکده‌های علوم ارتباطات بیرون آمده که اعضایش چندان کاری به شناخت انسان ندارند و در بهترین حالت رسانه شناس اند اما صلاحیت نظردهی درباره‌ی انسان را ندارند. پس وارد این حوزه هم نمی‌شوند و به همین دلیل است که سواد رسانه‌ای هرگز نمی‌تواند جایگزین تربیت رسانه‌ای شود. سواد رسانه‌ای هرگز نمی‌تواند به پدر و مادرها برای تربیت فرزندانشان در این دنیای پرتلاطم رسانه‌ها کمک کند. هرچند مجهز شدن به این سواد رسانه‌ای و اطلاعاتی، زمینه‌ساز اقتدار علمی پدر و مادر در مدیریت خانواده می‌شود. اما این کافی نیست و ما برای مدیریت خانواده به دایره‌ی دیگری از علوم نیازمندیم.
پس به دو دلیل سواد رسانه‌ای در سه‌گانه‌ی بینش، کنش و گرایش کامل نیست. اول اینکه محتوای سواد رسانه‌ای و اطلاعاتی آن‌گونه که باید وجود ندارد و آن‌گونه که باید تدریس نمی‌شود که در آن صورت شاید بتواند در تحقق اهداف خود موفق باشد. دوم اینکه دایره‌ی استحفاظی سواد رسانه‌ای و اطلاعاتی تنگ است و مسائل تربیتی در آنجا نمی‌شود. از همین‌جاست که ما نیاز به چیز دیگری به نام تربیت رسانه‌ای پیدا می‌کنیم.

چرا رویکرد تربیتی در سواد رسانه‌ای پررنگ نیست؟
وقتی مرکز سواد رسانه‌ای را در علوم ارتباطات قرار می‌دهیم طبیعی است که مسئله‌ی اصلی آن رسانه شود و نه انسان. هرچند که متخصصان همه‌ی رشته‌ها باید درباره‌ی رسانه‌ها نظر بدهند؛ پزشکان درباری جنبه‌های پزشکی‌اش، جامعه شناسان درباره‌ی جنبه‌های اجتماعی آن، هنرمندان درباره‌ی ابعاد تأثیرگذاری هنری آن و ..... اما با رعایت احترام نسبت به همه‌ی این عزیزان باید این پرچم را و این اتاق فکر را جابه‌جا بکنیم و باید آن را در علوم تربیتی بیاوریم. و منظورم البته دانشکده‌های علوم تربیتی نیست. منظورم برنامه ریزان و طراحانی است که هدفشان انسان و رفتار بهتر او در زندگی است. اما مشکل آنجاست که نه علوم ارتباطاتی‌ها حاضر به پذیرش این موضوع‌اند و نه افراد مقابل ظرف تحمل این کار را دارند. و این اصلاً عجیب نیست که بگوییم در حال حاضر بهترین مبلغ‌های تربیت رسانه‌ای، مبلغان حوزوی هستند. اتفاقاً بسیار هم قابل‌انتظار است. وقتی می‌بینیم افرادی که مدعی هستند نمی‌توانند پاسخگوی نیازها باشند، مبلغی که به‌اصطلاح در کف میدان فعالیت می‌کند نمی‌تواند منتظر به نتیجه رسیدن دعوای علما باشد، خودش آستین بالا می زند و وارد کار می‌شود. و الان می‌توان گفت که درخشان‌ترین نهادهایی که در امر تربیت رسانه‌ای مشغول‌اند، مجموعه‌های حوزوی‌اند. چراکه می‌بینند که طرف حساب آنها خانواده‌ها هستند و آنها مشاور خانواده‌اند و نمی‌توانند این کار را رها کنند. البته در ابتدا آنها هم در وادی سواد رسانه‌ای افتادند اما دیدند که به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رسند. و دیدند که این آموزه‌ها در مواجهه با نیازهای نوجوانان و جوانان چندان دردی را دوا نمی‌کند پس به سمت آموزه‌های تربیتی اصیل حرکت کردند. الآن پرچم‌داران حوزه‌ی تربیت رسانه‌ای در کشور مبلغان مذهبی‌اند. بااین‌حال حرکت آنان هم جای بحث دارد که آیا آنها محتوای لازم را دارند؟ آیا نگاه آنها همه‌جانبه است و آیا این توصیه‌ها قابل‌تعمیم به همه‌ی افراد است؟ اما در ابتدا و قبل از این بحث‌ها، باید تربیتی بودن این مسیر را بپذیریم بعد انتقادات خود را وارد کنیم.

تحقق تربیت رسانه‌ای در جامعه چه ابعادی دارد؟
برای تحقق تربیت رسانه‌ای علاوه بر آگاه کردن متربی، ما به آگاه‌سازی خانواده هم نیاز داریم. چون به‌جز فرد، خانواده و محیط تربیت او باید هم باید به اصول تربیتی مزین شود. و شاید یکی از دلایل ناکارآمدی سواد رسانه‌ای هدف قرار دادن خود فرد باشد. تربیت رسانه‌ای چون می‌خواهد هنجار در جامعه ایجاد کند پس نیاز به همکاری همه دارد. و در کنار فرد و خانواده، نهادهای تربیتی هم بسیار مهم‌اند؛ همه‌ی اینها یک پشتوانه‌ی حاکمیتی هم می‌خواهند تا زمین را برای تربیت مهیا کند
یکی از چالش‌های مهم در فضای تربیتی این است که حاکمیت اصلاً دغدغه‌ی کار تربیتی ندارد. اگر دغدغه‌ی فرهنگی- تربیتی پشت کارهای حاکمیتی نباشد بعضاً آنها تبدیل به طرح‌های ضدتربیتی می‌شوند. مثلاً طرحی را رئیس‌جمهور افتتاح می‌کند با این عنوان که هر ایرانی، یک تلویزیون اینترنتی. اما پیوست تربیتی این طرح چست؟ آیا باید خانواده‌های ایرانی خود را در تلویزیون و اینترنت غرق کنند؟ وزارت ارتباطات هم به اینترنت پرسرعت عشق می‌ورزد اما برایش مهم نیست که از این اینترنت چه کسی و چگونه قرار است استفاده کند. تلویزیون هم به پخش برنامه‌های مهیج و پرطرفدار برای جوانان افتخار می‌کند اما آیا به تبعات فرهنگی و تربیتی آن اندیشیده‌اند؟ باید به برخی دستگاه‌های حاکمیتی گفت: «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!». اگر کمک به ابتدائیات تربیت رسانه‌ای نمی‌کنند حداقل سنگ‌اندازی نکنند. اگر در فضای مجازی کمکی به تربیت نمی‌کنند، حداقل اینترنت رایگان دو شب تا هفت صبح هم به مردم تحویل ندهند. یا با پخش برنامه‌های جذاب بعد از ساعت ۱۱ شب، امکان زندگی سالم را از مخاطب نگیرند. امیدواریم روزگاری بیاید که آنها هم کمک‌های اساسی‌ای به امر تربیت رسانه‌ای بکنند.
مشکل اساسی خانواده‌ها این است که آنها تنها مانده‌اند! نه سامانه‌ی پشتیبانی و نه مسئول فهیم یا پلتفرم دلسوزی وجود ندارد که آن‌ها را در عصر طاغوت رسانه‌ای یاری کند و باید خودشان به‌تنهایی بجنگند. این واقعیت تلخی است اما ما امیدواریم. ما یک قدم روبه‌جلو حرکت کرده‌ایم و مفهوم تربیت رسانه‌ای در جامعه در حال پررنگ شدن است. انشاءالله این مسیر با تلاش‌های معلمان، مربیان و افراد دغدغه‌مند جلو برود و به نتایج مطلوب برسد.


این یادداشت شفاهی را به درخواست برادران عزیزم در بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام برای «ماهنامه حیات» فرستادم که در شماره ۱۰۳، آذرماه ۹۹، منتشر شد.

گفتگوها (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی