«قهرمان» یک مفهوم انتزاعی ذهنی و رسانهای است و در عالم واقع وجود خارجی ندارد.
ممکن است «رستم» یا «بتمن» یا «حاج قاسم» واقعاً وجود داشته باشند، اما وجود عینی آنها هرگز در چهارچوب تعریف «قهرمان» قرار ندارد. قهرمان را رسانهها میسازند: از اودیسه و شاهنامه گرفته تا مارول و شبکه افق!
این که رسانهها در برساخت رسانهای قهرمان، خصلت ملی بودن یا مسلمان بودن یا الهی بودن یا قوی هیکل بودن یا جادوگر بودن یا ... را لحاظ کنند یا نه کاملاً به «فرستنده پیام» مربوط است و «گیرنده» خیلی مداخله ای ندارد.
ممکن است یک رسانه یک قهرمان را بتواند خوب به مخاطب خودش قالب کند و یکی نتواند. ممکن است یک قهرمان رسانهای، تاریخمصرف کوتاه داشته باشد یا بلند. همه اینها به هنرمندی رسانه بستگی دارد نه وجود عینی آن سوژه.
«رستم» یا «بتمن» یا «حاج قاسم» یا هر فرد دیگری قهرمان است تنها و تنها اگر رسانهای ویژگیهای قهرمانی را در او بازنمایی و در میان مردم منتشر کند.
این شاخصها الزاماً هیچ ارتباطی با ارزشهای انسانی یا الهی ندارد. بلکه صرفاً ملاکهایی است که بر اساس مبانی زیبایی شناختی و هنری و تاریخی، بار شخصیت قهرمان میکنند. خواه در وجود عینی او باشد و خواه نباشد! (پینوشت را ببینید)
*
من تلاش کردم شما را به تفاوت بین «وجود عینی شخصیتها» و «بازتاب رسانهای آنان» جلب کنم.
هر
انسانی در زندگیاش در زمینههایی برجستگیهایی دارد. اما این به معنی قهرمانبودن در آن ویژگیها نیست. زمانی یک نفر در یک ویژگی قهرمان میشود که یک
رسانه آن ویژگی وجودی او را در قالب قهرمانی روایت کند و برجسته کند. حتماً باید بین وجود عینی و برساخت رسانهای افرادی که آنان را «قهرمان» میپنداریم فرق بگذاریم.
*
آن چیزی که در عالم واقع وجود عینی دارد «الگو» است. آدمها دارای خصلتها و بروزاتی هستند که برای دیگران کارکرد الگویی پیدا میکند. اما لزوماً هر خصلت الگویی در چهارچوب و قالب رسانهای «قهرمان» امکان جلوه ندارد.
نباید از رسانه توقع داشت که بتواند هر الگویی را درچهارچوب قهرمانی بازنمایی کند. بلکه باید انتظار خود را از الگوگیری از قهرمانان تعدیل کنیم و به فکر الگوپردازی در تعلیم و تربیت بدون اتکای به قهرمانان باشیم.
انحصار قائل شدن برای الگوبرداری از قهرمانان یک انحراف تربیتی خطرناک رسانهای است.
*
ادبیاتمان را باید پالایش کنیم. به نظرم چنین جملاتی را باید این طور بازنویسی کنیم:
نادرست: امام علی علیهالسلام در زمینه اخلاق برخورد با دشمنان «قهرمان» است.
(ممکن است باشد و ممکن است نباشد. بسته به رسانهای دارد که این موضوع را بازنمایی میکند.)
درست: امام علی علیهالسلام در زمینه اخلاق برخورد با دشمنان یک «الگو» است.
(قطعاً در سیره ایشان این زمینه برای الگوبرداری دیگران وجود داشته است.)
نادرست: امام حسن علیهالسلام در حفظ بقای دین با صلح «قهرمان» است.
(بستگی دارد کدام خوانش از کدام رسانه را ملاک این قهرمانپروری بدانیم)
درست: امام حسن علیهالسلام در حفظ بقای دین با صلح یک «الگو» است.
(رفتار واقعی ایشان امکان چنین الگوبرداری را فراهم کرده است.)
نادرست: شهید باقری در طراحی اطلاعات و عملیات «قهرمان» است.
درست: شهید باقری در طراحی اطلاعات و عملیات «به مثابه یک قهرمان» بازنمایی شده است.
(قطعاً ایشان وجوه متمایز دیگری هم داشته که میتوانسته بزرگنمایی و برجسته شود. اما این انتخاب رسانهها بوده است.)
نادرست: شهید سلیمانی در ایجاد ساختار مقاومت در مقابل استکبار «قهرمان» است.
درست: شهید سلیمانی در ایجاد ساختار مقاومت در مقابل استکبار «به مثابه یک قهرمان» بازنمایی شده است.
(نه این که نیست. شاید باشد و شاید نباشد. اما چنین قهرمانی را رسانهها ساختهاند و نیاز به بررسی سیره ایشان دارد)
*
در قرآن از برخی آدمهای خوب -مثل انبیای الهی- قهرمانپردازی شده است.
روایت قرآن یک روایت رسانهای است و قهراً ظرفیت قهرمانسازی و قهرمان
پردازی را دارد. در این میان خداوند لطف کردهاند و با وجود این که میشد
از موهومات در قرآن قهرمانپردازی بشود، به سوژههای واقعی بدون اغراق و
خالیبندی، رنگ و بوی قهرمانی دادهاند که حتماً حکمتی مربوط به هدایت بشر
دارد.
البته همه شخصیتهای محترم و الگو در قرآن (اسوهها) لزوماً در قالب قهرمان بستهبندی نشدهاند.
آنجا هم ظاهراً اصالت با الگو است و نه قهرمان!
*
- خصلتهای رسانهای قهرمان، لزوماً مبنای محکم الهی ندارد و کاملاً به سلیقه و عرف زندگی انسانی مربوط است.
- اولویت دادن به «قهرمان» بجای «الگو» یکی از آفتهای ذهن بیمار رسانه زده است.
- بهتر است در تربیت کودک و نوجوان بجای قهرمان (برساخت رسانه ای موهوم) به دنبال الگو (واقعیت عینی مطلوب) بگردیم.
پینوشت:
جناب یونگ در پژوهشهای مفصلی که بر روی اسطورههای ملل انجام داده به الگوهایی در فرایند تاریخی قهرمانپردازی رسانهای رسیده که با عنوان «کهن الگوهای یونگ» مشهور است. البته طبیعتاً جهان رسانهای مورد پژوهش یونگ جهان ماقبل اختراع دستگاه چاپ است.
«غریزهها» و «کهنالگوها» عواملی هستند که هر دو در ساختن ناآگاه جمعی دست دارند. اختلاف این دو در این است که غریزه حالت وجودی است و کهن الگو حالت درک و دریافت. غریزه تکانهای طبیعی است که به صورت کنش و واکنش عادی بروز میکند و کهن الگو به صورت اندیشه و تصویر در آگاهی پدید میآید. با وجود این تمایز، از یکدیگر مستقل نیستند و عمیقاً به هم مربوطند زیرا کهن الگوها تصویری از غرایز و الگوهای رفتار غریزیاند.
طبق این نظریه، قهرمان پردازی رسانهای به نوعی روایت دلخواه ترکیبی از کهن الگوها به زبان بلند است!
بر اساس نظریه یونگ، قهرمانپردازیهای رسانهای را متناسب با این ۸ شخصیت مردانه و ۷ شخصیت زنانه میتوان تفسیر کرد:
هر موجود عینی یا ذهنی که در داستان پردازی بخواهد تبدیل به قهرمان بشود باید به ترکیبی از این آرکیتایپها + زئوس آراسته شود.
سلام علیکم
بهتر بود در اول یک تعریف از الگو و قهرمان در حد یک یا دو خط ارائه میدادید.
ممنون