زمانی که یک تازه معلم بیست و چهار
ساله، یک مهندس صنایع پر هیجان و یک کارمند با انگیزه و خلاق بودم، یک روز
بعد از صحبت با مدیر مدرسهی هوشمندمان، دریافتم که آنچه از هوشمندی مدنظر
ماست چقدر با تصورات بیرونی از هوشمندی تفاوت دارد. کاغذ و قلم برداشتم و
خیلی سریع جدولی کشیدم تا تفاوتهای وضع موجود با وضع آرمانیمان را
بنویسم. البته من در آن لحظه در شرایطی نبودم که بتوانم تحلیلی از جایگاه
زمانی و مکانی خودم داشته باشم و نمیدانستم که نوشتن همین ده بند کوتاه و
-از نظر خودم- بدیهی چقدر مهم و اثرگذار است.
از آن روز تا حالا صدها
بار آن یادداشت کوتاه و تلگرافی من که برای یادآوری به همکارانم در مدرسه
نوشته بودم در فضای مجازی، مجلات عمومی و تخصصی، مجامع دانشگاهی و
همایشهای علمی و ... مورد توجه، نقل قول و استناد قرار گرفته، بیآنکه
کسی بداند یا بتواند بداند که «ده اصل کلیدی آموزش در مدارس هوشمند» از کجا
آمده است!
گفتم برای ثبت در تاریخ و جلوگیری از سرگردانی بیش از پیش
تاریخپژوهان و محققان در قرنهای آینده (!) یکبار برای همیشه خودم به این
خطیئهای که مرتکب شدم اعتراف کنم و بار گناه انحراف اذهان عمومی را از دوش
بردارم: بدانید و آگاه باشید که «ده اصل کلیدی آموزش در مدارس هوشمند» نه
ترجمه است و نه تحقیق؛ نه مبتنی بر پژوهشهای دامنهدار است و نه متکی بر
مطالعات ادامه دار. این همه فقط بیان آرمانهای ذهنی یک جوان خام خیال بوده
و هست!
غفرالله لنا و لکم
آبان ۹۷