اما هر چه تلاش میکنم نمیتوانم آنطور که دوست دارم از سوغاتیهای این سفر چیزی برایتان روایت کنم. فقط جهتِ ثبت در تاریخ برخی موارد مثبت و منفی این اردو را تیتروار زیر هم ردیف میکنم که اگر شد بعدها بسطش دهم:
* هر روز جوانتر از دیروز
کادر اجرایی دومین جهادی رضوان نسبت به همتایانِ خود در اولین جهادی رضوان از یک تا سه سال جوانتر شده بودند.
این خوب است یا بد؟ با وجود این که پیر بودن را دوست ندارم اما این وضع را میپسندم و خوشحالم.
* همنوایی طلاب و دانشجویان
جمع داخلی اردوی دوم به شدت تحت تأثیر حضور تعدادی طلبه و روحانیِ باصفا بود. آنقدر در این ده ساله وقتم را در اردوهای جهادی تلف کردهام که بفهمم کاری که این بزرگواران متواضعانه در حوزهی فرهنگی داخلی انجام دادند (بدون در نظر گرفتن برخی انتقادات سطحی که طبیعی است) بینظیر و قابل تقدیر بود.
* قرآن خواندن
بعد از نماز مغرب و عشا توی مسجد روستا دور هم مینشستند و قرآن میخواندند. هر کس یکی دو آیه. غلط تجویدی اگر داشتند رفع میشد و اگر نکات تفسیری به ذهن علما میرسید دریغ نمیکردند.
این برنامه، که تا به حال نظیرش را در هیچ اردوی جهادیِ دیگری ندیده بودم، آن چنان ساده و بیحاشیه برگزار شد که دوستانی که تازه به جمع ما پیوسته بودند حتماً خیال میکنند که این سنتی باستانی است! اشتباه نفرمایید! تجربهی اول بود و باید دست بانیان این برنامه را بوسید.
* فرهنگیِ سنجیده
هر کس سلیقهای دارد. اما به نظرم اندازه و حجم برنامههای فرهنگی داخلی این اردو خوب بود. کیفیت برگزاری و اجرای آن هم ایدهآل. اهل غر زدن نیستم. خطا و اشتباهِ کسی را هم لاپوشانی نمیکنم. در مجموع دادن نمرهی 17 یا 18 به این قسمت دور از انصاف نیست.
* مرگ توریسم جهادی
وقتی دو سال پیاپی به یک منطقه میروی، خیلی از جذابیتهای ظاهری اردو از بین میرود. خیلی از کنجکاویهای بچهها در مورد اهالی منطقه و ... کم میشود و فضای جالبی در ذهن و جان آدم شکل میگیرد. فضایی بریده از بیرون و یکسره معطوف درون. برای من که این چنین بود.
* قناعت در آب و نان
سیر نخوردن خاطرهی خوبی از این اردو است. نمیدانم با آگاهی قبلی بود یا از سر اجبار که بچه های شهرداری دعوت به قناعت میکردند. مسألهی کمبود آب هم که واضح بود.
* مسألهی بانوان
خیلی چیزها در این مورد هست که باید در موردش صحبت کنم. از یک طرف به خاطر مسئولیت نصفه و نیمهی رابط بودن و از طرف دیگر به خاطر دغدغههای شخصی معلمی به نظرم میرسد که نتایج به دست آمده از حضور خواهران در کنار برادران در جهادیِ رضوان را تا چند سال نباید وارد معادلات و برنامهریزیها کرد. واحد خواهران درگیر سعی و خطاست و یافتن مدلِ مناسب و قابل پیادهسازی در فضای فرهنگی رضوان چندسال دیگر زمان می خواهد.
اجالتاً به نظرم همین که متأهل شدن رفقای ما، دیگر تهدیدی برای حضورشان در جهادی تلقی نمیشود باید ممنونِ بخشِ بانوان باشیم و دردسرهای آن را به جان بخریم.
* ورودیهای جدید از یک مدرسهی خاص
روی کاغذ و در فضای تئوری هر چه محاسبه میکنم، ضرورتی برای حضور فارغالتحصیلانِ جدید یک مدرسهی خاص در اردوی رضوان نمییابم. سالها قبل، آدم عاقلی به من گفته بود که «حضور هیچ کس در جهادی، باعث افتخارِ جهادی نیست» و من امروز میپندارم که اگر ما به حضور در جمع یا گروهی افتخار نمیکنیم چه ضرورتی دارد که خودمان را با تعارفات بیهوده ملزم به حضور بدانیم. باید رو در بایستی را نخست با خودمان و سپس با دیگران کنار بگذاریم.
مطمئن باشیم که آن که برای چیزی زحمت نکشیده باشد به سختی ممکن است قدر آن را بداند. بگذاریم دوستانِ ما بگردند و بچرخند و هرگاه که فکر کردند میتوانند به حضورِ خود در رضوان افتخار کنند تشریف بیاورند.
تفاوتهای رضوان و گروههای مشابه در سطح کلیات سازمانی اصلاً قابل فهم برای جوانها نیست و تفاوتهای در سطح اجرا و فضای داخلی آنچنان ظریف و دقیق و ناپیداست که بسان فوت کوزهگری سهل ممتنع مینماید.
البته سر از روی کاغذ که بر میدارم و نگاهی به اطراف میاندازم، دلم میخواهد که تاریخ سیرِ محتومِ خود را طی کند و آنچه میشود بشود و کسی هم از ما نظر نخواهد!
* فصل دیگر
بعد از یکسال بالاخره درگیریِ من و فصل دیگر به پایان رسید و خیالِ خیلیها راحت شد. نمیدانم آیندگان چه قضاوتی دربارهی ما خواهند کرد. اما حالا خیالم راحت است که در فصل دیگر همهی تلاشم را کردم.
{روی تصاویر رفقا تا دفتر وحید – شروع با صدای نی در موسیقی}
جهادی تمام می شود و رفقای خوب برای آدم می ماند. مردانِ اهل سفر و اهل خطر.
رفقای خوب را در سفر می یابند و در خطر می آزمایند.
کاش این فرصتِ با هم بودن بیش تر بود. کاش می شد اردوی جهادی امتداد می یافت و همه ی روزها و ماه های من را پر می کرد. آن وقت شاید دل کندن از همه ی برادرانم این قدر سخت نمی شد.
1-انصافا جهادی ماندن خیلی خیلی سخت تر از جهادی رفتن است جهاد ما اول با خود و بعد با... (حرف زدن چقدر آسان است) با علی در بدر بودن شرط نیست ای برادر نهروان در پیش روست...(پیامی که امیرحسین بعد از بازگشت به ما زد- آجره الله... -)
2-به نظرم دور بودن از مظاهر تکنولوژیک! در این اردوها در نایابیست که نصیب هر کس نشود بعضی اوقات آنتن ندادن موبایل و نداشتن تلویزیون نعمتیست بس ارزشمند... خدایا به ما توفیق دوری "حقیقی" از مظاهر تمدن غیر متمدنانه غرب را عطا بفرما!
3- گروه جهادی رضوان هر چه به قرآن، نزدیک تر شود به ذات خود نیز نزدیک تر میشود. همان طور که در این اردو دیدیم و شما نیز به خوبی بیان کردید
4-.... و رضوان من الله اکبر...
چهارشنبه، ۲۶ فروردین ۱۳۸۸