کارتر، روابط اقتصادی ایران و آمریکا را قطع کرد. چه این که میدانست رژیم منحوس پهلوی تا اعماق جان وابستهی آمریکاست و میپنداشت ایران، تماماً چون پهلوی است. به پندار او، با این کار، هستی اقتصادی ایران ساقط میشد. اما میدانی و میدانیم که چنین نشد.
حملهی نظامی عراق به ایران، قرار بود شوک دوم را بر پیکر اقتصاد نحیف ما وارد کند. هر چند که از این شوک فرسایشی (!) هشت ساله، لطمات و صدمات جبران ناپذیری به سرمایهها و داراییهای مملکت وارد شد، اما این درخت تنومند از پای نیافتاد.
فکر نکن که علت این ناکامیِ آمریکا، قوت ما بود؛ نه، بلکه استراتژی غلط خود آمریکا مسبب اصلی شکستشان بود. کاخ سفید خیال میکرد که هر چه زندگی را بر مردم ایران سختتر کند، مردم با شتاب بیشتری از انقلاب رویگردان خواهند شد. آمریکا نمیدانست که مردم ایران ملت شریفی هستند؛ خیلی شریفتر از مردمان فرنگ: ملتی که ادبشان قناعت را فضیلت میداند. مردم ما از نعمت و مکنتی که خاندان پهلوی و اعوانش به برکت نفت مفت ما در آن غرقه بودند بهرهای نداشتند و همین بیبهرگی، آنان را فقیر و تهیدست و ضعیف، اما قانع، بار آورده بود.
سعدی علیه الرحمه باب سیم گلستانش را در فضیلت قناعت نوشته و پیش از آن نیز باب ششم بوستان را در قناعت نام نهادهاست. او می فرماید: توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت و مردمان ما که پروردهی ادب سعدی بودند این جمله را با عمق جان باور داشتند.
از اواخر سنهی 1356 تا اواخر سال 1366 که گرفتاریها و مشکلات معیشتی و اقتصادی و زندگی مردم این کشور در اوج خود بود، هرگز کسی نشنید که کارتنخوابی تحصن کند و یا زنان و دختران فراری و هرزه به معضل شهر تبدیل شده باشند. نه این بود که معتاد و هرزه و آواره وجود نداشت، که چارهای نبود و شکایتی نداشتند. همه میدانستند که «چیزی» نیست و طَبعِ قانعِ مشرق زمینی ما چه خوب با اسلام درآمیخته بود.
بعد از پایان جنگ، آمریکا استراتژی خود را در قبال ما عوض کرد.
«راسو» موجود باریک و نحیفی است که شبانه به مزارع وارد میشود و مرغ و خروس روستاییان را به یغما میبرد. دهقانان برای راسو تلهی مخصوصی کار میگذارند. سوراخی باریک در دیوارهی مرغدانی که راسو به سختی از آن عبور میکند و وارد میشود. حیوان مهاجم به ذهنش خطور نمیکند که این سوراخ باریک را دهقان به عمد باز گذاشته باشد. بلکه تصورش این است که با فرصتطلبی از غفلت دهقان در استتار مرغدانی استفاده میکند. از آنجا که امکان بیرون بردن مرغ از آن شکاف باریک برای راسو وجود ندارد، در همان محل مرغ را نفله کرده و میخورد. خوردن همان و چاق شدن همان. حالا راسو گیر افتاده است. نه راه پیش دارد و نه راه پس.
حتماً میدانی که پوست راسو، وقتی که سالم کنده شود، خیلی میارزد. خیلی بیشتر از قیمت یک مرغ.
بعد از پایان جنگ، آمریکا استراتژی خود را در قبال ما عوض کرد. هر چند که مدام ما را فریفت که تحریم اقتصادی میکنیم و قانون گذراند که شرکتهای طرف قرارداد را ال میکنیم و بل میکنیم، اما آهسته آهسته ما را چاق کرد. قیمت نفت در این ده سال مدام بیشتر و بیشتر شدهاست و فکر نکنید که آمریکا اگر میخواست نمیتوانست با پایین آوردن و پایین نگهداشتن قیمت نفت ما را بیچاره کند. آمریکا نخواست چنین کند. چون دانست که این ملت شریف را هر چه در تنگنا قرار دهد، کمتر شکوه میکنند. ایرانی همچون میخی است که هر چه بر سرش بکوبی، پای در زمین سفتتر میکند. آمریکا ما را چاق کرد و امروز در کمال تأسف به اطلاع میرسانم که: «ما چاق شدهایم.»
*
رفاه، آرامش، تجمل، مصرف، آسودگی، آگهی، تبلیغات بازرگانی، پیشرفت، اطمینان از زندگی، خاطر آسوده، بیمه، امکانات، گسترش، توسعه، نوسازی، لذت را تجربه کنید...
کلماتی که در این شانزدهسال بسیار شنیدهایم. ما ندانسته در تلهی راسو افتادهایم. هیچ گسترش و توسعه و پیشرفتی تا آن زمان که محوریت الهی نداشته باشد مفید نخواهد بود و اثبات این مدعا را با نگاهی به اطراف به خوبی در مییابی.
امروز کار به جایی میرسد که شهر رفاهزدهی ما، در پسِ همهی سیاهنماییهایی که مردم فقیرند و ندارند و ...، آن چنان چاق شده است که قطع 5 روزهی خطوط تلفن همراه همهمان را فلج میکند. قطع تلفن ثابت، که منجر به قطع اینترنت میشود، را نگفتم. فقط تلفن همراه. شهر و کشور در وضعیت جنگی آب و برق منظمی ندارد. چه برسد به... . میبینی؟ عقلای قوم خیال کردهاند هنری دارد ریختن پول بیصاحب نفت در بازار شهر. شاید ملوک ما فرق کشورداری و پرواربندی گاو را به درستی نمیدانند. خیال کردهاند مردم هر چه بیشتر بخورند و تنوع و تکثر و تهاجم خوردنی و پوشیدنی و خریدنی بیشتر بشود، نظام را بیمه کردهاند. نمیدانند که انقلاب اسلامی قرار بود نظام عالم را به هم بریزد. نه این که خودش با زور و منت بشود یکی از دهها کشور در حال توسعهی غربزدهی بیهویت. خیال کردهاند همین که سازمان تبلیغات اسلامی داشته باشیم حراست از مذهب و اعتقادات مردم را کفایت میکند. این عین سکولاریسم است. توسعهی اقتصادی جای خود محترم و تبلیغات مذهبی جای خود. هر کسی کار خودش!!! پس این چه فرقی کرد با بقیهی دنیا؟
*
ما چاق شدهایم و در رخوت و سستیِ این چاقی بعید است اگر –خدای ناکرده- بمبی بترکد یا موشکی فرو افتد، کسی به فکر نظام باشد. هر کس به فکر سفرهی خویش خواهد بود. چون ما چاق شدهایم. هنر تحریمهای ظاهری آمریکا این بود که ما را به مالاندوزی و خوردن بیشتر از خوان این دنیا حریص کرد. حتی یک لحظه هم فکر نکردیم آیا این چیزی که ما را از آن منع میکند به نفع ماست یا به ضررمان؟
در سیطرهی رسانههای رنگ و وارنگ کسی وقت اندیشیدن به این مسائل را ندارد.
آنقدر سرمان به بازیهای کوچکی از همین قبیل گرم است که وقت نمیکنیم بپرسیم فرق شاهی که میخورد و به فکر رعیت نبود با مَلِکی که به جای عدالت به فکر پروار کردن جماعت است چیست؟
*
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یک دیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی، و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی. اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گِل بر آوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بیگناهند. در را گشادند. قوی را دیدند مرده، و ضعیف جان به سلامت برده. مردم در این عجب ماندند. حکیمی گفت: خلاف این عجب بودی. آن یکی بسیارخوار بودهاست و طاقت بینوایی نیاورد، به سختی هلاک شد؛ وین دگر خویشتندار بودهاست. لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
و گر تن پرورست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد