از سر نوشت :: حسین غفاری

روایت‌های بی‌گاهِ یک پیام‌برِ پاره‌وقتِ دوره‌گرد

فهرست
x
x
خرده ادراکات
  • ۱۳ مهر ۰۱

    ▪️سالروز شهادت حضرت ابی‌محمد، حسن بن علی بن محمد، ابن‌الرضا (علیه و علی آبائه السلام) بر شما تسلیت باد.

    ♨️در سال‌های اخیر تلاش‌های پراکنده‌ای برای بصری کردن وقایع تاریخی مقدس، با هدف ملموس ساختن موضوعات کهن برای نسل جوان و نوجوان رخ داده است. این تلاش‌ها که در شکل سنتی به ترسیم شمایل معصومان یا پرده‌نگاری‌های عاشورایی محدود می‌شد، با خلاقیت هنرمندان معاصر برای عبور از احتیاطات شرعی، به قله‌هایی همچون آثار حسن روح‌الامین ختم شده که کیفیت آثار، حس و حال اجرا و زاویه دید و روایت خاص او از وقایع، در این سال‌ها بسیار بازتاب یافته است.

    ⚠️مثل هر کار تازه‌ای، در کنار فرصت‌های این تصویرسازی‌ها، باید مراقب آسیب‌های احتمالی آن هم باشیم. مثلاً جانشین‌سازی یک تصور واحد از صحنه‌ای تاریخی به‌جای توسعه درک‌های متعدد از آن واقعه نزد مخاطبان با سطوح معرفتی مختلف؛ یا بسنده کردن به زاویه و عمق دید هنرمند در شناخت آن صحنه یا واقعه تاریخی. همچنین اگر در این میان خطایی هم در تصور یا تصویر هنرمند رخ بدهد، بعداً به سختی می‌توان آن را از ذهن مخاطب پاک کرد.

    🎨برای نمونه نگاهی به آخرین نقاشی دیجیتال 🖌️هنرمند وارسته و نازک‌خیال حسن روح‌الامین بیندازیم که به مناسبت هشتم ربیع‌الاول، صحنه‌ی نماز حضرت حجت ابن الحسن (عج) بر پیکر پدرشان امام حسن عسکری (ع) را در این روز ترسیم کرده است. طبق نقل تاریخی امام مهدی (عج) که در این هنگام کودکی پنج ساله بودند، عموی خود، جعفر بن علی (که بعدها به جعفر کذاب معروف شد) از اقامه نماز بر پیکر پدر کنار زدند و خود برای ایشان نماز اقامه کردند.

    🔍با دقت به این نقاشی نگاه کنید. جعفر بن علی در این نقاشی چند ساله به تصویر کشیده شده است؟
    ❓۵۰؟ ۶۰؟ ۷۰؟!
    💡این در حالی است که می‌دانیم امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۶۰ ق. در ۲۸ سالگی به شهادت رسیده‌اند و جعفر اختلاف سنی جدی با ایشان نداشته و به احتمال قریب به یقین کوچکتر از امام بوده است.

    🤔در اینجا یک بی‌دقتی کوچک هنرمند نقاش، تصور مخاطب را از واقعیت تاریخی دگرگون می‌کند و فهم او را در این نقطه متوقف نگه می‌دارد. اینکه جعفر کذاب یک جوان بیست و چند ساله‌ی خام خیال و در سودای غصب زعامت شیعیان باشد فرق دارد با آن‌که او را پیرمردی مسن بدانیم که بر سنت عربی به عزای برادر ایستاده و در ظاهر میراث‌دار او بوده است.

    🚦فرایند «تصویری شدن» تاریخ مقدس، اگر از اساس قابل تردید نباشد، این قدر هست که باید با الزامات معرفتی فراوانی همراه شود تا رهزن نباشد.

    وَ لِلّٰهِ الْحَمْد

  • ۷ مرداد ۰۰

    نامه اعتراضی جمعی از شترداران و بازرگانان بغداد به جناب موسی بن جعفر، بزرگ طایفه علویان

    ای پسر پیغمبر خدا؛
    در میان بزرگان شهر بعد از انتشار شایعاتی درباره فرموده‌ی شما به جناب «صفوان بن مهران» آشوب و تشویشی در گرفته است.
    چنین روایت کرده‌اند که حضرتتان از مراوده اقتصادی جناب صفوان با خلیفه بزرگ و کدخدای مشرق زمین، جناب هارون الرشید ناخرسندید.
    آیا بغیر این است که زنده نگه داشتن دین جد شما به آباد بودن مملکت اسلامی و پایداری مناسک و شعائر الهی میسر است؟
    آیا در این دوران طلایی حکومت بنی‌عباس که از چین و هند تا دروازه‌های بیزانس تحت سلطه‌ی خلافت اسلامی قرار دارد، حرکت یکتا امپراطور مقتدر مسلمانان به قصد انجام اعمال حج، چیزی بجز مجد و عظمت اسلام را نوید می‌دهد؟
    آیا به این فکر کرده‌اید که اگر عملی خداپسندانه مثل «کمک به یک مسلمان برای انجام حج» را تعبیر به «مشارکت در بقای ظالم» بفرمایید، آن وقت تکلیف این همه تاجر و بازرگان و کاسب خرده‌پا که هر روز امیدوار به مراوده تجاری با دستگاه ثروتمند و باشکوه خلافت هستند چه می‌شود؟ آیا شما جواب زن و بچه‌های مظلوم آن‌ها را می‌دهید اگر با امتناع از داد و ستد با دربار شب‌ها سر گرسنه بر بالین بگذارند؟
    شما که پسر پیغمبر و محترم در میان مردمان هستید آیا نترسیدید که اگر جناب صفوان، که از شترداران خوش‌نام و مشهور هستند، از همکاری با خلیفه امتناع کنند چه بر سرشان می‌آید؟
    از حضرتتان انتظار زمان‌شناسی بیشتری داشتیم تا در این ایام که سپاهیان اسلام در مرزهای روم با کفار در حال مبارزه هستند، چنین تزلزلی در پشت جبهه‌ها ایجاد نفرمایید.
    در هر صورت صنف شترداران و بازرگانان بغداد که جمع کثیری از مردم و کسبه محترم را نمایندگی می‌کند از عمل به این توصیه جنابعالی معذور است و امیدواریم که بدبینی به خلیفه بزرگ را کنار بگذارید و اتحاد مسلمانان را خدشه دار نفرمایید.

    والسلام
    مردادماه۱۴۰۰

    پ.ن:
    داستان مشهور «صفوان جمال»

  • ۱۱ فروردين ۰۰

    متأسفانه در جدل غیرخردمندانه و کاملاً سیاسی این روزها، وظیفه مستقیم دولت در آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای نادیده انگاشته می‌شود.
    هر چند که این نکته قابل تأیید است که آموزش رسانه‌ای و تربیت رسانه‌ای حتما باید هسته خانواده را هدف قرار بدهد؛ اما برای اعمال صحیح تربیت رسانه‌ای، خانواده به سه چیز نیاز دارد: آموزش، ابزار و پشتیبانی؛ که هر سه هم موکول به اراده‌ی جدی دولت است.

    دولت جمهوری اسلامی چه وظایفی در تربیت رسانه‌ای دارد؟

    الف) آموزش: شامل طیف گسترده‌ای از آموزش‌ها از سطح دانش تا بینش و گرایش و کنش
    ب) ابزار: مثل اینترنت سما، درگاه‌های ویژه کودک و نوجوان، سامانه‌های هدایت مصرف رسانه و ...
    ج) پشتیبانی: مقررات‌گذاری به نفع تربیت (مثل همان ماجرای اینترنت شبانه و ...)

    البته با فرض زندگی در دوران طاغوت،‌ و بدون محقق شدن هیچ یک از موارد سه گانه بالا، هرگز مسئولیت تربیت از گرده خانواده رفع نمی‌شود. فقط ما به ازای ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندان، بر شدت درجه آتش جهنم بر طاغوت و طاغوتیان افزوده خواهد شد!

  • ۲۸ مهر ۹۹

    از «مومو» خوشم آمد.
    حربه‌ی مفید و مؤثری برای ترساندن بچه‌ها و خانواده‌ها از واتساپ! مثل همان «لولو» که مادربزرگ‌ها ما را از آن می‌ترساندند که سراغ خوراکی‌های ته انباری نرویم!

    مقابله با آن هم ساده است. اگر خانواده‌ها آموزه‌های تربیتی را در سطح قصه شنگول و منگول در خانه پیاده کنند، «مومو» راه به جایی نمی‌برد:
    در را به روی غریبه باز نکنید؛
    شماره غریبه را مسدود کنید؛
    پیام غریبه را جواب ندهید.

    سخت است؟

x
x
دسته‌بندی نوشته‌ها

جدی‌ترین فعالیت من در تابستانی که حالا کم‌کم لایق به کار بردن افعال ماضی می‌شود، حتی جدی‌تر از دوره‌ی کارآموزی، هفتمین حضورم در اردویی بود از جنس اردوهای جهادی:
اولین اردوی جهادی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران، پاوه، شهریور ۱۳۸۳
از بسیاری از جهات آن‌چه در جهادی هفتم آموختم با همه‌ی آن‌چه در جهادی‌های گذشته یاد گرفته بودم برابری می‌کند. این‌ها که می‌نویسم قسمتی از آموخته‌هایم در پاوه است که به گمانم به کار شما هم می‌آید. این همه شامل نکات برجسته و ویژگی‌های این مسافرت، تجربه‌های مدیریتی و جمعی، دستاوردهای شخصی و بعضاً ایرادات و نقایصی است که در مدت دو هفته‌ای این اردو به بیان آن‌ها رسیدم. (شاید هیچ نظم ظاهری خاصی نداشته باشد. پس لطفاً به گیرنده‌های خود دست نزنید. ایراد از خاطر مشوش و ذهن در حال اثاث‌کشی و مرخص بنده است!)
۱.
اولین اردویی بود که اساساً توجیه بیرونی مشخصی برای حضور من در آن (حداقل به لفظ) وجود نداشت. اردوی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت! طبیعی است که من نه دانشجوی دانشگاه علم و صنعتم و نه حالا دیگر تقریباً اصلاً دانشجویم! صرفاً یک رابطه از جنس همان مافیای بزرگ مفید بود که ما را مبتلای پاوه کرد.
۲.
اولین اردویی بود که هم‌سالان و یا بزرگ‌ترهای من در مسافرت به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسیدند. تلویحاً به این نتیجه رسیدم که دیگر پیر شده‌ایم. (یا به تعبیر آن رفیق شفیقمان: تازه سوار خر شده‌ایم!)
۳.
اولین اردویی بود که با مسئول آن رفاقتی یازده ساله داشتم. تجربه کار کردن زیر دست یک برادر هم‌دوره‌ای فی نفسه لذت‌بخش و آموزنده بود. رفیقی که امروز حرف زیادی برای گفتن در میان هم‌ترازان خود دارد. نعمتی متشکریم!
۴.
اولین دفعه‌ای بود که با این همه مفیدی در جمعی زندگی می‌کردیم که اسمی از مفید در آن نبود. خود این مسئله فرصت‌ها و تهدیدهای جدیدی را ایجاد کرد که به آن‌ها اشاره‌ای خواهم کرد:
*
محور جمع شدن آدم‌ها خاطرات شیرین دوران کودکی نبود و اصلاً بیشتر از پنجاه درصد جمع بدون هیچ آشنایی یا پیشینه قبلی وارد اردو شده‌ بودند. باقی حاضرین هم مدرسه‌ای هم عمدتاً به دلیل وقوف بر این امر (که سیستم مفیدی نیست) حضور بهم رسانیده بودند که همین، امکان و قدرت تعریف خطوط سبز و قرمز جدیدی را می‌داد. خطوطی که اردو را بیشتر به جنبه‌ی جهادی بودن نزدیک می‌ساخت تا اردو بودن. البته منظورم یک احساس و روحیه‌ی درونی و خصوصی است. چرا که اردو در ظاهر از عوامل مادی کم و کسری خاصی نداشت.
**
در چنین جمعی می‌توان بدون دغدغه و نگرانی‌های مرسوم و متداول، به باز تعریف روابط آدم‌ها خارج از حد و مرز دوره اندیشید. چیزی که در اردوهای جهادی فارغ‌التحصیلی عملاً میسر نیست. رابطه شما با یک هم‌دانشگاهی طبیعتاً راحت‌تر و بی استرس تر است. آدمی که از قبل او را نمی‌شناخته‌ای و بعداً هم الزامی برای همراهی‌اش نداری. اما یک فارغ‌التحصیل مفید فرق می‌کند. شما هر لحظه و هر کجا نا غافل ممکن است با یکی از این طایفه برخورد کنی و ذهنیتی که از خود و دوره‌ات در خاطر او به ‌جای گذاشته‌ای بر تمام مناسباتتان سایه بیفکند. در این صورت ناچاری در بسیاری از موارد آن گونه که باید و می‌پسندی خود را بروز ندهی. نگاه کردن به مفیدی‌ها به عنوان هم‌دانشگاهی و نه فارغ‌التحصیل لااقل برای من تجربه‌ی جدیدی بود.
***
در چنین فضایی به راحتی ایرادات مجموعه‌ی داخلی فارغ‌التحصیلان قابل تشخیص و بیان می‌شود. مسائلی که در مسافرت‌های خودمان شاید موضوعیتی برای مطرح شدن نیابد این‌جا بدون هیچ هزینه‌ای از زبان هم‌سفران غیر مفیدی جاری می‌شود. شاید اگر خودمان قرار بود مثلاً در مجمع به این ایرادات برسیم یا اصلاً نمی‌رسیدیم یا نهایتاً مجموعه‌ی کاملی حاصل نمی‌شد. ناظر خارجی به راحتی نکاتی را تذکر می‌دهد که ما که به سیستمی خو گرفته‌ایم هرگز متوجه آن نمی‌شویم.
****
آدم‌های ما محکی جدی خوردند که چند مرده حلاجند. (مَردَه!؟) ما چقدر می‌توانیم در یک کار جدی، خودمان و همه‌ی روابطمان را نادیده بگیریم و کار را پیش ببریم؛ و از این بهتر ما چقدر می‌توانیم بدون بیان و ابراز صریح این روابط از آن‌ها در جهت پیش‌برد اهدافمان کمک بگیریم؟
*****
و مشخص شد که ما در چه زمینه‌هایی اصلاً نیرو نداریم. بعضی کارها که در پاوه به راحتی آب خوردن انجام می‌شد در اردوهای خودمان پیر مسئول را در می‌آورد تا اجرا شود. ما در بعضی زمینه‌های خاص، از جمله فرهنگی، به شدت ضعف نیرو و نیروسازی داریم. ذهنیت‌های فنی و مهندسی ما اغلب جای خلاقیت را پر کرده است. ما معمولاً به جای ابتکار زدن به سراغ راه‌حل‌های منطقی و از پیش امتحان شده می‌رویم و یا در نهایت با تعیین ضریب ریسک به کار جدیدی می‌پردازیم. در پاوه من آدم‌هایی را دیدم که اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کنند و کارشان بسیار راحت‌تر جلو می‌رود. شاید زمان آن است که طرحی نو دراندازیم.
******
جهادی در حال جهانی شدن است. سیستم کادر اجرایی مسافرت یعنی مسئول و معاونت‌ها به خوبی از اردوهای فارغ‌التحصیلی گرته‌برداری شده بود (نه کپی کاری) هر چند انتخاب‌ها عملاً انتصاب بود لیکن دانشجویان علم و صنعت از قالب کار مفید برای سامان دادن به اردوی خود استفاده کردند اما خود را ملزم و مقید به تبعیت مو به مو از آن ندانسته و در مواقع لازم ساختار را در جهت اهداف خود ترمیم نمودند. برای مثال عنوان گروه اجرایی به گروه سازندگی ارتقاء درجه یافته و یا گروه علمی در حد یک معاونت مطرح شده بود.
هر چند که شاید این تغییرات ناخود‌آگاه و بدون توجه به اصل قضیه صورت گرفته باشد، اما نتیجه ای که برای ما می‌ماند تست کردن سیستم مسافرت خودمان در یک جمع متفاوت است.
۵.
یکی از چیزهایی که ثابت شد نظر مسئولین سال‌های اخیر جهادی فارغ‌التحصیلان در زمینه‌ی آن کاملاً درست بوده است بستن نفرات حاضر در سفر در زمان مقرر پیش از سفر است. بزرگ‌ترین معضلی که فکر می‌کنم هنوز هم مسئولین جهادی پاوه با آن درگیر هستند نفرات حاضر در اردو و کلاً تعداد آن‌هاست.
این مشکل از لحظه شروع اردو مشهود بود. زمان حرکت بیش از دوازده ساعت زودتر از زمان واقعی به مسافران اعلام شده بود تا مسئولین مطمئن شوند که همه خواهند آمد. علی رغم این تمهید عجیب باز هم برای عزیمت برادران دو اتوبوس در نظر گرفته شده بود و با چه مشقتی بچه‌ها را به دو دسته تقسیم کردند تا در اتوبوس‌ها قرار بگیرند. حال آن که وقتی هوا روشن شد همه فهمیدند که کلاً مجموع برادران به سی نفر نمی‌رسد و همان یک اتوبوس هم زیاد بوده است!
شاید این مشکل با صرف کمی وقت و دقتی بیشتر (چیزی که اصلاً مسئولین در آن لحظات نداشتند) حل می‌شد. اما آیا مگر فقط همین بود؟
بحث‌های حاشیه‌ای مسافرت –که ظاهراً هیچ‌گاه از آن‌ها گریزی نیست- درست از همین موضوع نشئت می‌گرفت. در صورت قاطعانه رفتار کردن مسئولین شاید این بحث‌ها اصلاً پیش نمی‌آمد. اما آن‌ها نیز توجیهات خودشان را داشتند. تعداد زیادی از کسانی که ثبت‌نام کرده بودند با عذر موجه عمره دانشجویی و امثالهم از دور مسافرت کنار رفتند که حتی یکی دو نفر از معاونین مسافرت هم در میانشان دیده می‌شد. در این حال چاره‌ای باقی نمی‌ماند تا از حضور هر کسی به هر میزان استقبال شود. شخصاً شاهد چند مورد چانه‌زنی اساسی برای ادامه حضور یک فرد در اردو به مدت یکی دو روز بودم.
این دردسری است که الحمدالله ما از آن خلاصی یافته‌ایم.
۶.
مهم‌ترین نقطه ضعف و قوت مسافرت یک چیز بود: تعداد حاضرین.
نقطه ضعف بود از این رو که عملاً تعداد اعضای گروه سازندگی بین شش تا دوازده نفر در تغیر بود و خب با این تعداد چه کار برجسته و مهمی را می‌شد شروع کرد و به پایان رساند؟ علاوه بر این؛ قلت نفرات، خستگی مضاعفی را در پایان مسافرت به همه تحمیل می‌کرد که نیازی به اثبات آن نمی‌بینم.
نقطه قوت بود از آن رو که جمع کوچک و یک‌دستی داشتیم که به راحتی اطلاع رسانی، کنترل و جابجا می‌شد. چنین فضایی را من هرگز پیش از این تجربه نکرده بودم. در نیمه دوم مسافرت، ‌اردوی جهادی تقریباً شبیه به یک مسافرت خانوادگی شده بود. همه همدیگر را می‌دیدند و از حال هم خبر داشتند. یک خبر کوچک همه جا پخش می‌شد و کوچک‌ترین تغییر در یکی از جزئیات همه را متوجه خود می‌کرد. فکر کنم حالا این سؤال پیش بیاید که نقش فرهنگی داخلی در این میان چه بود؟ به زودی عرض خواهم کرد.
این کمی تعداد عملاً باعث می‌شد که معاونین مسافرت به طور جدی درگیر کار اجرایی شوند و بعضاً از مدیریت کردن غافل شوند. در همان ساعات اولیه و هنگام حرکت (که یکی از سه نقطه مطلقاً انرژی‌بر مسافرت است) درگیری نیروهای اصلی و کادر اجرایی با مسائل تدارکاتی و کمبود آدم‌های آشنا با سیستم کاری دانشگاه و ساختار اجرایی و نامه‌نگاری‌هایی که یقیناً در روزهای آخر جواب نمی‌دهد باعث شد تا -همان‌طور که قبلاً هم گفتم- مسئله مهمی مثل تعداد برادران حاضر مورد غفلت واقع شود.
این مشکل هم گمان نمی‌کنم مبتلابه ما باشد. امکان تعیین و انتخاب مشاورین و دست‌یاران کاردان برای هر معاونت در مسافرت‌های ما قابلیت بالایی است که کارها را خودبه‌خود پیش می‌برد.
۷.
حالا به گمانم حتماً باید شخص یا اشخاصی از دست‌یاران مسافرت باشند که دو سه روز دیرتر به اردو ملحق شوند. قبلاً فکر می‌کردم که این مسئله از سر ناچاری پیش می‌آید. اما حالا اگر روزی ممکن می‌شد که همه با هم به مسافرت برویم حتماً به زور یکی دو نفر را مجبور می‌کردم که دیرتر بیایند! علی رغم مسافرت‌های پیش‌قراولی با این حال واقعاً همه چیز قابل پیش‌بینی نیست. امید این که کسی خواهد آمد دغدغه‌های مسئولین را فوق‌العاده کاهش می‌دهد!
۸.
نمی‌دانم پیش از ‌آن که موبایل اختراع شود اردوهای جهادی چگونه اداره می‌شد. اما یقین بدانید که در آن صورت ما هرگز به پاوه نمی‌رفتیم.
وقتی آدم‌ها وقت کافی برای شناخت هم ندارند و نمی‌توانند از قبل سنگ‌هایشان را وابکنند، و زمانی که تفویض اختیارها آگاهانه، هوشمندانه و با برنامه‌ریزی قبلی نباشد، ‌حتماً باید در هر لحظه با یکدیگر در ارتباط باشند. این نقطه ضعف بزرگی است که به مدد حضور تلفن همراه اصلاً به چشم نمی‌آمد. اما واقعاً باید خطر را جدی گرفت. هر چند که در هر صورت موبایل امتیازی است که از آن استفاده می‌کنیم اما این یقیناً ما را بسیار تنبل خواهد کرد.
۹.
مدت زمان دو هفته‌ای به نظر من ایده‌آل‌ترین بازه ممکن برای سفر جهادی است. از یک سو می‌توان این زمان را به دو هفته (دو تا هفت روز) تقسیم کرد:
هفته‌ی اول
هفته‌ی دوم
و از سوی دیگر می‌توان آن را به سه پنجه (سه تا پنج روز) تقسیم کرد:
- پنجه‌ی آغازین
- پنجه‌ی میانی
- پنجه‌ی پایانی
آن‌هایی که به سیستم هفته‌ای علاقه دارند نگاهشان نگاه کاری و اجرایی است. در هفته اول با هم‌سفران، منطقه و کار رابطه و آشنایی ایجاد می‌کنیم و تا حدودی درگیر مسائل می‌شویم. در میان این دو هفته احتمالاً یک روز تعطیل و تفریحی داریم و ادامه زمان مسافرت (شاید با تعویض سی درصد از شرکت کنندگان) به ادامه جدی‌تر فعالیت‌ها می‌پردازیم.

نمودار

اما با نگاهی درونی به سیستم اجرایی مسافرت متوجه سیستم پنجه‌ای (!) می‌شویم. در هر پنجه یک فعالیت مطلقاً انرژی بر داریم. در یک سوم ابتدایی پنجه‌ی آغازین؛ در یک سوم میانی پنجه‌ی میانی و در یک سوم آخر پنجه‌ی پایانی:
به راه انداختن مسافرت، طی کردن مسیر، حل کردن مسائل رفاهی و اسکان و آغاز کار اجرایی، اولین منطقه قرمز را تشکیل می‌دهد و جمع کردن مسافرت به تمام معنا منطقه قرمز سوم است که هر دوی این‌ها فشار زیادی به مسئولین وارد می‌کند و اصطلاحاً مطلقاً انرژی بر است. لازم است تا مسئولین پیش از هر کدام از این زمان‌ها ذهن خود را برای یک درگیری شدید کاری آماده کنند و کارهای خود را در هر لحظه پیش‌بینی کرده باشند. دست‌یاران باید کاملاً توجیه باشند و از همه حاضرین در مسافرت طلب همکاری و همیاری کنند.
اما منطقه قرمز دوم چیست؟
منطقه دوم زمان بازنگری و اعمال رسمی بهبود در سیستم مسافرت است. هر چند که بهبود فرایندها باید تدریجی و فراگیر باشد اما در اواسط پنجه‌ی میانی، مسافرت می‌طلبد که جانی تازه بگیرد و تنفس کند. ترجیحاً توصیه‌ام این است که برنامه تعطیلی در این زمان لحاظ نگردد. زمان مناسب برای استراحت در حد فاصل هر یک از پنجه‌هاست (روز پنجم و دهم) و در روزهای میانی به هیچ‌وجه نباید با ایجاد وقفه جلوی اعمال تغییرات بهبودی را گرفت. مسئولین در این زمان باید همانند مناطق قرمز دیگر انرژی فراوانی صرف کنند و برنامه‌های خود را از پیش تعیین کرده باشند. متأسفانه ضعف یا قوت ظاهری مسافرت‌ها بیش از ناحیه اول و سوم به ناحیه دوم وابسته است ولی معاونت‌ها و مسئولین کمتر به آن توجه می‌کنند. انرژی زیادی که باید در اینجا گذاشت از آن روست که افراد در کنار مشاغل و فعالیت‌های تعریف شده و مورد انتظار از آن‌ها می‌بایست فعالیت فکری جدی و عمیقی در مورد مسافرت داشته باشند و شاید برگزاری چند جلسه داخلی و خصوصی به شکل گیری این افکار کمک کند. اگر افراد داخل یک مسافرت در این زمان نتوانند ایرادات سفر خود را ببینند و آن را برطرف کنند دیگر زمانی برای انجام این کار بدست نخواهند آورد.
جلسات میان مسافرت که تلویحاً به همین منظور برگزار می‌شود اغلب کارکرد خود را از یک جلسه پیشنهادی و اصلاحی به محلی برای کم کردن فشارهای روانی معاونین و شرکت کنندگان از دست داده است و حالا لازم است تا نگاهی جدی‌تر و کاربردی‌تر به این جلسات بیاندازیم.
۱۰.
همان طور که پیش‌تر هم گفتم وضعیت فرهنگی داخلی اردوی پاوه وضعیتی استثنایی بود. جمع محدود و صمیمی شرکت کنندگان عملاً نیاز به برنامه های خاص فرهنگی داخلی را از میان می‌برد و این فعالیت‌ها به بازی‌ها و برنامه های ورزشی و پخش فیلم شبانه (که آن چنان هم جدی نبود) محدود می‌شد. تابلونویسی مسافرت هم که از نیمه دوم آغاز شد با کار قوی و دوست داشتنی یکی دو نفر آدم کار بلد به نقطه قوت این برنامه‌ها تبدیل شد. در این میان نقش بسیار موثر و فعال معاونت فرهنگی به عنوان طراح و برنامه ریز همه این فعالیت‌ها به خوبی به چشم می‌آمد. هر چند دلائل عدیده ای سبب شده بود تا انرژی و توان وی (عبدالهادی ضرابی) عمدتاً در کار دیگری صرف شود اما با این حال روابط عمومی بسیار قوی و توان به کار گرفتن همه‌ی آدم‌های حاضر در اردو (به نظر من) از وی چهره ای توانمند و -به معنای دقیق کلمه- فرهنگی ترسیم کرد.
امثال هادی ضرابی اگر در میان فارغ‌التحصیلان مفید نایاب نباشند، یقیناً کمیابند و ما باید به فکر کشف و پرورش امثال او در میان خودمان باشیم. آدم‌هایی که دغدغه سر و کله زدن با دیگران و ابتکار و نوآوری و جسارت در خونشان باشد و به سرعت خود را با محیط تطبیق دهند. شخصاً از او بسیار آموختم و به او بسیار مدیونم.
۱۱.
گذشته از همه تعاریفی که از فرهنگی پاوه (به عبارت بهتر وزارت فرهنگ، طرب و تفرجات سالمه) کردم، به نظرم می‌رسد که می‌بایست حتماً تجدید نظری در شیوه های فرهنگی خارجی خود بکنیم. هر چند اثبات یا رد این ادعا مستلزم تحقیقی جدی و بحثی مفصل است اما اجالتا به ذکر همین یک نکته اکتفا می‌کنم:
چند روز بعد از پایان مسافرت به طور اتفاقی فیلم مستند سردار خیبر را دیدم. هر چند بار اولی نبود که این فیلم را می‌دیدم اما این نوبت مرا بسیار متأثر و نگران ساخت. در قسمتی از این فیلم خانم بدیهیان (همسر سردار شهید محمد ابراهیم همت) خاطرات خود را از سال‌های ۵۸ و ۵۹ در پاوه تعریف می‌کنند. ایشان به همراه تعدادی از دوستان خود در سال‌های اول انقلاب از طرف جهاد سازندگی و سپاه به منطقه کردستان و کرمانشاه جهت انجام فعالیت‌های فرهنگی اعزام می‌شوند و با توجه به حساسیت منطقه بیش از دو سال در شهر پاوه حضور دارند. در این مدت با برگزاری کلاس‌های آموزشی و درسی، کلاس‌های هنری و آموزش مهارت‌های زندگی و برپایی نمایشگاه در پاوه و روستاهای اطراف، سعی در ایجاد رابطه و کمک به مردم منطقه می‌کنند.
غوطه‌ور شدن در افکارم من را از دیدن ادامه‌ی فیلم بازداشت. چرا که این دقیقاً همان کاری است که ما بیست و چند سال بعد درست در همان منطقه انجام می‌دهیم. شاید انجام فعالیت‌های سازندگی زمان و مکان بر نتابد و همواره شیوه و منطق انجام آن ثابت باشد؛ اما آیا فعالیت‌های فرهنگی نیز این چنین اند؟ یعنی معضلات و مشکلات اجتماعی فرهنگی در طول سال‌ها ثابت مانده است؟ اگر نه، پس چرا شیوه‌ها و راه کارهای ما برای مقابله با آن ثابت است؟
این پرسش بی پاسخی است که باید هر چه زودتر به آن بپردازیم.
۱۲.
تجربه‌ی منحصر به فرد و جالبی که در پاوه از نزدیک شاهد آن بودم برگزاری همزمان دو اردوی کاملاً مجزا از هم در یک زمان بود. خواهران شرکت کننده در این اردو (که نفس حضورشان ربطی به کلمه‌ی جهاد نداشت و اصولاً جهاد از گرده‌ی اناث ساقط است) به بزرگ‌ترین گره اجرایی دست‌اندرکاران تبدیل شده بودند. از سویی پشتیبانی تدارکات مجموعه‌ی خواهران و حمل و نقل و اسکان و تأمین امنیت آن‌ها کاری بود که صرفاً از برادران بر می‌آمد و از سویی دیگر تعریف و توجیه کار، انجام هماهنگی‌های اجرایی و رفع شبهات و ایرادات مطرحه -به طرزی غیرقابل پیش بینی- وقت گیر و خسته کننده بود.
از طرح جزئی مسائل به دلیل عمومی بودن این نوشتار معذورم. لیکن در مجموع دوستان ما نشان دادند که در اداره امور جرئت روبرو شدن با هر مشکلی را دارند. فکر می‌کنم هر کدام از معاونت‌هایی که درگیری مستقیم با مسائل قسمت خواهران در این اردو داشته است، با کوله باری از تجربه اردو را به پایان برده باشد.
هر چند هنوز به درستی نمی‌دانم که این تجربه به چه درد اردوی جهادی خودمان می‌خورد (!) اما لااقل برای مسئولین و دست‌اندرکاران اردوی جهادی پاوه درس عبرتی شد که یا دیگر اردوی مشترک برگزار نکنند یا لااقل در آن مسئولیتی نداشته باشند!
۱۳.
حالا به جرئت ادعا می‌کنم که اردوی جهادی در ذهن و نظر ما به آن چنان بلوغی رسیده است که بتوان تمام ارکان آن را تئوریزه کرده، به دیگران انتقال داد.
تا قبل از بم، امور مربوط به فیلم و عکس و گزارش مسافرت در حیطه وظایف معاونت طرح و برنامه و پیش از آن در اختیار و تحت نظر معاونت فرهنگی بود. اما در بم برای اولین بار در تاریخ این پدیده‌ی ارزشمند، معاونت مستقلی به عنوان مستندسازی تشکیل شد تا همه کارهای جمع آوری و مکتوب و مستند کردن وقایع اردو را به دست بگیرد. با تکرار این واقعه‌ی خجسته در پاوه، برای من مسجل شد که حالا ما آن قدر انسان‌های متمدنی هستیم که یکی دو نفر از جمع شرکت کنندگان اردوی جهادی را به طور خاص در کار مستندسازی بگماریم و بفهمیم که ثبت آن چه انجام می‌دهیم یکی از اجزای مهم برگزاری ادواری مسافرت‌های جهادی است.
این نشانه، که نویدبخش استعداد پیشرفت و بهبود در سیستم کاری مسافرت جهادی فارغ‌التحصیلان است، را به فال نیک می‌گیرم و آرزو می‌کنم که کار گروه مستندسازی اردوی جهادی بم و تدوین گزارش مسافرت بالاخره به پایان برسد!
۱۴.
باید یاد کنم از آدم‌هایی که کاش بیشتر می‌دیدیمشان. فارغ‌التحصیلان خوبی که توانمندی و استعداد خود در اداره و اجرای کارهای جهادی پاوه را، حتی در حد معاونت، به خوبی انجام دادند و ثابت کردند که در صورت اعتماد مجموعه و ایجاد انگیزه مناسب برای کار، گزینه های مناسبی برای سمت‌های مختلف مسافرت‌های خودمان هستند. جوانانی چون …، …، …، …، …، … و … که واقعاً دوست دارم هم در مجمع فارغ‌التحصیلان و هم در اردوی جهادی بتوانیم از حضورشان استفاده کنیم.
۱۵.
پاوه، منطقه ای جدید بود که سابقه ای از حضور در آن نداشتیم. شهری کوهستانی و خوش آب و هوا با استعدادهای کم نظیر طبیعی و مردمی متفاوت و البته محروم. جذابیت‌های حضور در مکانی جدید خود به خود اردوی جهادی را دل پذیر تر می‌کند. شناخت منطقه، آشنایی با آداب و رسوم مردمان و برخورد نزدیک با مشکلات طیفی دیگر از مردم آن قدر جذاب هست تا فضای اردو را با نشاط و زنده نگاه دارد.
البته شاید در فروردین ماه هوای پاوه آن قدر سرد باشد که نتوانیم جهادی خودمان را آنجا برگزار کنیم. ولی مثل پاوه در این کشور پهناور کم نیست. احساس می‌کنم کمی تغییر ذائقه از مناطق کویری و خشک و برهوت برای اردوی جهادی بد نباشد.
۱۶.
همان اول هم گفتم که این مطولِ مشوش دستاوردهای شخصی من از پاوه است. این یک بند پایانی را اما از دلم و برای مخاطب خاص می‌نویسم:
از آن جا که همه‌ی نکات بالا را هم برای خودم و هم برای سایر علاقمندان در زمان‌های دیگر ثبت کردم، بی انصافی می‌دانم که در پایان از اتفاق بی نظیری که در این سفر شاهد آن بودم یادی نکنم و حالا تقدیر و تشکری ویژه دارم از برادران عزیزی که هوشمندانه در این سفر خود را به جمعی که در آن حضور داشتند متعهد دانستند و با رجعت از فرقتی ناخواسته، اوج وفاداری خود به آن عهد ازلی ثابت کردند. بازشناسی رسالت تاریخی خویش مقامی است که شهدا با درک آن به فوز عظیم شهادت نائل می‌آیند و در پاوه دریافتم که این برادران من نیک خود را برای آن معرکه‌ی عظیم آماده کرده‌اند.

داستان در پرده می‌گویم ولی
گفته خواهد شد به دستان نیز هم

به خاطر همه چیز متشکرم.
یا لیتنی کنت معکم فافوز
والسلام

گفتگوها (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی