(مدرسه به مثابه یک راه حل برای رفع فقر فرهنگی)
همه چیز از یک صبح سرد پاییزی شروع شد.
آفتاب نزده، ما به قصد بازدید از یک مجموعهی آموزشی فرهنگی در یکی از شهرستانهای حاشیهی کویر، که سه ساعتی با تهران فاصله دارد، حرکت کردیم. اما در ادامهی روز، چیزهای بیشتری از ظرفیتهای یک نهاد آموزشی در منطقهای روستایی دستگیرمان شد. خیلی بیشتر از آشنا شدن با شیوههای نوین آموزشی و یا مشاهدهی اثربخشی خلاقیت و پشتکار در انجام مأموریت.
*
اصولاً اگر ریشهی فقر فرهنگی را بیاطلاعی و کماطلاعی از دانستنیهای لازم و بایستهی زندگی بدانیم، طبیعتاً آموزش و به تعبیر کلیتر «آگاهی بخشی» تنها راه رفع و جبران این محرومیت است.
اما برای رفع این محرومیت همیشه نباید سراغ راه های غیرمعمول و اورژانسی (مثل اردوهای جهادی و انجمنهای خیریه) رفت. گاهی اوقات کافی است تا نهادهای متولی آگاهی بخشی و آموزش کار خود را درست انجام دهند تا مشکلات ناشی از فقر فرهنگی به خودی خود حل شود؛ و چه نهادی مهمتر از «مدرسه» در یک جامعهی روستایی و محروم، متولی رسمی آموزش و آگاهی بخشی است؟
به همین علت است که بارها دیدهایم یک مدیر مدرسهی خوب و یا یک معلم دلسوز چه تأثیری عمیق و ماندگاری در تغییر سطح فرهنگ منطقهای محروم داشته است؛ چون وظیفهی او همین است؛ کارکرد اصلی او همین است.
و ما در آن صبح سرد پاییزی مدیر و معلمانی را دیدیم که نزدیک یک دهه از عمر خود را در شهر و دیاری که موطنشان نبوده و پیش از آن گذارشان هم به آن نیفتاده بوده، سپری کردهاند و در پس این سالها رضایتمندانه شاهد ارتقای سطح سواد فرهنگی مردم منطقه بودند.
یک مجموعهی کاملاً خصوصی و غیرانتفاعی که با کمکهای سالانهی خیرین، چند دبستان و مدرسه راهنمایی دخترانه و پسرانه در یک شهرستان کوچک و معمولی تأسیس کردهاند و کم کم رشد یافته و سرشناس شدهاند.
کادر و معلمین این مدرسه اکثراً تهرانی هستند و برای تدریس و زندگی یا ساکن شهرستان شدهاند و یا هفتگی میآیند و میروند.
تلاش مدیران مجموعه بر این بوده تا چیزی کم و کسر نباشد. هر چند که خبری از اسراف و تجمل نیست، اما انصافاً امکانات آموزشی و پرورشی خوبی در اختیار دانشآموزان قرار گرفته است که در کمتر مدرسه ای -حتی در پایتخت- پیدا میشود.
این مدرسه برنامهریزی همه جانبه و بلندمدتی برای پرورش بچهها دارد که ابعاد گوناگونی چون ورزش، مهارتهای اجتماعی، دانش و فناوری، کشاورزی و باغداری و صنعتگری و هنر را شامل میشود. این برنامهریزی و بلند نگری نقطهی قوت مجموعه است.
دانشآموزان این مدارس بدون گزینش ثبت نام میشوند و هیچگونه شهریهای از آنان دریافت نمیشود. البته صف طویل مشتاقان ورود به این مدارس در همان شهرستان کوچک، مدیران را ناگزیر از وضع شرایط و قوانینی کرده، که محرومیت اقتصادی از جمله اولویتهای آن است.
از آن جا که اولویتهای آموزشی و پرورشی مدرسه اکثراً در حیطههای مهارتی قرار دارد، دانشآموزان هر چه بزرگتر میشوند قابلیتهای عملی و اجرایی بیشتری مییابند و میتوانند با استفاده از فرصتهای فراوان موجود در خانواده و شهرستان، اقدام به کسب و کار نمایند. همچنین در طول سالهای تحصیل، خانوادههای آنان در ارتباطی که با مدرسه برقرار میکنند، ناخودآگاه از لحاظ درک و شناخت اجتماعی رشد کرده و به سطحی میرسند که کار و کوشش و فعالیت را وظیفهی خود میدانند و با راهنماییهای مدیران مدرسه، رونقی به زندگی و کار و کسب و کشاورزی خود میدهند و به تدریج از فقر اقتصادی نیز نجات مییابند.
در سالهایی نه چندان دور، فارغالتحصیلان این مدارس که در دورهی تحصیل خود، عشق به زادگاه و شهر و روستای خود را آموختهاند و چشمشان خیره به امکانات تمرکز یافته در شهرهای بزرگ خیره نیست و بهترین امکانات را هنگام تحصیل در اختیار داشتهاند، تبدیل به معلمان و مدیران و مسئولان استان و شهر و روستای خود میشوند و میکوشند تا همهی آن چه در کودکی آرزویش را داشتهاند برای همشهریهای خود فراهم نمایند.
در آیندهای نزدیک، فارغالتحصیلان این مدارس پدران و مادرانی هستند که فرزندان خود را بهتر تربیت میکنند و راه و رسم زندگی را حتی بدون وجود چنین مدارسی به آنها میآموزند.
روز به پایان رسیده بود و ما در راه بازگشت به تهران، در حال محاسبهی میزان خیر و ثوابی بودیم که بانیان چنین طرح ساده و پرزحمتی تا ابد به دست خواهند آورد؛ که البته یقیناً قابل احصا نیست.
*
چرا از مدارس غافلیم؟ چرا دایماً دنبال آنیم که چیزهایی را به عنوان مکمل به برنامه های درسی و اوقات بعد از مدرسهی دانشآموزان اضافه کنیم تا بلکه رشدی حاصل شود؟ مگر اوقات پنج سال دبستان کم است؟ سه سال راهنمایی چقدر ظرفیت خالی دارد؟ دبیرستانها و هنرستانهای ما چقدر بازدهی دارند؟ معلمین و مدیران ما چقدر فکر و ایده برای پیاده کردن در شهر و روستای خود دارند؟
فکر نمیکنم برای تبیین نسبت میان سطح فقر فرهنگی و سطح کیفی مدارس در هر نقطه از ایران و جهان نیاز به تحقیق جامع و عمیقی باشد.
مگر چه راه عمیق و ریشهداری جز افزایش بازدهی مدارس در مناطق محروم برای رفع فقر فرهنگی سراغ داریم؟ چه راهی؟
حقیقت تابان است.
* منتشرشده در شماره پنجم فصلنامه تخصصی وارثین، تابستان ۸۸