بدرقهنامهای است برای برادر مهربانم، [...]، که به سفر عمرهی دانشجویی میرود؛
نمیدانم چرا هر بار که قرار میشود برای تو بنویسم زمان این همه تنگ میآید. شاید این هم حکمتی است که مرقومهی کوتاه من، مثنوی سلامان و ابسال نشود. نمیدانم شاید...
صبح که گفتم نکتههایی نوشته بودم از سفر حج، در ذهنم میگذشت که آن نوشتهها خیلی نزدیک و دم دست باشد. دو سال پیش وقتی از سفر آمده بودم و تازه در تدارک مرمت این خانه بودیم، عزیزی عزم سفر کرد و من برای بدرقهاش با دردسر و زحمت فراوان خودم را دوان دوان به فرودگاه رساندم. یادم بود که در آن حال که به راننده آژانس اصرار میکردم که سریعتر برود تا به هواپیما برسم، از جیبم کاغذی بیرون آوردم و روی آن نکاتی که در ذهن داشتم یادداشت کردم. صبح خیال میکردم که آن کاغذ میان دفترچهی سفرنامهام باشد. گشتم اما نبود. سر رسید ۸۱ را بیرون کشیدم و صفحهی آن روز را یافتم. در خاطرات مبسوط آن روز- که به خاطر خاص بودنش مفصل شرح داده بودم- این ماجرا آمده بود که: «در تاکسی پشت کاغذ فاکتور سرامیکهایی که ساعتی پیش خریده بودم نکاتی را یادداشت کردهام.» امیدوار شدم و گشتم تا آن فاکتور را بیابم. تمام پوشهها و کاغذ باطله های قدیمی را بیرون ریختم و یک آن، فقط یک آن، به ذهنم رسید که شاید آن فاکتور در بایگانی پدرم باشد. دفتر مخارج مرمت ساختمان را با زحمت پیدا کردم و فاکتور را لای آن یافتم. پشت آن با همان خط لرزان و بریده بریده چیزهایی نوشته بودم در ۹ بند.
حالا سعی میکنم از میان همان خطوط کم رنگ و استثنایی چیزهایی برای تو پیدا کنم.
یادآوری: اینها تجربه های من است. والا نه فضلی هست برای افاضه، نه فخری برای مبایعه. شاید در مورد دیگران کاملاً صادق نباشد. اما دانستنش مطمئناً بهتر از ندانستنش است.
۱- به نام خدا
۲- وصیت نامه نوشتن کار خوبی است. آدمی که وصیت نامه ندارد مثل این است که زندگی را جدی نگرفته باشد؛ بودن را هم و رفتن را. تلخ است چنین توصیه ای از من به تو. اما وصیت نامه نوشتن کار خوبی است.
۳- تمام سعی خودت را بکن که بیمار نباشی. در این فرصت باقی مانده خودت را از لحاظ جسمی قوی کن. سفر سختی در پیش است. بی خوابی و بدخوابی چیزی است که در روزهای پایانی سفر، که آدم تازه در حال و هوای مکه افتاده است و دلش بیشتر میخواهد استفاده کند، توانت را تحلیل میبرد. حالا کمی استراحت کن.
۴- هر قدر تصورش را میکنی آن جا قرآن و دعا خواهی خواند. اما آن چه فضا را برایت ملموستر خواهد کرد درک فضاست. در این روزهای باقی مانده هر چه میتوانی تاریخ بخوان. آن قسمتهایی که همیشه برایت جذاب بوده است را حتماً به طور مستند از روی یک کتاب تاریخی مرور کن. از تمام وقایع زمان حضرت آدم در مکه، داستان طولانی ابراهیم و اسماعیل و هاجر در بنای کعبه و حج، تولد و کودکی پیامبر در جاهلیت، بعثت، سالهای مبارزه در مکه، آدمهای دوست داشتنی و به یادماندنی، عبدالمطلب و ابوطالب و عبدالله و آمنه، خدیجه و علی و ابوذر و عمار و یاسر و سمیه، سختیهای شعب ابوطالب، هجرت به مدینه، غزوه های پیامبر، زندگی ائمه در مدینه، همه صحنه های تلخ و شیرین صد و پنجاه سال زندگی معصومین در مدینه و... بگرد و آنهایی که در طول تاریخ بودهاند و همیشه بین خود و آنها رابطه ای پنهانی احساس میکردی در مکه و مدینه پیدا کن. همین کار کوچک خیلی به درک فضای آن جا کمک خواهد کرد.
۵- رفیق و همسفرخوب، بهترین نعمتی است که احتمال دارد نصیبت بشود. بگرد و از میان همه همراهان در کاروان کسی را انتخاب کن که هم پا و هم پیاله باشید. در سپری کردن این دو هفته، رفت و آمد به مکانهای زیارتی و تاریخی، به جا آوردن اعمال حج عمره در آن شب آسمانی و بعد از آن در عمره های مستحبی، در خرید و کارهای شخصی باید کسی باشد که متقابلاً بتوانید به هم تکیه کنید. هم اتاقیهای خوب و با صفا ناخودآگاه در القای فضای معنوی سفر بسیار مؤثرند. در انتخاب آنها دقت کن.
۶- مشکل اصلی ما در هتل (جدا از بحث شیرین دستشوییهای فرنگی) بحث خوردن بود. امکانات تغذیه و خورد و خوراک به وفور در هتل فراهم است و غذا در ساعتهای معین توزیع میشود. این فضای داخلی هتل در تضاد با آن چیزی است که قاعدتاً میباید در این مدت حکمفرما باشد... اندرون از طعام خالی دار... ما روزهای اول حواسمان به این نبود و طبعاً در زمان خوردن خیلی هول میزدیم. البته ما بچه بودیم و شما حالا بزرگتر از این حرفها هستی. ولی ما تصمیم گرفتیم در هنگام خوردن انتخاب کنیم. هر چند که ظاهراً پول دادهایم و اگر نخوریم از چنگمان میرود؛ اما همین مبارزه با نفس خیلی آدم را در دعا جلو میاندازد. انتخاب را فراموش مکن. حتماً باید در هنگام خوردن انتخاب کرد.
۷- اگر دغدغه خرید داری، دغدغهات را در مدینه پایان ده. هم وسعت وقت داری و هم راهها نزدیکتر و هوا بهتر است. یک تجربه قدیمی مشترک میگوید: تنها چیزی که می صرفد برای سوغات آوردن پارچه است. آن هم پارچه های با قیمت پایین. چون اختلاف قیمت چندانی بین پارچه های گران قیمت عربستان و همان پارچهها در ایران وجود ندارد. معقولترین چیز همین پارچه است. مغازه ای پایین هتل دله هست که فروشندهای شیعه و افغانی- پاکستانی دارد. ایرانیها از آن جا خرید میکنند. خودت را خلاص کن و کار را همان جا یک سره کن. پیراهنهای مردانه یا زنانه چینی هم نسبتاً ارزان است. خریدن هیچ چیز دیگری را توصیه نمیکنم مگر سفارش داده باشند.
۸- خوب است که آدم قبل از سفر با خودش قول و قرار بگذارد. اگر همین طوری یکهو به مدینه و مکه برسی شاید آن قدر گیج بزنی که اصلاً نفهمی چه باید بکنی. همین جا آدم باید قول و قرارها را بگذارد. تعیین هدف از این سفر خیلی مهم است. بعضی برنامهها را هم همین جا به خودت قول بده که انجام بدهی مثل: ختم قرآن یا روزه یا احرام مستحبی یا طواف به نیابت دیگران. از الآن واقعاً باید به فکر آن جا بود. در همین روزهای باقی مانده خودت را کمی از اطرافیان جدا کن و تنها باش. مدت سفر تو از تهران به مدینه حدود ۷ ساعت است که در طول آن، آن قدر چیزهای تازه و جذاب وجود دارد که وقت فکر کردن نداری. ناگهان خودت را مقابل حیاط مسجدالنبی خواهی یافت، بی هدف، بی انگیزه... الآن فکر کن.
۹- ختم قرآن در این ۱۵ روز تبدیل به یک امر واجب میشود! بگذر از این فرمایشات کج سلیقانه که خواندن یک آیه با تفکر بهتر از هفتاد ختم بی تفکر است. بقیه عمر را وقت داری تا به تک تک آیات قرآن فکر کنی. فعلاً چون آن جا زبان عربیات باز میشود و فضا جذب میکند تلاوت قرآن تو را، کلام خداوند را فراموش مکن. من ابتکاری به خرج دادم که برای خودم قشنگ بود و بسیار پر معنی. این توصیه را به شما هم میکنم. اگر مقبول افتاد انجام بده: سوره های مدنی را در مدینه بخوان و سوره های مکی را در مکه. از فهرست انتهای هر قرآن عثمان طه میتوان به این تقسیم بندی پی برد. حجم سوره های مکی دو سوم قرآن است. یعنی در مکه بیشتر قرآن خواهی خواند. این مسئله خیلی هم خوب است. چون در مدینه به طور مسلم شش معصوم مدفون هستند (تصورش را بکن 6 امام رضا!) و ادعیه خاص آنان و قبرستان بقیع وقت زیادی خواهد گرفت و در عوض وقت کمتری برای قرآن داری. اگر متذکر به معنای این کار باشی خیلی پرفایده خواهد بود. هر کلام را در همان محل نزول خوانده ای. یک نوع بیعت است. بیعت با قرآن... بیعت با خدا که همان لبیک است...
۱۰- ما عادت داریم هنگام ورود به هر مضجع شریفی سلام میکنیم به بزرگِ آرمیده در آن مکان. آدم زبانش الکن میماند در ورود به مسجدالحرام: باید به خدا سلام کنی. خود این نکته خیلی عبرت آموز است. بماند که مستحب است سلام بر رسول خدا و یا امام زمان.
۱۱- در نگاه اول هر مؤمن به خانهی خدا سه حاجتِ برآورده خوابیده است. حواست را جمع کن فرصت را از دست ندهی... هر چه خود دانی. اما هنگام اولین ورود به مسجدالحرام به روبرو نگاه نکن. چون کعبه از جلوی درهای ورودی، از لابه لا و پشت ستونها کمی پیداست. سرت را به زیر بینداز و با جمعیت جلو برو. به جایی میرسید که هیچ مانعی بین شما و کعبه وجود ندارد. این را احساس خواهی کرد. آن جا نگاه کن و به سجده برو. در آن نگاه اول تمام تصورات تو از کعبه فرو خواهد شکست. این را حالا نمیفهمی.
۱۲- در قبرستان بقیع خیلیها دفن هستند. قبر امالبنین اما بوی کربلا میدهد. کربلا میخواهی آن جا بگیر.
۱۳- تأکید مجدد میکنم بر دو چیز: تنهایی و هم سلوکی. تنهایی و خلوت برای تفکر که در طول سفر بسیار لازم است. سر خودت را با مفیدی بازی گرم نکن. تنهایی و تفکر در این سفر خیلی لازم است؛ و هم سلوکی، همان رفیق شفیق که گفتم خدا قسمتت خواهد کرد، برای حرکت و پویایی. تفکر خالی بیفایده است. به حرکت هم نیاز داری که آن رفیق شفیق دستت را خواهد گرفت. تو هم دست او را خواهی گرفت. این را میدانم.
۱۴- توصیه میکنم در قبرستان بقیع خواندن یک چیز را و فقط همین یک چیز را با توجه: زیارت جامعه کبیره. یکی این که توصیه شدهی خود معصوم است. دیگر آن که غالباً وقت نمیشود برای تک تک ائمه زیارت جداگانه خواند و از همه مهمتر معانی غنی و آهنگ بسیار زیبا و دلنشین که حتماً در حال زیارت تأثیرگذار است.
۱۵- و توصیه میکنم در مسجدالحرام خواندن دو چیز را: مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه (مولای یا مولای) و دعای افتتاح را. که اولی خطاب به خداوند و دومی با امام زمان است.
۱۶- مکه جای خوبی است برای تست کردن وابستگیها و دلبستگیها. دقت کن ببین برای آنها که وابستگی داری بیشتر حال دعا داری یا آنها که دلبستگی داری. پاسخش حیرت آور است.
۱۷- روی کوه صفا قرآن خواندن، مخصوصاً سورهی واقعه، توصیه شده است. آن بالا خیلی جالب است.
۱۸- در سعی صفا و مروه میتوانی علاوه بر دعای کوتاه هر نوبت، ادعیه دیگری هم بخوانی. ما یک شب جمعه دعای کمیل خواندیم و شبی دیگر جوشن کبیر. جوشن خواندن در مسجدالحرام خیلی حال میدهد.
۱۹- یک سوره مریم ناتمام در مسجدالحرام خواندهام که هنوز داغش بر دلم هست. اگر وقت کردی تمامش کن.
۲۰- و اخیتک فی الله و صافیتک فی الله و صافحتک فی الله و عاهدت الله و ملائکته و کتبه و رسله و انبیائه و الائمه المعصومین علیهم السلام علی انی ان کنت من اهل الجنه و الشفاعه و اذن لی بان ادخل الجنه لا ادخلها الا وانت معی... قبلت... اسقطت عنک جمیع حقوق الاخوه ما خلا الشفاعه والدعا و الزیاره.
* انکار نمیکنم که شیفتهی سفر حج هستم و از اولین بار که در تابستان ۸۱ توفیق عمره دانشجویی نصیبم شد، تصمیم گرفتم شوق این سفر را به دل دوستانم بیندازم و در حد توانم مسافران این سفر را از چم و خم حج قبل از عزیمت آگاه کنم.
نامهای که در بالا خواندید از اولین نمونههای مکتوب این تلاشها است. در سالهای بعد از نگارش این متن هم چند بار نسخه های مختلفی از آن را به عنوان توشهی راه به برادرانم دادم. اما اولین بار است که آن را منتشر میکنم. به نظرم گذر زمان برخی حساسیتها را از بین برده است.
حالا که دوباره این نامه را میخوانم میتوانم بندهایی به آن اضافه و یا از آن کم کنم. اما ترجیح میدهم به همین شکل به عنوان سندی تاریخی از حال و هوای نیمهی اول دهه هشتاد باقی بماند.
مهر ۹۲