کاروانهای ایرانی هم یکی یکی میرسند و راه میافتند به سمت جمرات. از
خیمههای ایرانی که روی بلندی است با یک سطح شیبدار طولانی پایین میآییم و
در یکی از خیابانهای میان خیمههای پاکستانی و ... با کاروان حرکت می
کنیم.
راهرو مملو از جمعیت است و یک قدم یک قدم جلو میرویم. آفتاب از پشت
سر میتابد و روی سرمان نمیتوانیم کلاه بگذاریم یا چتر بگیریم. تشنگی بیداد میکند و هیچ راه فراری
نیست. عجله داریم و گیر افتادهایم لای جمعیت هندی و پاکستانی و ایرانی که
به سمت جمرات میروند. بیش از یک ساعت این حال ادامه دارد تا راهرو تمام
میشود. حدود دو و نیم کیلومتر راه بود. محوطهی باز بعد از چادرها تا
جمرات هم مسافت کمی نیست.