به گزارش فرهنگ سدید؛ وقتی برای مصاحبه تلفنی با او تماس گرفتم، انتظار نداشتم که صمیمانه ما را به محل کارش دعوت کند، برخورد گرم و بی ریای او برای مصاحبه نشان از ویژگی بارز شخصیتی او است. آنهایی که او را میشناسند میدانند یکی از ویژگیهای این متخصص، به اشتراک گذاشتن تجربیات و تحقیقات خود برای عموم است. حسین غفاری نامی آشنا برای فعالان حوزه فضای مجازی و سواد رسانهای است، او چندین سال است که در حوزههای مختلف فرهنگ، رسانه و تعلیم و تربیت مشغول به تدریس و فعالیت علمی است. زاویه نگاه نو، جسورانه و علمی او به سواد رسانه ای، ما را برآن داشت تا برای گفتگوی تفصیلی با او قدم برداریم.
برای آغاز بحث، به نظرم لازم است تا تعریفی از سواد رسانه داشته باشیم و اینکه اساسا سواد رسانه ای چه ضرورتی دارد؟
اجازه بدهید من خیلی وارد تعاریف آکادمیک و رسمی نشوم. Media Literacy یک کلیدواژه قدیمی است و از دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی و حتی قبلتر در مقالهها به آن اشاراتی وجود داشته است، Digital Literacy برای عصر دیجیتال است و سواد فضای مجازی یا همان Cyber Literacy شاید ابهام بیشتری داشته باشد.
عبارت «سواد رسانه ای»، چون قدمت بیشتری دارد قائدتاً معطوف میشود به مهارتهای استفاده از رسانههای قدیمی تری مانند تلویزیون، کتاب، روزنامه و... به مرور وقتی رسانهها تغییر میکنند و دیجیتال میشوند و ضرورت داشتن مهارت برخورد با رسانههای جدید پیش میآید، «سواد فضای مجازی» یا «سواد دیجیتال» و «سواد اطلاعاتی» مطرح و مورد استفاده قرار میگیرد.
برای شفاف کردن این تعاریف نیاز به ریشه شناسی و تبارشناسی موضوعی و کار آکادمیک است. اما آن چیزی که امروز در کشور ما وجود دارد این است که ما این واژهها را به جای هم به کار میبریم و در فضای عملیاتی تفاوت نمیگذاریم. شاید این کار ادبیات سازی را باید از دانشگاهها شروع کرد؛ لذا شاید بهتر باشد به جای تعریف، برگردیم به آن مسألهای باید حل کنیم. از نظر من مسئله از دست رفتن تعادل و تناسب زندگی سنتی در برخورد با جریانات جدید رسانهای است؛ در مرحله اول برخورد بزرگسالان و بعد برخورد نسل آینده با این پدیدهها.
زندگی ما در گذشته یک روال مشخصی داشته که این سلوک به تدریج تحت تاثیر رسانه دچار تغییر شده است. مثال معروفی است که تا قبل از ورود تلوزیون به خانه، همه دور یک سفره مینشستند و بعد از ورود تلویزیون، سفره جلو تلویزیون انداخته میشود و تلویزیون به یکی از اعضای خانواده ما تبدیل میشود. در ادامه و با گذر زمان میبینیم که چندین سفره داریم و هر فردی با رسانههای شخصی خود ارتباط گرفته است و شکل خانواده به هم ریخته است.
همانطور که میدانیم خانواده اصلیترین نهاد تربیتی جامعه است، وقتی ورود رسانه اینگونه شکل ظاهری سادهترین کارها، مانند غذا خوردن در خانه، را تحث تاثیر قرار میدهد، طبیعتاً در لایههای عمیقترمثل ارتباطات عاطفی، اتصالات فرهنگی و حافظه مشترکی که اعضای خانواده دارند اثر میگذارد. سواد رسانهای (یا دیجیتال یا فضای مجازی یا هرچیزی دیگری) باید در غایت خودش کمک کند تا ما دوباره وظایف خانواده را به خانواده برگردانیم. البته میتوان با بهره گیری از امکانات جدید، تربیت را یک گام بهتر از قبل ادامه دهیم.
به نظر شما بیشترین تهدید در حوزه سواد رسانهای چیست؟
عدم تعریف دقیق این واژه و مفهوم، چند هشدار به ما میدهد، یکی آنکه ما فضای رسانهای را نمیشناسیم و نمیدانیم تا کجایش رسانه است؟ کجایش دیجیتال میشود؟ کجایش سایبر میشود؟ و از آن طرف، ما ناظر به مسئله این کلیدواژهها را مطرح نمیکنیم، نرفتیم ببینیم که آیا اکنون مسئله خانواده، تلویزیون است تا ناظر به این مسئله برویم سواد تلویزیونی را آموزش بدهیم؟ آیا اکنون مشکل خانواده موبایل است تا برویم سواد موبایل را بگوییم؟ متاسفانه ما فقط کلمات مبهمی را تکرار میکنیم و خیلی بی هدف آموزهها را پر و بال میدهیم که معلوم هم نیست مسئلهای را حل کند. اولین آسیب از عدم دقت در تعریف شروع میشود. چون ما مسئله محور جلو نرفتهایم، ممکن است ده سال دیگر چیزی به نام «نهضت سواد رسانه ای» داشته باشیم، ولی آب از آب تکان نخورده باشد.
حتی اگر با همان تعاریف غربی هم برویم و عیناً هم همه آموزههای آنان را تکرار کنیم، باز هم معلوم نیست به نتیجهای برسیم. گزارشهایی هست از کشورهایی که نهضت سواد رسانهای در آنها چهل سال است شروع شده و و آموزش سواد رسانهای –با تعریف خودشان- در مدارسشان از سی سال پیش شروع شده. باید دید هم اکنون وضعیت رسانهها در زندگی خانوادگی، تربیتی، مدارس و شئون مختلف اخلاقی جامعه این کشورها به کجا رسیده است؟ به عبارتی دیگر اگر من کاملا غربی هم باشم و تمام سواد رسانهای را به بهترین شکل آن اجرا کنم، قرار است به چیزی برسم؟ یکی از چالشهای سواد رسانهای همین است. ما اصلا مطمئن نیستیم اگر سواد رسانهای را توسعه بدهیم به جواب برسیم. یعنی اصلاً در دنیا اثبات نشده که سواد رسانهای راه حل مشکلات فرهنگی و تربیتی باشد؛ لااقل نمیتواند راه حل عام باشد. شاید یک زیر ساخت و یا یک فرهنگ زمینهای درکشوری وجود داشته باشد که آن آسیبها را کمتر و یا بیشتر کند.
در موضوع سواد رسانهای هم بی توجهی و هم اغراق میشود. بسیاری از افراد بدون بررسی دقیق میدانی در ایران و جهان، میگویند سواد رسانهای راه نجات ما است و از آن طرف با همه این ادعاها، توجه چندانی به توسعه سواد رسانهای نمیشود. در ماههای گذشته تیتر یک روزنامه این بود که «سواد رسانهای به جای فیلترینگ» این تیتر نشان میدهد که نه مسئله خانواده را میدانیم، نه سواد رسانهای را میشناسیم و نه فرق زیرساخت و آموزش را میدانیم، ظاهراً اکثر این فضاهای تبلیغاتی تحت تاثیر سیاست و احتمالاً منافع اقتصادی پنهانی است که از توسعه رسانهها برای عدهای در کشور کسب میشود.
به نظر شما باید هدف سواد رسانهای چه چیزی باشد و اصولا میخواهیم با سواد رسانهای به چه چیزی برسیم؟
مسئله ما قبل از هر چیز باید مسئله خانواده و فرزندانمان باشد. همان به همریختگی نظم و تناسب زندگی سنتی. کاملاً هم محتمل است که راه حل این مسأله ارتقای سواد رسانهای خانواده و فرزندان نباشد. حتماً بخشی از مشکلات ناشی از وظایف بر زمین مانده حاکمیت است و ربطی به سواد رسانهای ندارد. حاکمیت وظیفه دارد امنیت، سلامت و بهداشت عمومی را تأمین کند و توسعه بدهد. به همین نسبت حاکمیت وظیفه دارد زمینه تربیت سالم را هم فراهم کند. این فقط برای اسلام نیست، حتی بی دینترین کشورها هم به این وظایف توجه دارند. همه بچههای زمین نیاز به فضای پاک تربیتی دارند.
برخی افراد میگویند که بگیر و ببند و فیلترینگ مشکلات را بیشتر میکند. نظر شما در این باره چیست؟
مثالی میزنم؛ همه قبول داریم که بوستانهای شهری باید امنیت کامل داشته باشند. چون خانواده و کودک در آنجا حضور پیدا میکنند و نباید این بوستان ها، محل حضور بزهکاران باشد. اما فرزند من که فقط در پارکها بازی نمیکند، در فضای مجازی هم بازی میکند و اوقات فراغتش را در رسانههای اجتماعی میگذارند. سوال این است که چه کسی باید این فضا را امن کند؟ این موضوع ربطی به سواد رسانهای ندارد. اگر به فرزندمان امداد و نجات و ورزشهای رزمی را یاد بدهیم، آیا این دلیل میشود که او را به پارکی بفرستیم که آلوده است و بزه کارها در آنجا رفت و آمد دارند؟!
برقراری امنیت وظیفه حاکمیت است. در پارکی که محیط امن وجود داشته باشد، اگر فرزند ما خیلی هم دفاع شخصی بلد نباشد، احتمال خطر کمتر است و کار ما هم راحت میشود. به همین طریق در محیط امن و پاک رسانهای نیاز به سواد رسانهای رقیقتر و کمرنگتر است. پس تا وقتی که حاکمیت وظیفه خودش را عمل نکرده باشد، سواد رسانهای چندان به درد نمیخورد. در فضای بی مرز سایبر، که تمام بدیهای دنیا با یک کلیک در اختیار بچه من قرار میگیرد، فرزند من تا چه حد باید سواد داشته باشد تا از این آسیبها مصون بماند؟ در حالی که اگر فضا پاک باشد، من معلم میتوانم روی سواد اطلاعاتی و سواد دیجیتالی بچهها بیشتر کار کنم تا استفادهی مفیدشان بیشتر شود.
از طرف دیگر، اینکه خود مسئولان ارتباطات و رسانه، سواد رسانهای نداشته باشند، مشکل ایجاد میکند. حاکمیت ابتدا باید پارک را امن کند و بعد شروع کند به توسعه دادن آن و بگوید که تاب و سرسرهای دارم که خیلی هیجان انگیز است! متاسفانه ما در فضای مجازی پارکی داریم که در آن بسیاری از وسایل سرگرم کننده وجود دارد، اما اصلا پاک نیست. یعنی آدم دوست دارد برود از وسایل ورزشی استفاده کند؛ ولی اصلا محیط مناسب نیست؛ لذا برخی خانوادهها مجبورند این فضا را ببندند و بعضیها از سر ناچاری آزاد میگذارند.
وضعیت فعلی سواد رسانهای و سواد فضای مجازی در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
«نداشتن مطالعات بومی اطمینان آور»، «عدم انسجام فعالان» و «تحت تاثیر جریانات اجتماعی و سیاسی قرار گرفتن»، از آسیبهای سواد رسانهای است.
در مکانهایی که برای تدریس و آموزش میرویم، چه برای عموم مردم، چه مدارس، چه دانشگاهها و چه مساجد، تلقی اولیه مخاطب این است که این سخنران میخواهد مضامین رسانهای را نقد و جریانهای رسانهای و شبکههای معاند و... را تحلیل کند. در واقع سوادرسانهای تبدیل شده است به تحلیلهای سیاسی اجتماعی، یا نشانهشناسی و تحلیل مضمون. هرچند جریانشناسی رسانهای اشکالی هم ندارد و در دایره موضوعی سواد رسانهای میگنجد، اما آیا این اولویت است؟ خود این یک آسیب جدی است که تصور ما از سواد رسانهای به جای توانمندسازی و مهارت افرینیهای رسانهای معطوف به این موضوعات شده است. چرا تمرکز در حوزههای کاربردی مثل آداب مصرف رسانهای نیست؟ هر جا ما از رژیم مصرف رسانهای صحبت میکنیم، میگویند عجب حرفهای کاربردی و تازهای است. چرا کسی اینها را به ما نگفته بود؟!
با توجه به اظهاراتی که درباره رژیم مصرف رسانه داشتید، از صحبتهای شما این تلقی نمیشود که چون دیگر دستمان از تولید محتوا خالی است و زمین برای دشمن است، حالا مجبوریم بیاییم آداب رژیم مصرف رسانهای را بگوییم تا آسیبها کمتر بشود؟
خیر. من از صحبتم پیرامون نقد محتوا کوتاه نیامدم. اما میگویم با توجه به بالا آمدن سطح دانش مردم، از انجا صحبت را شروع نکنیم. بنده در تدریس هایم جریان شناسی رسانهای را دارم و اتفاقاً چیزهایی را میگوییم که هیچ نمادشناسی هم نمیگوید! ما حمله میکنیم به قلب تمدن غرب، آن چیزی که نشانه میگیریم اصل لذت و صنعت سرگرمی در غرب است، آنجا هم حرف جدی داریم که مشابه بحثهایی است که امثال شهید آوینی به ما یاد داده اند. منتهی هنگام صحبت با مردم، قبل از آنکه وارد لایه تحلیل محتوایی بشویم، ما باید وارد رژیم مصرف رسانهای بشویم، یعنی بگوییم همان طور که خوردنیها را به مقدار لازم میخرید و مصرف میکنید، وقتی هزینه اینترنت میدهید، یعنی دارید چیزی را مصرف میکنید، حالا محتوا و مقدار این چیست؟ آیا هیچ برنامهای نمیخواهید داشته باشید؟ نباید زمانش، مکانش، محتوایش، قانونمند باشد؟
وقتی سفرهای را پهن میکنیم خیلی چیزها را در سفره نمیگذاریم. چون تشخیص دادهایم که به هر علتی مضر است. اما اطلاع از اینکه دقیقا چه میکروبهایی مضری وجود دارد و هر یک بر کدام اندام ما تاثیر میگذارد خیلی ضرورتی ندارد. همین که بدانم فلان چیز را مصرف نکنم و فلان چیز را همیشه مصرف کنم کافی است. همین که خانوادهها بدانند و بپذیرند که بچهها باید با کتاب اخت شوند و کودکان زیر هفت سال تا حد ممکن مصرف تلویزیونشان کم باشد، کافی و کاربردی است.
البته در لایه بعدی تفکر منطقی و انتقادی هم آموزش میدهیم. اما وقتی شما با پیامهای زیاد رسانه ای، یعنی سرزیر اطلاعات مواجه میشوید و لابهلای آن دارید دست و پا میزنید، چقدر از پیامها را میتوانید تحلیل کنید؟ تفکر انتقادی آنجایی جواب میدهد که پیامهای ورودی به مغز محدود و معدود باشد تا امکان حلاجی داشته باشد. اما وقتی پیام تبدیل به آوار شد، دیگر از تفکر منطقی کاری بر نمیآید.
رژیم مصرف یعنی درست مصرف کردن. هدف رژیم مصرف غذایی ممنوعیت خوردن نیست؛ بلکه در چارچوب خوردن است. هدف سلامتی است. هدف رژیم مصرف رسانهای هم سلامتی است.
پس اول جلوی سیل پیام را بگیریم و بعد از آبی که کنترل شده از سد عبور میکند بهره برداری کنیم. در لایه آخر هم میرسیم به جریان شناسی رسانه ای. یعنی آنجایی که نمیتوانیم پیام را مستقیماً تحلیل کنیم، از جریانشناسی رسانهها کمک میگیریم.
وقتی به مسئله واقعی خانواده نگاه میکنیم متوجه میشویم که قبل از اینکه خانواده درگیر این باشد که پشت پرده فلان کانال تلگرام چه خبر است، درگیر این است که موبایل و تلویزیونی که در خانه دارد را چگونه مصرف کند؟ برای فرزندش موبایل و سیم کارت بخرد یا خیر؟ اگر سیم کارت خرید به او اجازه بدهید که تلفن همراهش را بیرون از منزل ببرد یا نه؟ بنابراین مسأله ابتدا از فیزیکیترین لایهها شروع میشود و بعد به تحلیل پیام میرسد.
مدیرانی که در این زمینه مسئولیت دارند در سطح حاکمیت چه کارهایی را باید انجام بدهند و شما چه پیشنهادی برای انان دارید؟
خدا را شکر به برکت انقلاب اسلامی در ایران تلویزیون تقریباً پاک داریم. پاک به این معنی که حداقلهای شرعی و اخلاقی در آن مراعات میشود. در مقایسه با شبکههای خارجی و ماهواره ای، رسانه ملی یک رسانهی خانوادگی است. یعنی من چندان نگران نیستم از روشن کردن آن در خانه و معمولاً با صحنههای گناه آلود در این فضا مواجهه نمیشوم. البته شبکههای عمومی در جهان هم این عرف را میپذیرند و معمولاً فیلمهای غیراخلاقی و خشونت آمیز را به شکل عمومی پخش نمیکنند و فقط با شرایطی در ساعتهای خاص و با دسترسیهای کنترل شده اینکار را میکنند. در رادیو، کتاب، مجله و روزنامه هم حداقلهایی رعایت میشود.
اما به محض ورود به دنیای دیجیتال، متاسفانه اصلا این حاکمیت وجود ندارد. در حالی که ضرورتش برای همه واضح است. مسئولان باید کاری کنند که این مشکل حل شود. این موضوع هیچ ربطی به سواد رسانهای ندارد. فیلترینگ حداقل وظیفه حاکمیت است، مثل بهداشت. داشتن سیم کارت پاک که پیامکهای ناخواسته زشت برای کاربران ارسال نشود یک حق اولیه است. همین حداقلها اگرانجام بشود بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
من به عنوان معلم باید بتوانم به شاگردانم سواد دیجیتالی و سواد اطلاعاتی بیاموزم. در حال حاضر من در کلاس نمیتوانم بگویم موبایل، لب تاپ و اینترنت را باز کنید و سرچ نمایید، نمیتوانم بگویم، چون برای فضای مدرسه و رابطه معلم و شاگردی حرمتی قائل هستم. همینطور که دانشآموز شروع میکند به سرچ کردن همین فضای مجازی چه پیشنهادهای به او میدهد؟ من برای حل این مشکل در مدرسهی خودم مجبورم فیلترینگ و سیستم پایش محتوا بگذارم. وظیفه حاکمیت پس چه شد؟ اینها چالشهایی است که سواد رسانهای نمیتواند حل کند. برای حل کردن آن باید برویم زیرساختهای استفاده امن و سالم و مفید را راه اندازی کنیم.
چشمانداز آینده را چقدر روشن میبینید؟ به نظرتان به طور کلی مشکلات تربیتی ما در مواجهه با رسانهها راهحلی هم دارد؟
ما در کشورمان باید توسعه متوازن فضای رسانهای-مجازی داشته باشیم تا بتوانیم بر مشکلات غلبه نمائیم. توسعه متوازن سه اصل دارد که باید همزمان رعایت شود: نخست «شفافیت»، دوم «عدم تعارض منافع» و سوم «عدم انحصار».
شفافیت یعنی مثلاً چه کسی، از کجا و چطوری دارد پول در میآورد؟ چه کسی مسئول چه چیزی است؟ کی از کی دستور میگیرد؟ یعنی حکمرانی شفاف.
شرکتهای خصوصی، دولت، بخش عمومی هر کدام به شکلی از مصرف رسانهای مردم و فروختن پهنای باند پول در میآورند؛ لذا بدون ملاحظه نکتههای تربیتی به مردم خدمات میدهند و رقابت میکنند. شفافیت کمک میکند که ما بفهمیم چه کسی دلسوز ماست و چه کسی رفیق جیب ماست!
دوم تعارض منافع، برای مثال وزارت فاوا باید فضای دیجیتال پاک ایجاد کند، میگوییم جلوی پیامکهای ناخواسته را بگیرید. اما مدام بهانه میآورند. اگر این سیم کارت را به یک نفر فروختم و آن شخص دارد از بی تی اسهای خاک ایران پیامک انبوه ارسال میکند، از لحاظ فنی به راحتی میشود او را پیدا کرد. چرا جلوی پیامکهای انبوه را نمیگیرند؟ دهها دلیل عجیب و غریب میآورند. اما عقل مهندسی من میگوید اینها بهانه است. چرا عزمی برای جلوگیری از اسپم وجود ندارد؟ چون تعارض منافع وجود دارد. چه کسی دارد منتفع میشود از ارسال انبوه پیامک؟ اپراتوری که دارد ارسال میکند! چه کسی باید جلوی پیامک انبوه را بگیرد؟ همان اپراتور! این میشود تعارض منافع. یعنی متهم و دادستان یک نفر است. این موضوع هیچ وقت به نتیجه نمیرسد. در حوزههای دیگر هم همین است. آدمی که از مصرف ویدئو و فروش پهنای باند به مردم منتفع میشود خودش را نشانده روی صندلی توسعه محتوایی! مسابقه تولید ویدیو برگزار میکند به اسم تولید محتوا برای کودک و نوجوان! محتوا یعنی فقط ویدیو؟ اتفاقاً مضرترین نوع محتوا از نظر روش اثرگذاری بر مخاطب ویدیو است! مگر با گسترش ویدئو، مشکل تربیتی کودک و نوجوان حل میشود؟ کودک را به عنوان «مصرف کننده» و «مشتری» دیدن، ناشی از تعارض منافع است. از این بدتر کودک را محرک مصرف خانواده میبینند.
قانون سوم عدم انحصار است یعنی اگر بازار رسانهای-مجازی آزاد است، باید قوانین ضد انحصار باشد، معنی نداد که همان کسی که به نیابت از حاکمیت زیرساخت و سیم کارت و آنتن و ... را در اختیار دارد، وارد بازار محتوا بشود. اینجا وظیفه حاکمیت است که انحصار را بشکند.
اگر بپرسند مارکت اندرویدی ایران چیست؟ میگوییم «کافه بازار» و البته یکسری چیزهای دیگر هم هست! یعنی «کافه بازار» اصل و محور است، چه کسی این را بزرگ کرد؟ حاکمیت. در حالی که باید قوانین ضد انحصار میگذاشتند که مثلا کافه بازار تنها میتواند ۴۰ درصد بازار را داشته باشد و ۶۰ درصد را بقیه مارکتها داشته باشند. آن وقت میتوان به کافه بازار گفت که محتوایت را رده بندی کن، اما الان گردنش کلفت است و رده بندی و پایش محتوایی را انجام نمیدهد و میگوید اگر پایش نکنم چه میشود؟! یا مثلا شرکتی به کافه بازار میگوید نرم افزار من را عرضه کن. کافه بازار به او میگوید خوب چقدر به من میدهی؟! باید سی درصد بدهی! اگر آن شرکت نخواهد ۳۰ درصد بدهد میگوید اگر ناراحتی برو یک مارکت دیگر؛ و به همین راحتی نابود میشود!
عدم انحصار، شفافیت و عدم تعارض منافع، جزء مسائل اصلی حکمرانی فضای مجازی است. کسانی که میگویند سواد رسانهای به جای فیلترینگ یا ابله هستند یا خائن. زمانی که این زیرساخت فراهم باشد تازه میتوان از سواد رسانهای حرف زد.