چه مسیرهایی برای حل مشکلات و ارتقای کیفیت مدارس ایران وجود دارد؟
نگاهی از بیرون: فرسودگی و ناکارآمدی
بیش از صد و سی سال از تأسیس اولین مدرسهی نوین در ایران می گذرد. با اینکه اوضاع و احوال زندگی و معاش امروز مردم ما شباهت چندانی به یک قرن پیش ندارد و با وجود تغییرات ظاهری و ساختاری در تمام مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی در دنیا، ظاهر و باطن مدارس ما تغییر چندانی نکردهاند:
«مدرسه» ساختمانی است در یک یا چند طبقه با اتاقهایی به نام کلاس که بچهها اغلب با توجه به جنس و سن خود در کلاسها اجتماع میکنند و یک بزرگتر به نام «معلم» با کمک کتاب و تخته به آنها «درس» میدهد.
ساختارهای حاکمیتی که برای هماهنگی فعالیت مدارس و یکپارچکی آموزش در کشور وجود دارد نیز میراث یک قرن قبل است و ساختار وزارت آموزش و پرورش در نیم قرن اخیر تقریباً بدون تغییر مانده است.
با این که نرخ باسوادی در ایران در پنجاه سال گذشته از ۳۰ درصد به بیش از ۹۰ درصد رسیده، اما کیفیت باسوادی و سطح مهارتورزی دانشآموختگان مدرسه و آمادگی آنها برای حضور مولد در جامعه مورد مناقشه است. همچنین در سالهای اخیر موضوعاتی مثل «کنکور»، «خصوصیسازی مدارس»، «بی انگیزگی و ترک تحصیل دانشآموزان»، «نوسازی مدارس»، «کسری بودجه آموزش و پرورش و معوقات معلمان» و «نقصان منابع انسانی» اصلیترین پژواکهای رسانهای دربارهی آموزش و پروش ایران است که همگی بیانگر نگرانیهای عمومی دربارهی ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش ایران است.
نگاهی از درون: همه ناراضی هستند
بازیگران و ذینفعان مستقیم مدارس ایران همه به نوعی از وضع موجود ناراضی هستند:
-
سیاستگذاران وزارت آموزش و پرورش
- شناخت تحولات و پیش بینی آینده برایشان دشوار و لذا سیاستگذاریهایشان منفعلانه است.
- ساختارهای قدیمی امکان عملیاتی شدن سیاستهای وضع شده را نمیدهد؛ فلذا با فربهی اسناد بالادستی و ضعف اجرا در پاییندست، امکان تصحیح سیاستها هم سلب شده است.
-
مدیران مناطق و نواحی ادارات آموزش و پرورش
- دستورات متمرکز از ستاد مرکزی با اقتضائات بومی انطباق نمییابد.
- اختیار کافی برای کشف مدلهای بومی و عملیاتیکردن آن را ندارند.
- ازدحام نیروی انسانی در «ستاد» و کمبود نیرو در «صف» دردی مزمن شده است.
-
صاحبان امتیاز، سرمایهگذاران و حامیان مالی مدارس
- در دوراهی «کسب سود» و «انجام مسئولیت اجتماعی» ماندهاند و راهی برای تأمین هر دو نمییابند.
- مسیر «کسب سود» انحصاراً از ارائه خدمات پر زرق و برق به دهکهای بالا یا تمرکز روی حوزهی آموزش معطوف به کنکور میگذرد و شیوههای دیگر سرمایهگذاری انتفاعی را نمیشناسند.
-
مدیران مدارس
- محدودیت شدید منابع مالی و انسانی، امکان برنامهریزی بلندمدت و تصمیمهای خلاقانه را نمیدهد.
- مدیران مدارس استقلال لازم برای تصمیمگیریهای بنیادین ندارند و اختیارات آنها پایینتر از تعریف «مدیر» است.
- خطمشیهای تعیینی از سوی «ستاد» آن چنان انبوه، تو در تو، نامنعطف و ملالآور است که انگیزهی خلاقیت و تغییر را میکشد.
- ارزیابی عملکرد مدیران صرفاً بر اساس خطکشیهای یکنواخت و متمرکز انجام میشود و انگیزشی برای خطشکنی و خلاقیت معطوف به ارتقای کیفیت وجود ندارد.
-
عوامل اجرایی و اداری مدارس
- شایستگیها و قابلیتهای آنان در موضوع تربیت مورد توجه قرار نمیگیرد و حضورشان در مدرسه به مثابه یک اداره –و نه یک نهاد تربیتی- است.
- فشار کاری و روزمرگی اداری، نشاط و سرزندگی را از آنان سلب کرده است.
-
معلمان و سایر عوامل آموزشی مدارس
- معلمان محکوم به تدریس کتابهای یکسان برای همهی دانشآموزان در همهی کشور هستند و این کتابها هیچگونه انعطاف موضوعی، قالبی و زمانی برای بروز خلاقیت و سلیقهی معلم از خود نشان نمیدهند.
- ابزار در اختیار و شیوههای آموزشی مورد انتظار از معلمان در یک قرن گذشته تغییری نکرده و با وجود پیشرفتهای فناوری و توسعهی نظریه های یادگیری، زمینه لازم برای عملیاتی کردن آن در کلاس وجود ندارد.
- تفکیک رشتهای و موضوعی علوم و تفکیک «آموزش» از «پرورش» در ساختار مدارس، امکان فعالیت بینرشتهای، تربیتمحور و متعامل را به معلمان نمیدهد.
-
والدین دانش آموزان
- خواستهها، نیازها، سلیقهها و ویژگیهای متفاوت تربیتی آنان در فرایندهای یکسان مدارس مورد توجه قرار نمیگیرد.
- مدارس در طراحی برنامههای آموزشی و پرورشی خود از خانوادهها مشورت مؤثر نمیگیرند.
- مدارس در قبال هزینهی دریافت شده از والدین پاسخگو نیستند و روال شفافی برای تعامل عملیاتی دو طرف وجود ندارد.
- فاصلهی بین حداکثر برنامههای آموزشی و پرورشی مدارس با حداقل نیازهای علمی و تربیتی فرزندان به اندازهای است که خانوادهها باید مستقلاً برای کلاسهای آموزشی و برنامههای تربیتی هزینه کنند.
-
دانش آموزان
- محیط اداری، عوامل انسانی و برنامهی کاری مدارس فاقد عناصر لازم و کافی برای ایجاد انگیزه و شوق یادگیری در دانش آموزان است.
- تمرکز بر روی معلومات و محفوظات دانشآموزان و غفلت از مهارتآموزی و توانمندسازی انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرصت طلایی دوران نوجوانی را هدر میدهد و در نتیجهی آن، بچهها سرهای بزرگ و دستهای کوچکی دارند.
- ویژگیهای روحی و روانی نسل جدید در برنامهها و روالهای آموزشی و پرورشی مدارس لحاظ نشده و شکاف ارتباطی بین دانشآموزان و معلمان-مربیان اثربخشی آموزش و پرورش را کم کرده است.
-
عناصر فعال در محلات (مساجد، کسبه، نهادهای عمومی شهری و روستایی و ...)
- مدرسه به عنوان عضوی از محله، وظیفهی خود را در قبال بهبود زندگی شهری، ادای مسئولیتهای انسانی و جلوگیری از آسیبهای اجتماعی به عهده نمیگیرد.
- امکانات و فضاهای مدارس در اختیار تعالی محله و خدمات رسانی به عموم شهروندان قرار ندارد.
- بافت شهری امکانات یادگیری-یاددهی خود را به راحتی در اختیار مدارس قرار نمیدهد و فضای تنگ مدارس، قفس دانشآموزان شده است.
برنامهی نجات: انهدام ساختار فعلی یا بهبود مستمر کیفیت؟
طبیعی است که حل همهی مشکلات «مدرسهی ایرانی» نیازمند سیاستگذاری، برنامهریزی و فعالیتهای وسیعی در طول حداقل یک دهه است. اما کشف نقاط اهرمی و مسیرهای میانبر میتواند تسهیلکنندهی اقدامات اساسی برای طی این مسیر باشد.
معمولاً برنامههای متمرکز تحول از بالا به پایین نسبت به همافزایی نوآوریهای از پایین به بالا از اثرگذاری کمتری برخوردار هستند. پس برای ایجاد تحولات بزرگ باید به نوآوریهای درون ساختارهای کوچک در راستای اهداف تحول جهت داد. نوآوریهای ساختارهای کوچک، به ویژه در بخش خصوصی و مردمی با قابلیت ارزیابی سریع توسط مخاطبان، زمینه نوآوریهای مکمل بعدی را فراهم میکند.
به نظر میرسد واشکافی دقیقتر تجربههای موفق مدارس غیردولتی (یا دولتی) انگشتشماری که در وضعیت فعلی توانستهاند رضایت و همراهی بازیگران و ذینفعان مدرسهی ایرانی را جلب کنند و «پیشرو» در الگوها و رویههای آموزشی و پرورشی باشند، یکی از اصلیترین راههای میانبر ارتقای کیفیت مدارس است. همچنین ایجاد رقابتهای سازنده و یادگیریهای مشارکتی در میان این مدارس از جمله روشهای اثرگذاری روی برنامههای نهادهای سیاستگذار میتواند باشد.
مسیر بهبود: شفافیت، رقابت، مشاوره
بدین ترتیب در مسیر بهبود کیفیت مدرسه ایرانی ذیل اهداف سند تحول بنیادین آموزش و پروش، اقدامات ذیل در سه گام «کشف و ارتقای الگوهای آموزشی و پرورشی جاری مدارس پیشرو»، «الگومند کردن مدارس غیردولتی مبتنی بر تجربیات مدارس پیشرو» و «الگومند کردن مدارس دولتی مبتنی بر تجربیات مدارس پیشرو» میتواند مدنظر باشد:
-
ایجاد ساختار مستندسازی و تولید علم
- شفافسازی الگوهای تربیتی مدارس پیشرو از طریق گردآوری الگوهای تربیتی این مدارس و ساماندهی و تحلیل اطلاعات گردآوری شده و در نهایت انتشار نتایج تحلیلها در ساختاری داوطلبانه؛
- جاری سازی الگوهای متنوع استخراج شده از طریق نهادهای سیاستگذار رسمی و منابع علمی و معرفی این الگوهایی به سایر مدارس؛ -
ایجاد ساختار رقابتی و جایزه
- جاری سازی الگوهای متنوع از طریق ساختارهای رقابتی نظیر «جایزهی تعالی کیفی مدرسه» و «ارزیابی و رتبهبندی داوطلبانه مدرسه» -
ایجاد ساختار سیستمهای رهنما و مشاوره
- جاری سازی الگو از طریق سیستمهای رهنما و ارائه خدمات مشاورهای به مدارس با هدف تعالی کیفی
این گزارش سیاستی را در تابستان ۱۳۹۷ با هدف اثرگذاری روی مدیران دولتی و مسئولان غیرتربیتی نهادهای حاکمیتی نوشتم. آن روزها به عنوان کارمند دولت دنبال این بودم که مسأله مدرسه را پیش چشم همه سازمانها و نهادهای دولتی پر رنگ کنم.
هر چند عمدهی تلاشهای من بیثمر بود؛ اما زمینهساز حرکتهایی شد که امید میرود شرایط را کمی بهتر کند.
امروز و بعد از گذشت پنج سال از نوشتن این یادداشت، به نظرم نه قید محرمانه دارد و نه حرف عجیب و ناگفتهای در آن است. صرفاً برای استفاده آیندگان و عبرت بینندگان آن را منتشر میکنم.
خرداد ۱۴۰۲