سیزدهم شعبان شب از یزد راه افتادیم. ساعت اندکی از نه گذشته بود.
دو نفر بودیم. من و تو و در قطار از همه چیز سخن راندیم.
نیمههای شب در ایستگاه محمدیهی قم پیاده شدیم. اولین بارم بود. شاید هم اولین بارم نبود.
با اتوبوس مخصوص راهآهن از محمدیه به سمت شهر حرکت کردیم و نمیدانم چه شد که پیشنهاد دادی ابتدای جادهی جمکران پیاده شویم.