در یک قرن اخیر دو نظریهی مهم روانشناختی کاملاً متمایز و متفاوت بر محیط های آموزش حاکم بوده است. نظریهی متقدم که به نظریهی رفتارگرایی موسوم است، آموزش را تغییر در رفتار تعریف میکند و آن را ناشی از قانون اثر و تقویت میداند. به این معنی که آنچه از آموزشگر به یادگیرنده منتقل میشود هر الگوی رفتاریای است که به وسیلهی تشویق یا تنبیه تقویت گردد. در این شرایط خوبی، راستی و درستیِ پدیده ها و بدی، نادرستی و باطل بودن افکار و اعمال صرفاً با شرطی سازی فعال یا غیرفعال به یادگیرنده منتقل میشود. در حقیقت اثرگذاری و تقویت آن اثرات بر یادگیرنده صرفاً کارکرد شرطی سازی دارد و آن چه در نهایت مهم مینماید، نتیجهی رفتارِ دانشآموز است.