وقتی بحث انتخابات مطرح می شود همیشه برای من در سه حوزه اخلاقیات معنا پیدا می کند:
اخلاق رقابت
اخلاق برد
اخلاق باخت
شاید برایتان عجیب باشد که به جای کلمهی قانون یا قاعده از کلمه نامترادف
اخلاق استفاده کردهام. برای توضیح، مختصراً عرض می کنم که قاعده و قانون
را زمانی وضع می کنند که برای انجام آن ضمانت اجرایی وجود داشته باشد. (مثل
نیروی انتظامی یا دادگستری و …) اما وقتی در یک محیط دوستانه و حرکتی
داوطلبانه قرار است سنگ روی سنگ بند شود، بگیر و بند و شلاق و زندان فایده
ندارد. این جا اخلاق است که وجدان ها را به چالش می کشد و سره را از ناسره
جدا می سازد و وقتی در همین محیط دوستانه قرار است انتخابی صورت بگیرد باید
اخلاقیات را ملاحظه کرد. (طبیعی است اگر قوانین موجود عاقلانه وضع شده
باشد، رعایت اخلاق موجب سرپیچی از قانون نخواهد شد. در حقیقت اخلاقیات،
قوانینی ورای قوانین ساده و خطی موجود است.)
صد البته واضح و مبرهن است که بنده قصد ندارم برای رقبا، برنده و بازندهی
این انتخابات حکم اخلاقی صادر کنم. اما حداقلهایی را از باب هشتم گلستان
ذکر می کنم که یادآوری شان ضرری ندارد؛ و صد البته چون مردمان زمان سعدی
انسانهای عقب افتادهای بوده اند و بویی از دموکراسی و انتخابات و اینها
نبرده بودند، در قاموس شیخ اجل کلمه رقیب جایگاهی ندارد و همهی مردمان یا
دوستاند و یا دشمن. لذا با بزرگواری خود از خطای شیخ اجل غمض عین فرموده و
به تناسب و لزوم در هنگام مطالعه به جای کلمات دوست و دشمن از کلمات
جایگزین رفیق و رقیب استفاده نمایید:
اخلاق رقابت
*علم از بهر دین پروردن است، نه از بهر دنیا خوردن.
*میان دو کس جنگ چون آتش است / سخن چین بدبخت هیزم کش است (جنگ = انتخابات)
*درشتی و نرمی به هم در به است / چو فاصد که جراح و مرهم نه است
*هر آن سری که داری با دوست در میان منه، چه دانی که وقتی دشمن گردد. و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان، که باشد وقتی دوست گردد.
*سخنی در نهان نباید گفت / که بر انجمن نشاید گفت (انجمن = مجمع)
*سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
*نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
*مردمان را عیب نهانی پیدا مکن، که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.
*دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
اخلاق برد
*متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد.
*مشو غره بر حسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش
*هر که در حال توانایی نکویی نکند، در وقت ناتوانی سختی بیند.
*رای بی قوت مکر و فسون است و قوت بی رای جهل و جنون.
*هر که در زندگانی نانش نخوردند، چون بمیرد نامش نبردند. (نان = شام)
*شدت نیکان روی در فرج دارد، و دولت بدان سر در نشیب.
*گدای نیک انجام به از پادشای بدفرجام.
*هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
اخلاق باخت
*حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته اند: توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.
*پنجه با شیر زدن و مشت بر شمشیر، کار خردمندان نیست.
*ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش.
*اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی. یعنی آنان که دست قوت ندارند سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.
دادگاهِ اخلاقیات، وجدان است. اگر شکایتی هست به قلب ها رجوع کنید.
در هر صورت همواره سیاهی نصیب ذغال است. خوشش بیاید یا نیاید.
پاییز تمام شد. زمستان هم می رود. تا بهار…