شاید نتوان این دو سفر را در همهی جوانبِ مثبت و منفی با هم مقایسه کرد و یکسان دانست، اما رنگ و بوی کلیِ فضا و اتفاقاتِ این دو حرکت تا حدِ زیادی در ساحتِ نظر و اندیشه همسانند:
* اولین بودن
تمامِ مراحلِ راه اندازی اولین اردوی جهادی در دانشگاه علم و صنعت توسطِ کسانی طی شد که پر رنگترین حضور را در خودِ اردوی پاوه داشتند و این فرایند نظیر به نظیر در مجموعهی رضوان نیز تکرار شد.
همراه بودن در اولین حرکت، و غلبه کردن بر همهی اینرسی موجود در محیط برای راهاندازیِ اردو، همقطاران و یارانِ اصلیِ مجموعه را آنچنان آبدیده می کند که -با امید به یاری خداوند متعال- مردانِ مردی برای روزهای سختِ سالهای آینده خواهند بود.
* اصلِ جهادی در تهران
مشاهدات، تصورات و برداشتهایی که متولیانِ اردوی پاوه از فضای عمومی دانشگاه داشتند و اعتقاد آنها به تأثیری که اردوی جهادی می تواند در خودشان، رفقایشان و در فضای فعالیتهای دانشجویی (بعد از برگزاری اردو) بگذارد، انگیزهی اصلی طراحی و اجرای اردو بود.
از جمله انگیزههای حرکتِ رضوان نیز بهرهبرداری حداکثری از پتانسیلِ نیروهای موجود در راستای ایجاد یک جمع متشکل و منسجم و تعریف پروژهها و برنامههای دیگر، در زمانی به غیر از بازهی اردو است.
* گذرِ بصیرانه از دامِ حاشیه
در فضای ملتهبِ سیاسی آن روزهای علم و صنعت و اوج درگیریهای داخلی بسیج دانشجویی و مجمع حزبالله، که جانبداری و پیوستگی اردوی جهادی به هر یک از این دو گروه می توانست آتشِ تفرقه را شعلهور سازد، هوشمندی و انعطافپذیریِ بسیار بالایِ متولیانِ جهادی، در کمتر از یک سال، همهی این درگیریها را به همگرایی در راستای بالندگی و رشد چشمگیرِ اردو و ستادِ اردوهای جهادی در سطح دانشگاه تبدیل کرد.
رضوان نیز در تب و تابِ روزهایی که عدهای (مغرضانه یا جاهلانه) میخواستند این حرکت را انشعاب و خروجی از حاکمیتِ گروه فارغالتحصیلان جلوه دهند و حتی در روزهای برگزاری اردو و بعد از آن هم به بازارِ داغِ شایعات دامن میزدند، تا امروز به خوبی توانسته است از دامِ در تقابل قرار گرفتن با هر مجموعهای رها شود و خیلیها را از رسیدن به مقاصدِ شیطنتآمیزشان ناامید کند. البته باید نشست و دید که این صبر و سکوتِ آگاهانه تا کجا ادامه خواهد یافت.
* قدم به ساحتی دیگر
همانقدر که برگزاری یک اردوی جهادی (با مشخصاتِ بیبال پریدن تا پاوه) توانست در فضای فعالیتهای محدود و کلیشهای فرهنگی در دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه های نظیر آن، روحی تازه و جریانی عملی و در عین حال اعتقادی ایجاد کند، تصمیم به برگزاری اردویی مستقل توسط عدهی زیادی از آدمهای دارای سابقهی تقریباً مشترک در جهادی، میتواند گامی نو و حرکتی تازه در تعاریف، الگوها و فرهنگ اردوهای جهادی به حساب آید.
البته کاملاً واضح است که با برگزاری یک اردو نمیتوان به سطوح عالیِ این اهداف دست یافت. اما تلاشِ رضوان برای تعریف الگوهای جدید برای کار در مناطق محروم، پیگیری جدی معضلات منطقه کارها و همفکری با مسؤولین، فضای داخلی هدف دار و انگیزه ساز برای حرکتهای دیگر و ... از آیندهای روشن خبر میدهد.
* درهایِ بازِ بسته
علیرغمِ این که «بیبالپریدن تا پاوه» قرار بود که اولین اردویِ جهادیِ دانشجویانِ دانشگاهِ علم و صنعت باشد، اما برگزارکنندگانِ آن به چند دلیل می خواستند تا آدمهای دیگری هم در اردو حضور پیدا کنند. آدمهایی که وجودشان به عنوانِ باتجربه، استاد، مربی، روحانی، متخصص و تکنسین کاملاً توجیه و پذیرفته شده بود. این اقدام، خیرات و برکاتِ زیادی نصیبِ اردو کرد که از جمله میتوان به انجامِ بهترِ کارهایِ اجرایی، فضاسازیِ مطلوبِ داخلی، خط دهی و کنترلِ سمت و سوی حرکت، و نقد و بررسی کارشناسانه و پرفایدهی اردو اشاره کرد.
ترکیبِ حاضرین در یکمین جهادی رضوان نیز تحتِ تأثیرِ همین انگیزهها، توسطِ شورای مسافرت به گونهای چیده شده بود که حاضرین و برگزارکنندگان در نهایت، بیشترین استفادهی متقابل را ببرند.
البته جهادیِ رضوان (بر خلاف جهادی دانشگاهها) از این لحاظ که تا حدودی یک اردوی خصوصی تلقی میگردد مُحق است تا با تعیین شرایطی (و یا حتی بدون تعیین شرایط) از حضور هر شخص یا گروهی که ممکن است در یکی از روالهای جاری اردو اخلال ایجاد کنند، جلوگیری نماید و فکر نمیکنم این موضوع آنقدرها پیچیده، عجیب و دور از انتظار باشد.
* بانوان
همانطور که پاوه اولین مورد از حضور تعداد قابل توجهی از بانوانِ داوطلب در یک اردوی جهادی بود (علیرغم این که اصولاً جهاد از گردهی اناث ساقط است!) رضوان نیز به تکرارِ این تجربه دست زد و ثابت کرد که با پیشبینی واقعگرایانه، برنامهریزی دقیق و برآوردهای تجربهمند میتوان بازدهی حضور بانوان در یک اردوی جهادی را تا حدِ مطلوبی برای جمعِ داخلیِ خواهران و همینطور گروه های هدف در منطقه بالا برد.
حضورِ نظاممند، تشکیل جلسات متعدد آشنایی و آمادگی برای بانوان پیش از اردو، سپردن وظیفه و نظارت کامل بر انجام وظایف محوله در تهران، کنترل مسایل امنیتی، اجرایی و فرهنگی اردوی خواهران در منطقه و ... همه از تجربیات مشترک موفق پاوه و رضوان است.
**
***
**
و البته چیزهای دیگری از این اردو به خاطر سپردهام که نیازی به مقایسهی آن با «بیبال پریدن تا پاوه» نیست. چرا که «یکمین جهادیِ رضوان» قبل از هر چیز «بیبال پریدن از پاوه» بود و طبیعی است که در این مسیرِ چهار ساله، به آنچنان رشد و تکاملی نسبت به والدِ خود رسیده باشد که نتوان اجزای آنها را عیناً نظیرسازی کرد. پیشرفتهایی که مدیون همت و هوشِ برگزارکنندگان بود:
* پیش قراولی
عمرِ شش ماههی پیشقراولی رضوان، تأثیر بسزایی در فراهم شدن امکانات برگزاری اردو، توجیه شدن مسؤولین منطقه، مهیا بودن شرایط کاری گروهها و تأمین منابع مالی داشت.
هر چند به خاطر اولین بودن، گروه جهادی رضوان عملاً از داشتن رزومه و شرح خدمات انجام گرفته در گذشته بیبهره بود، اما حجمِ بالای رایزنیها، رفت و آمد اعضای شورا به منطقه، استفاده از تجربهی گروههای جهادی دیگر در برخورد با مسؤولین استان(های) خراسان، و همچنین استفاده از مزیت ثبت شده بودن گروهِ رضوان باعث شد تا به هیچوجه کمبودی در زمینهی سابقهی گروه احساس نشود.
فراهم کردن تجهیزات و لوازم عجیب و غریبی مثل یخچال و فریزر صندوقی، چرخ گوشت، تعداد زیادی کپسول گاز، آبگرمکن دیواری، چادر، پتو، ابزار کار عمرانی، وانت و مینی بوس، ویدئوپروژکتور، بیسیم و ... که هر کدام از سازمان و نهاد و گروه و مجموعهای متفاوت در شهرهای مختلف تهیه شده بود، گواه پیش قراولی جدی و منسجم است.
تولید گزارشهای متنوع پیش قراولی، همین طور جمع آوری کمک های مختلف مردمی و دولتی برای منطقه محروم میغان، با توزیع قبض و نامه نگاری، از ماهها پیش از نوروز منجر به جمع آوری هدایای بسیاری شد.
* پژوهش در رأس امور!
کار بیسابقهی بچههای پژوهشی در زمینههای مشکلات منطقه، آسیب های بهداشتی و الگوهای معماری، در حجمِ وسیعِ بیش از دویست روستا، نشان دهندهی جهت گیری تخصصی گروه رضوان در سال های آینده است.
* یارانِ همراه، همراهانِ یار
کادر اردوی رضوان به دو دستهی «جوان و با تجربه» و «جوان و با انگیزه» قابل تفکیک است. دانشجو بودن همهی این افراد در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و اختلاف سنی کمتر از پنج سالِ همهی شرکت کنندگان (منهای دهک بالایی) با میانگین بیست سال سن، همه چیز را برای ایجاد یک جمع صمیمی و یک دست آماده کرده بود.
یقیناً هیچکدام از ما تا به حال تجربهی حضور در جمعی به این بزرگی و به این یکدستی نداشتیم و اگر تنها فایدهی رضوان این باشد که ما قدرتمندیِ وحدت را درک کنیم، از نظر من کافی است.
* حضورِ پر رنگِ ایدئولوژی
جمع شدن این همه آدم دورِ پرچمِ رضوان، به شدت متأثر از ایدئولوژی مشترک بود و این حلقهی مفقودهی حرکتهای مشابه فارغالتحصیلی و دانشجویی است.
آن چیزی که مغرضان و جاهلان، پیش از اردو، به غلط، تحجر و تعصب مینامیدند، به صورت پر رنگی در اردو به شکلِ ایدئولوژی خودش را نمایان کرد و خداباوری، خداخواهی، و خدامحوریِ جمعِ رضوان به بهترین شکلی در رفتارِ اخلاقی مسؤولین و شرکت کنندگان، پیش، حین و بعد از اردو نمایان شده و خواهد شد.
از امتیازاتِ مثبتِ یکمین جهادی رضوان، حضورِ بزرگانی بود که همدلانه، در کنارِ جوانان بودن را غنیمت شمردند و رفتار و گفتارشان در جای جای مسافرت، اعتصام به حبلالله را در اولویتِ ذهن و عملِ همسفران قرار داد. حضورِ تأثیرگذار حاج آقای قاسمیان، حاج آقای مشکوری و حاج آقای اکرمی در ابتدا، میانه و انتهای اردو به شدت در غفلتزدایی از فضای عمومی اردو مؤثر بود.
ارایهی الگوهای مناسب ذکر خدا و توسل به معصومین در برنامههای مسافرت، به تدریج برای جهادیون رضوان هنجارهای نورانی و جدیدی خواهد ساخت. ان شاء الله
* باز هم بانوان
دغدغهی ذهنی من در این اردو، بیش از هر چیزِ دیگر (البته غیر از مستندسازی) حضور و تأثیر و تأثر متقابل منطقه محروم و بانوانِ جهادگر بود.
مشاهده، بررسی و مشورت در مورد جمع خواهرانی که در اردوی جهادی حضور پیدا میکنند، امروز به شدت من را به فکر راهاندازی اردوهای «حضور در مناطق محروم» در دبیرستان های دخترانه انداخته است.
متأسفانه ما آنقدر که به آسمان نگاه می کنیم، به زمین نمیاندیشیم. همهی مایی که دغدغهی فردای جامعه را داریم، امروز باید به فکر تربیتِ مادرانِ شایسته و نیکو باشیم و این چیزی است که نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی ما یکسره از آن غافل است.
این نیازِ فراموششدهی جامعه، به راحتی و در کمالِ تعجب در اردوهای جهادی قابل مرتفع شدن است. به شرطِ دینداری و هوشیاری.
یکمین جهادی رضوان نمونهی خوبی از این دینداری و هوشیاری بود.
یک توضیح:
بازگوکردنِ این محسنات، اصلاً و ابداً دلیلِ تأیید کلیهی اقداماتِ مجموعهی رضوان نیست و یقیناً نگارنده انتقادات و ایراداتی هم به دوستان و رفقای برگزارکنندهی اردو دارد. ولی ترجیحاً در این نسخهی عمومی از مقاله، به واگوکردن نقاط مثبت و کلیدهای موفقیت کار بسنده کردهام و بندهای انتقادی مقاله را به صورت مکتوب در اختیارِ شورای مسافرت خواهم گذاشت.
والسلام
+ فصل دیگر
رضا مقدم تو هیچ کدوم نبود :)