کار پدربزرگ از نوجوانی درآوردنِ نان حلال برای مردم بود. «شاطر رحمان» همهی عمرش پای تنور سنگکی ایستاد و سیگار کشید.
از نوجوانی روستا را ول کرده بود و پنجاه سال محلههای مختلف تهران قدیم را به نان حلال درآوردن آزموده بود. از کن و فرحزاد و اوین گرفته تا کوچه پس کوچههای چهارراه سیروس و امامزاده یحیی و بازارچه نایبالسلطنه و خیابان ری.
صاحب هر نانوایی ایرادی داشت: یکی دستش کج بود؛ یکی بی نماز بود؛ یکی حق کارگر را میخورد.