جدیترین فعالیت من در تابستانی که حالا کمکم لایق به کار بردن افعال ماضی میشود، حتی جدیتر از دورهی کارآموزی، هفتمین حضورم در اردویی بود از جنس اردوهای جهادی:
اولین اردوی جهادی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران، پاوه، شهریور ۱۳۸۳
از بسیاری از جهات آنچه در جهادی هفتم آموختم با همهی آنچه در جهادیهای گذشته یاد گرفته بودم برابری میکند.
۱.
آقای حریری از طرف آقای جلیلی از سوره برایمان نامهای نوشتند که پیش از هر چیز دیگر مجددا ثابت کرد: «ما دیده میشویم»
بر خلاف توقع ما عمدهی حرفشان دربارهی مارمولک بود تا گلآقا. از تندروی ما در نظر دادن گلایه کرده بودند و از نفس کارمان، استقبال. ضمن تشکر از توجه ایشان معروض می داریم که هنوز پاسخ خاص و قابل توجهی دربارهی عدم پرداختن به گلآقا (ولو در حد یک خبر) از سوره دریافت نکردهایم.
بدرقهنامهای است برای برادر مهربانم، [...]، که به سفر عمرهی دانشجویی میرود؛
نمیدانم چرا هر بار که قرار میشود برای تو بنویسم زمان این همه تنگ میآید. شاید این هم حکمتی است که مرقومهی کوتاه من، مثنوی سلامان و ابسال نشود. نمیدانم شاید...
صبح که گفتم نکتههایی نوشته بودم از سفر حج، در ذهنم میگذشت که آن نوشتهها خیلی نزدیک و دم دست باشد. دو سال پیش وقتی از سفر آمده بودم و تازه در تدارک مرمت این خانه بودیم، عزیزی عزم سفر کرد و من برای بدرقهاش با دردسر و زحمت فراوان خودم را دوان دوان به فرودگاه رساندم. یادم بود که در آن حال که به راننده آژانس اصرار میکردم که سریعتر برود تا به هواپیما برسم، از جیبم کاغذی بیرون آوردم و روی آن نکاتی که در ذهن داشتم یادداشت کردم. صبح خیال میکردم که آن کاغذ میان دفترچهی سفرنامهام باشد. گشتم اما نبود. سر رسید ۸۱ را بیرون کشیدم و صفحهی آن روز را یافتم.
به نام خدا
حکما به نام خدا که شروع میکنم باید بچه خوبی باشم نه؟ وقتی مینویسم به نام خدا دیگر نمیتوانم شیطانی کنم، دریوری بنویسم یا... یا مثلاً از شیفت شب بگویم. قرارمان این بود که اجتماعی بنویسیم. از دور و بر و اطراف و دردهای آدمهای پیرامون، تا بلکه در تاریخ ثبت شویم. برویم لای کتابهای قطور تاریخ تمدن!
در این چند مدتی که نبودم اتفاقات زیادی افتاد. اما از میان همه آنها گلآقا را حتما باید مینوشتم از چند جهت...
اول آن که: در هر صورت -خوشتان بیاید یا نه- شخصا بسیار به او مدیونم و فکر نکنید از این افادههای بیفایده است که شاگردش بودم و یا برایم پدری کرده و ... آشنایی این حقیر در دوران دبستان با جامعه، دولت و سیاست و همزمان با طنز (که قبلا بیشتر کار می کردم) از طریق گلآقا بود
لطفا این مطالب را به خودتان بگیرید. دوست دارم ناراحت شوید و اخمهایتان را در هم بکشید. آیا این واقعیت ندارد؟
به راستی چرا در چت حرمتها شکسته می شود؟ (حرمت لابد یعنی حرام الهی)
چرا دوستان من در هنگام چت کردن اینقدر دروغ می گویند و از آشنایی، صحبت و گرم گرفتن با نامحرم ابایی ندارند؟ (به مسائل افتضاح تر از این اشاره نمی کنم)