حتی گاهی فکر کردن به «دوست داشتنیها» سخت و نشدنی مینماید. هفت روز هفته، هفت شغل مختلف، هفت مدیر و رئیس، هفت گونه مشتری و هفت گونه انتظار، هفت ...
حتی گاهی فراموش میکنم که میتوان لبخند زد. فقط لابهلای کارهای پیدرپی، گاهی کمی مدرسه حالم را جا میآورد. مدرسه هم نه... گاهی کمی بعضی از بچهها به یادم میآورند که میتوان شاد بود و شاد زیست.
توصیه میکنم اگر روزی روزگاری مجبور شدید هفت تا شغلِ مختلف داشته باشید، لابهلایش به مدرسه هم سری بزنید. (با شما نیستم مجید جان! شما راحت باش!)